بي روي يار صبر ميسر نميشود شاعر : عبيد زاکاني بيصورتش حباب مصور نميشود بي روي يار صبر ميسر نميشود تقرير ميکنيم و مقرر نميشود با او دمي وصال به صد لابه سالها مشکل سعادتيست که باور نميشود گفتم که بوسهاي بربايم ز لعل او دستم به هيچ چارهي ديگر نميشود جز آنکه سر ببازم و در پايش اوفتم ديوانه مينگردد و کافر نميشود افسرده دل کسي که ز زنجير زلف او وصفش فسانهايست که باور نميشود عشقش حکايتيست که از دل نميرود از بوي او دماغ معطر...