صبح از پرده به در ميآيد شاعر : عطار اثر آه سحر ميآيد صبح از پرده به در ميآيد يا نسيم گل تر ميآيد يا کسي مشک ختن ميبيزد که حريف چو شکر ميآيد خيز اي ساقي و ميده به صبوح دل عشاق به سر ميآيد پسري کز خط سبزش چو قلم به سر تو که به سر ميآيد اي پسر مي ده و مي نوش که عمر کيست ضامن که دگر ميآيد عمرت اين يکدم حالي است تو را کز دگر دم چه خبر ميآيد تويي و يکدم و آگاه نهاي هر دمي کان ز تو بر ميآيد ليک داني تو که بي صد غم نيست...