هر زمان بي خود هوايي ميکنم شاعر : عطار قصد کوي دلربايي ميکنم هر زمان بي خود هوايي ميکنم گه به گريه هاي هايي ميکنم گه به مستي هاي هويي ميزنم کارزوي آشنايي ميکنم غرقه زانم در بن درياي خون زانکه آه از تنگنايي ميکنم تنگ دل شد هر که آه من شنود خويشتن را خاک پايي ميکنم چون مرا باد است از وصلش به دست کين همه زاري ز جايي ميکنم اي مرا چون جان ببين زاري من اين دم آن دم را قضايي ميکنم گر دمي از دل برآمد بي غمت من غمت را مرحبايي...