دل من ز انبارها غم چنان شد شاعر : عطار که اين بار آن بار ميبرنتابد دل من ز انبارها غم چنان شد چو دانم که ديندار ميبرنتابد چگونه کشد نفس کافر غم تو که اين پرده پندار ميبرنتابد پس پردهي پندار ميسوزم اکنون گلي اين همه خار ميبرنتابد دل چون گلم را منه خار چندين نه اندک نه بسيار ميبرنتابد چنان شد دل من که بار فراقت که يک نالهي زار ميبرنتابد چنان زار ميبينمش دور از تو که زين بيش تيمار ميبرنتابد سزد گر نهي مرهمي از وصالش ...