پير ما بار دگر روي به خمار نهاد شاعر : عطار خط به دين برزد و سر بر خط کفار نهاد پير ما بار دگر روي به خمار نهاد خرقهي سوخته در حلقهي زنار نهاد خرقه آتش زد و در حلقهي دين بر سر جمع سر فرو برد و سر اندر پي اين کار نهاد در بن دير مغان در بر مشتي اوباش ميخوران نعرهزنان روي به بازار نهاد درد خمار بنوشيد و دل از دست بداد گفت کين داغ مرا بر دل و جان يار نهاد گفتم اي پير چه بود اين که تو کردي آخر گلم آن است که او در ره من خار نهاد من چه...