عقل را در رهت قدم برسيد

عقل را در رهت قدم برسيد شاعر : عطار هر چه بودش ز بيش و کم برسيد عقل را در رهت قدم برسيد چون به سر مي‌نشد قلم برسيد قصه‌ي تو همي نبشت دلم در همه کاينات غم برسيد دلم از بس که خورن بخورد از او در دو چشمم ز گريه نم برسيد بي‌تو از بس که چشم من بگريست چون به نامت رسيد دم برسيد جان همي خواند عهدنامه‌ي تو زود بگسست و زير و بم برسيد دل چو بنواخت ارغنون وصال نقش مطلق شد و درم برسيد در دم دل ز نقش سکه‌ي عشق ره به سر مي‌نشد قلم برسيد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عقل را در رهت قدم برسيد
عقل را در رهت قدم برسيد
عقل را در رهت قدم برسيد

شاعر : عطار

هر چه بودش ز بيش و کم برسيدعقل را در رهت قدم برسيد
چون به سر مي‌نشد قلم برسيدقصه‌ي تو همي نبشت دلم
در همه کاينات غم برسيددلم از بس که خورن بخورد از او
در دو چشمم ز گريه نم برسيدبي‌تو از بس که چشم من بگريست
چون به نامت رسيد دم برسيدجان همي خواند عهدنامه‌ي تو
زود بگسست و زير و بم برسيددل چو بنواخت ارغنون وصال
نقش مطلق شد و درم برسيددر دم دل ز نقش سکه‌ي عشق
ره به سر مي‌نشد قلم برسيدعقل عطار چون ره تو گرفت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط