مرا قلاش مي‌خوانند، هستم

مرا قلاش مي‌خوانند، هستم شاعر : عطار من از دردي کشان نيم مستم مرا قلاش مي‌خوانند، هستم هر آن توبه کزان کردم، شکستم نمي‌گويم ز مستي توبه کردم که دل در مهر آن دلدار بستم ملامت آن زمان بر خود گرفتم ز بند ننگ و نام خويش رستم من آن روزي که نام عشق بردم هر آن چيزي که مي‌گويند هستم نمي‌گويم که فاسق نيستم من من آن عطار دردي‌خوار مستم ز زهد و نيکنامي عار دارم
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرا قلاش مي‌خوانند، هستم
مرا قلاش مي‌خوانند، هستم
مرا قلاش مي‌خوانند، هستم

شاعر : عطار

من از دردي کشان نيم مستممرا قلاش مي‌خوانند، هستم
هر آن توبه کزان کردم، شکستمنمي‌گويم ز مستي توبه کردم
که دل در مهر آن دلدار بستمملامت آن زمان بر خود گرفتم
ز بند ننگ و نام خويش رستممن آن روزي که نام عشق بردم
هر آن چيزي که مي‌گويند هستمنمي‌گويم که فاسق نيستم من
من آن عطار دردي‌خوار مستمز زهد و نيکنامي عار دارم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط