رفتم از خطه‌ي شيراز و به جان در خطرم

رفتم از خطه‌ي شيراز و به جان در خطرم شاعر : عبيد زاکاني وه کزين رفتن ناچار چه خونين جگرم رفتم از خطه‌ي شيراز و به جان در خطرم زين سفر تا چه شود حال و چه آيد به سرم ميروم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رفتم از خطه‌ي شيراز و به جان در خطرم
رفتم از خطه‌ي شيراز و به جان در خطرم
رفتم از خطه‌ي شيراز و به جان در خطرم

شاعر : عبيد زاکاني

وه کزين رفتن ناچار چه خونين جگرمرفتم از خطه‌ي شيراز و به جان در خطرم
زين سفر تا چه شود حال و چه آيد به سرمميروم دست زنان بر سر و پاي اندر گل
گاه چون غنچه‌ي دلتنگ گريبان بدرمگاه چون بلبل شوريده درآيم به خروش
من از اين کوي اگر برگذرم درگذرممن از اين شهر اگر برشکنم در شکنم
«ميروم وز سر حسرت به قفا مينگرم»بي‌خود و بي‌دل و بي‌يار برون از شيراز
«خبر از پاي ندارم که زمين مي‌سپرم»قوت دست ندارم چو عنان ميگيرم
قول ناصح نکند چاره و پند پدرماين چنين زار که امروز منم در غم عشق
ميکشد دهر به زنجير قضا و قدرماي عبيد اين سفري نيست که من ميخواهم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط