وداع کعبه‌ي جان چون توان کرد

وداع کعبه‌ي جان چون توان کرد شاعر : عبيد زاکاني فراقش بر دل آسان چون توان کرد وداع کعبه‌ي جان چون توان کرد نميدانم که درمان چون توان کرد طبيبم ميرود من درد خود را خلاف عهد و پيمان چون توان کرد مرا عهديست کاندر پاش ميرم دگر بارش مسلمان چون توان کرد به کفر زلفش ايمان هرکه آورد غم عشقست پنهان چون توان کرد مرا گويند پنهان دار رازش دواي چشم گريان چون توان کرد گرفتم راز دل بتوان نهفتن بدين جرمش به زندان چون توان کرد عبيد از عشق اگر ديوانه...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وداع کعبه‌ي جان چون توان کرد
وداع کعبه‌ي جان چون توان کرد
وداع کعبه‌ي جان چون توان کرد

شاعر : عبيد زاکاني

فراقش بر دل آسان چون توان کردوداع کعبه‌ي جان چون توان کرد
نميدانم که درمان چون توان کردطبيبم ميرود من درد خود را
خلاف عهد و پيمان چون توان کردمرا عهديست کاندر پاش ميرم
دگر بارش مسلمان چون توان کردبه کفر زلفش ايمان هرکه آورد
غم عشقست پنهان چون توان کردمرا گويند پنهان دار رازش
دواي چشم گريان چون توان کردگرفتم راز دل بتوان نهفتن
بدين جرمش به زندان چون توان کردعبيد از عشق اگر ديوانه گردد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط