بي دل و بي قراري مانده‌ام

بي دل و بي قراري مانده‌ام شاعر : عطار زانکه در بند نگاري مانده‌ام بي دل و بي قراري مانده‌ام غم کشي بي غمگساري مانده‌ام دلخوشي با دلگشايي بوده‌ام لاجرم بي کار و باري مانده‌ام زير بار عشق او کارم فتاد گرچه چون اشک از کناري مانده‌ام در ميانم با غم عشقش چو شمع من مدام اميدواري مانده‌ام گرچه وصل او محالي واجب است چون بنفشه سوکواري مانده‌ام بي گل رويش در ايام بهار داغ بر دل ز انتظاري مانده‌ام همچو لاله غرقه‌ي خون بي رخش سنگ بر دل در...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بي دل و بي قراري مانده‌ام
بي دل و بي قراري مانده‌ام
بي دل و بي قراري مانده‌ام

شاعر : عطار

زانکه در بند نگاري مانده‌امبي دل و بي قراري مانده‌ام
غم کشي بي غمگساري مانده‌امدلخوشي با دلگشايي بوده‌ام
لاجرم بي کار و باري مانده‌امزير بار عشق او کارم فتاد
گرچه چون اشک از کناري مانده‌امدر ميانم با غم عشقش چو شمع
من مدام اميدواري مانده‌امگرچه وصل او محالي واجب است
چون بنفشه سوکواري مانده‌امبي گل رويش در ايام بهار
داغ بر دل ز انتظاري مانده‌امهمچو لاله غرقه‌ي خون بي رخش
سنگ بر دل در خماري مانده‌امديده‌ام ميگون لب آن سنگدل
در نهان و آشکاري مانده‌امچون دهان او نهان شد آشکار
زان چو مويش تابداري مانده‌امزنگبار زلف او مويي بتافت
گه به چين در اضطراري مانده‌امگه به دربند رهي دور و دراز
زير بار مشکباري مانده‌امچون سر يک موي او بارم نداد
من که ديدم بيقراري مانده‌امصد جهان ناز از سر مويي که ديد
من چرا در زنگباري مانده‌امزلف چون دربند روم روي اوست
در شمار بي شماري مانده‌اممي‌شمارم حلقه‌هاي زلف او
من مشوش بر کناري مانده‌امچون سري نيست اي عجب اين کار را
بس پريشان روزگاري مانده‌امروزگاري مي‌برم در زلف او
زان سبب زير غباري مانده‌امشد فريد از چين زلفش مشک بيز


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط