تا عشق تو در ميان جان دارم

تا عشق تو در ميان جان دارم شاعر : عطار جان پيش در تو بر ميان دارم تا عشق تو در ميان جان دارم راز دل خويش چون نهان دارم اشکم چو به صد زبان سخن گويد کز باده‌ي عشق سر گران دارم در عشق تو بس سبکدل افتادم نامت همه روز بر زبان دارم گفتم چو به تو نمي‌رسم باري چه روز و چه روزگار آن دارم چون کرد فراق تو زبان بندم از دست غم تو چون فغان دارم چون کار نمي‌کند فغان بي تو شوري که از آن شکرستان دارم در خاطر هيچکس نمي‌آيد کاخر من دلشکسته جان...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا عشق تو در ميان جان دارم
تا عشق تو در ميان جان دارم
تا عشق تو در ميان جان دارم

شاعر : عطار

جان پيش در تو بر ميان دارمتا عشق تو در ميان جان دارم
راز دل خويش چون نهان دارماشکم چو به صد زبان سخن گويد
کز باده‌ي عشق سر گران دارمدر عشق تو بس سبکدل افتادم
نامت همه روز بر زبان دارمگفتم چو به تو نمي‌رسم باري
چه روز و چه روزگار آن دارمچون کرد فراق تو زبان بندم
از دست غم تو چون فغان دارمچون کار نمي‌کند فغان بي تو
شوري که از آن شکرستان دارمدر خاطر هيچکس نمي‌آيد
کاخر من دلشکسته جان دارمگفتم شکريم ده به جان تو
گو دار که من بسي زيان دارمگفتي که تو را شکر زيان دارد
تا کي ز تو سر بر آستان دارمتا چند رخت به آستين پوشي
من بي تو کجا سر جهان دارمگفتي که جهان به کام عطار است


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.