هر روز غم عشقت بر ما حشر انگيزد شاعر : عطار صد واقعه پيش آرد صد فتنه برانگيزد هر روز غم عشقت بر ما حشر انگيزد اندوه دلافزايت تف جگر انگيزد عشقت که ازو دل را پر خون جگر ديدم تا چشم زني بر هم از سنگ برانگيزد هرگه که برون آيد از چشم تو اخباري سوداي سر زلفت صفراي سر انگيزد سرخي لب لعلت سرسبزي جان دارد هر لحظه به شيريني شوري دگر انگيزد چون پستهي شيرينت شوري چو شکر دارد کان بحر چو موج آرد سيل گهر انگيزد عطار به وصف تو چون بحر دلي دارد ...