از حد گذشت درد و به درمان نميرسيم

از حد گذشت درد و به درمان نميرسيم شاعر : عبيد زاکاني بر لب رسيد جان و به جانان نميرسيم از حد گذشت درد و به درمان نميرسيم ما جز به خارهاي مغيلان نميرسيم گر رهروان به کعبه‌ي مقصود ميرسند شبگير کرده‌اند به ايشان نميرسيم آنانکه راه عشق سپردند پيش از اين ما سعي ميکنيم و به دربان نميرسيم ايشان مقيم در حرم وصل مانده‌اند در کنه کار مجمره گردان نميرسيم بوئي ز عود مي‌شنود جان ما ولي ليکن به آفتاب درخشان نميرسيم چون صبح در صفا نفس صدق ميزنيم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از حد گذشت درد و به درمان نميرسيم
از حد گذشت درد و به درمان نميرسيم
از حد گذشت درد و به درمان نميرسيم

شاعر : عبيد زاکاني

بر لب رسيد جان و به جانان نميرسيماز حد گذشت درد و به درمان نميرسيم
ما جز به خارهاي مغيلان نميرسيمگر رهروان به کعبه‌ي مقصود ميرسند
شبگير کرده‌اند به ايشان نميرسيمآنانکه راه عشق سپردند پيش از اين
ما سعي ميکنيم و به دربان نميرسيمايشان مقيم در حرم وصل مانده‌اند
در کنه کار مجمره گردان نميرسيمبوئي ز عود مي‌شنود جان ما ولي
ليکن به آفتاب درخشان نميرسيمچون صبح در صفا نفس صدق ميزنيم
در سلطنت به جاه سليمان نميرسيمدر مسکنت چو پيرو سلمان نميشويم
در سر کارخانه‌ي يزدان نميرسيمهمچون عبيد واله و حيران بمانده‌ايم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط