منم اسير و پريشان ز يار خود محروم

منم اسير و پريشان ز يار خود محروم شاعر : عبيد زاکاني غريب شهر کسان و ز ديار خود محروم منم اسير و پريشان ز يار خود محروم نشسته در غم و از غمگسار خود محروم به درد و رنج فرومانده و ز دوا نوميد ز قوم و کشور و ايل و تبار خود محروم گزيده صحبت بيگانگان و نااهلان مباد هيچکس از روزگار خود محروم ز روزگار مرا بهره نيست جز حرمان ز سيل اين مژه‌ي سيل بار خود محروم ز آه سينه بسوزم اگر شوم نفسي که مانده‌ام ز خداوندگار خود محروم ز هر بدي که به من ميرسد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منم اسير و پريشان ز يار خود محروم
منم اسير و پريشان ز يار خود محروم
منم اسير و پريشان ز يار خود محروم

شاعر : عبيد زاکاني

غريب شهر کسان و ز ديار خود محروممنم اسير و پريشان ز يار خود محروم
نشسته در غم و از غمگسار خود محرومبه درد و رنج فرومانده و ز دوا نوميد
ز قوم و کشور و ايل و تبار خود محرومگزيده صحبت بيگانگان و نااهلان
مباد هيچکس از روزگار خود محرومز روزگار مرا بهره نيست جز حرمان
ز سيل اين مژه‌ي سيل بار خود محرومز آه سينه بسوزم اگر شوم نفسي
که مانده‌ام ز خداوندگار خود محرومز هر بدي که به من ميرسد بتر زان نيست
ز لطف و رحمت پروردگار خود محروماميد هست عبيد آنکه عاقبت نشوم


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط