چون کنم معشوق عيار آمدست

چون کنم معشوق عيار آمدست شاعر : عطار دشنه در کف سوي بازار آمدست چون کنم معشوق عيار آمدست لاجرم خونريز و خونخوار آمدست دشنه‌ي او تشنه‌ي خون دل است همچنان آن دشنه خونبار آمدست همچنان کان پسته مي‌ريزد شکر لاجرم با تيغ در کار آمدست هست ترک و من به جان هندوي او پيش تيغ او به زنهار آمدست صبحدم هر روز با کرباس و تيغ تا به خود بر عاشق زار آمدست آينه بر روي خود مي‌داشتست کو به عشق خود گرفتار آمدست از وصال او کسي کي برخورد اندرين دعوي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چون کنم معشوق عيار آمدست
چون کنم معشوق عيار آمدست
چون کنم معشوق عيار آمدست

شاعر : عطار

دشنه در کف سوي بازار آمدستچون کنم معشوق عيار آمدست
لاجرم خونريز و خونخوار آمدستدشنه‌ي او تشنه‌ي خون دل است
همچنان آن دشنه خونبار آمدستهمچنان کان پسته مي‌ريزد شکر
لاجرم با تيغ در کار آمدستهست ترک و من به جان هندوي او
پيش تيغ او به زنهار آمدستصبحدم هر روز با کرباس و تيغ
تا به خود بر عاشق زار آمدستآينه بر روي خود مي‌داشتست
کو به عشق خود گرفتار آمدستاز وصال او کسي کي برخورد
اندرين دعوي پديدار آمدستاو ز جمله فارغ است و هر کسي
قسم هر کس محض پندار آمدستليک چون تو بنگري در راه عشق
کيستي تو چون همه يار آمدستعاشق او و عشق او معشوقه اوست
آنچه از وي قسم عطار آمدستجز فنائي نيست چون مي‌بنگرم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما