تا عشق تو را به جان ربودم

تا عشق تو را به جان ربودم شاعر : عطار بي درد تو يک نفس نبودم تا عشق تو را به جان ربودم وز شوق الست در سجودم از روز ازل هنوز مستم اين خود ز کمال تو شنودم گفتي که جمال خود نمايم مي‌سازم و سوخت اين وجودم در آتش هجر انتظارم گر جمله گلاب و مشک و عودم بي لطف تو بوي خوش ندارم بر اوج فلک رسيد دودم از بوي جگر که مي‌گدازم آنگه در اهليت گشودم مفتاح هدايتم تو دادي صد باره درون خود زدودم در عشق تو يافتم سعادت کز حسن تو عارفي نمودم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا عشق تو را به جان ربودم
تا عشق تو را به جان ربودم
تا عشق تو را به جان ربودم

شاعر : عطار

بي درد تو يک نفس نبودمتا عشق تو را به جان ربودم
وز شوق الست در سجودماز روز ازل هنوز مستم
اين خود ز کمال تو شنودمگفتي که جمال خود نمايم
مي‌سازم و سوخت اين وجودمدر آتش هجر انتظارم
گر جمله گلاب و مشک و عودمبي لطف تو بوي خوش ندارم
بر اوج فلک رسيد دودماز بوي جگر که مي‌گدازم
آنگه در اهليت گشودممفتاح هدايتم تو دادي
صد باره درون خود زدودمدر عشق تو يافتم سعادت
کز حسن تو عارفي نمودمنامم ز تو زان شده است عطار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط