اي عشق بي نشان ز تو من بي نشان شدم

اي عشق بي نشان ز تو من بي نشان شدم شاعر : عطار خون دلم بخوردي و در خورد جان شدم اي عشق بي نشان ز تو من بي نشان شدم چون پرده راست گشت من اندر ميان شدم چون کرم‌پيله، عشق تنيدم به خويش بر ديگر که بيندم چو من از خود نهان شدم ديگر که داندم چو من از خود برآمدم در خامشي و صبر چنين بي زبان شدم چون در دل آمدم آنچه زبان لال گشت از آن من در ميان آتش عشقت چنان شدم مرده چگونه بر سر دريا فتد ز قعر عمري به سر بگشتم و با آشيان شدم مرغي بدم ز عالم غيبي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي عشق بي نشان ز تو من بي نشان شدم
اي عشق بي نشان ز تو من بي نشان شدم
اي عشق بي نشان ز تو من بي نشان شدم

شاعر : عطار

خون دلم بخوردي و در خورد جان شدماي عشق بي نشان ز تو من بي نشان شدم
چون پرده راست گشت من اندر ميان شدمچون کرم‌پيله، عشق تنيدم به خويش بر
ديگر که بيندم چو من از خود نهان شدمديگر که داندم چو من از خود برآمدم
در خامشي و صبر چنين بي زبان شدمچون در دل آمدم آنچه زبان لال گشت از آن
من در ميان آتش عشقت چنان شدممرده چگونه بر سر دريا فتد ز قعر
عمري به سر بگشتم و با آشيان شدممرغي بدم ز عالم غيبي برآمده
بيرون ز هر دو در حرم جاودان شدمچون بر نتافت هر دو جهان بار جان من
نه توبه چون کنم که کنون کامران شدمعطار چند گويي ازين گفت توبه کن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط