تا عشق تو در ميان جان دارم تا عشق تو در ميان جان دارمشاعر : عطار جان پيش در تو بر ميان دارمتا عشق تو در ميان جان دارمراز دل خويش چون نهان دارماشکم چو به صد زبان سخن گويدکز بادهي عشق سر گران دارمدر عشق تو بس سبکدل افتادمنامت همه روز بر زبان دارمگفتم چو به تو نميرسم باريچه روز و چه روزگار آن دارمچون کرد فراق تو زبان بندماز دست غم تو چون فغان دارمچون کار نميکند فغان بي توشوري که از آن شکرستان دارمدر خاطر هيچکس نميآيدکاخر من دلشکسته جان دارمگفتم شکريم ده به جان توگو دار که من بسي زيان دارمگفتي که تو را شکر زيان داردتا کي ز تو سر بر آستان دارمتا چند رخت به آستين پوشيمن بي تو کجا سر جهان دارمگفتي که جهان به کام عطار است