ز لعلت زکاتي شکر مي‌ستاند

ز لعلت زکاتي شکر مي‌ستاند شاعر : عطار ز رويت براتي قمر مي‌ستاند ز لعلت زکاتي شکر مي‌ستاند به يک غمزه‌ي حيله‌گر مي‌ستاند به يک لحظه چشمت ز عشاق صد جان که داد از جمالت نظر مي‌ستاند سزد گر ز رشک نظر خون شود دل کزان آب حيوان شکر مي‌ستاند خطت طوطي است آب حيوانش در بر خطي سبزم آورد و زرد مي‌ستاند زهي ترکتازي که لوح چو سيمت دهم در عوض جان اگر مي‌ستاند مرا نيست زر چون دهم زر وليکن که چشمم زر بي‌خطر مي‌ستاند مرا گفت جان را خطر نيست زر ده...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ز لعلت زکاتي شکر مي‌ستاند
ز لعلت زکاتي شکر مي‌ستاند
ز لعلت زکاتي شکر مي‌ستاند

شاعر : عطار

ز رويت براتي قمر مي‌ستاندز لعلت زکاتي شکر مي‌ستاند
به يک غمزه‌ي حيله‌گر مي‌ستاندبه يک لحظه چشمت ز عشاق صد جان
که داد از جمالت نظر مي‌ستاندسزد گر ز رشک نظر خون شود دل
کزان آب حيوان شکر مي‌ستاندخطت طوطي است آب حيوانش در بر
خطي سبزم آورد و زرد مي‌ستاندزهي ترکتازي که لوح چو سيمت
دهم در عوض جان اگر مي‌ستاندمرا نيست زر چون دهم زر وليکن
که چشمم زر بي‌خطر مي‌ستاندمرا گفت جان را خطر نيست زر ده
مخور غم که زر خشک و تر مي‌ستانداگرچه لبت خشک و چشمت تر آمد
زري کان بت سيم‌بر مي‌ستاندعيار از رخ زرد عطار دارد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.