يار پيمان شکنم با سر پيمان آمد

يار پيمان شکنم با سر پيمان آمد شاعر : عبيد زاکاني دل پر درد مرا نوبت درمان آمد يار پيمان شکنم با سر پيمان آمد وين چه شمعيست که بازم به شبستان آمد اين چه ماهيست که کاشانه‌ي ما روشن کرد مدعي رفت و مرا کار به سامان آمد بخت باز آمد و طالع در دولت بگشاد گل بريزيد که آن سرو خرامان آمد مي بياريد که ايام طرب روي نمود مگرش رحم بدين ديده‌ي گريان آمد از سر لطف ببخشود بر احوال عبيد
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يار پيمان شکنم با سر پيمان آمد
يار پيمان شکنم با سر پيمان آمد
يار پيمان شکنم با سر پيمان آمد

شاعر : عبيد زاکاني

دل پر درد مرا نوبت درمان آمديار پيمان شکنم با سر پيمان آمد
وين چه شمعيست که بازم به شبستان آمداين چه ماهيست که کاشانه‌ي ما روشن کرد
مدعي رفت و مرا کار به سامان آمدبخت باز آمد و طالع در دولت بگشاد
گل بريزيد که آن سرو خرامان آمدمي بياريد که ايام طرب روي نمود
مگرش رحم بدين ديده‌ي گريان آمداز سر لطف ببخشود بر احوال عبيد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط