در خطت تا دل به جان در بستهام شاعر : عطار چون قلم زان خط ميان در بستهام در خطت تا دل به جان در بستهام چشم بگشاده فغان در بستهام در تماشاي خط سرسبز تو زان چنين دايم زبان در بستهام ني که از خطت زبانم شد ز کار گرچه ميسوزم دهان در بستهام تو چنين پسته دهان و من ز شوق تا به زلفت دل نهان در بستهام آشکارا خون دل بگشادهام دل به زلفت هر زمان در بستهام پر گره دانست زلف تو که من چشم از روي جهان در بستهام چون جهان آراي ديدم روي تو...