يک شکر زان لب به صد جان ميدهد
يک شکر زان لب به صد جان ميدهد
شاعر : عطار
الحق ارزد زانکه ارزان ميدهد يک شکر زان لب به صد جان ميدهد لعل او ميبيند و جان ميدهد عاشق شوريده را جان است و بس زان دو ياقوت درافشان ميدهد قوت جان آن را که خواهد در نهان عشوه پيدا بوسه پنهان ميدهد شيوهاي دارد عجب در دلبري خونبها زان لعل خندان ميدهد عاشق گريان خود را ميکشد ميکشد چون باد و قربان ميدهد چشم بد را چشم او بر خاک راه چون دو لعلش آب حيوان ميدهد گر دو چشمش ميکشد زان باک نيست زان سر زلف پريشان ميدهد عاشقان را هر پريشاني که هست سر سوي وادي هجران ميدهد هر زماني عالمي سرگشته را هين که وصلش دست آسان ميدهد ميببايد شست دست از جان خويش بر سپهر تند فرمان ميدهد از کمال نيکويي آن تندخوي داد مظلومان ازين سان ميدهد جان ستاند هر که از وي داد خواست جان شيرين بي سخن زان ميدهد يک سخن گفته است با عطار تلخ