دستم نرسد به زلف چون شستش

دستم نرسد به زلف چون شستش شاعر : عطار در پاي از آن فتادم از دستش دستم نرسد به زلف چون شستش صد دام معنبر است در شستش گر مرغ هواي او شوم شايد مخموري من ز نرگس مستش از لب ندهد ميي و مي‌داند صد توبه به يک کرشمه بشکستش بيچاره دلم که چشم مست او غنچه ز ميان جان کمر بستش بشکفت گل رخش به زيبايي چون خاک به زير پاي شد پستش از بس که بريخت مشک از زلفش بپرستندش که جاي آن هستش چون بود بتي چنان که در عالم رويش بنگر که گفت مپرستش يک يک سر...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دستم نرسد به زلف چون شستش
دستم نرسد به زلف چون شستش
دستم نرسد به زلف چون شستش

شاعر : عطار

در پاي از آن فتادم از دستشدستم نرسد به زلف چون شستش
صد دام معنبر است در شستشگر مرغ هواي او شوم شايد
مخموري من ز نرگس مستشاز لب ندهد ميي و مي‌داند
صد توبه به يک کرشمه بشکستشبيچاره دلم که چشم مست او
غنچه ز ميان جان کمر بستشبشکفت گل رخش به زيبايي
چون خاک به زير پاي شد پستشاز بس که بريخت مشک از زلفش
بپرستندش که جاي آن هستشچون بود بتي چنان که در عالم
رويش بنگر که گفت مپرستشيک يک سر موي من همي گويد
تا سجده نمي‌کنند پيوستشني ني که نقاب بر نمي‌دارد
برخاست اوميد و نيست بنشستشعطار دلي که داشت در عشقش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط