محلم نيست که خورشيد جمالت بينم شاعر : عطار بو که باري اثر عکس خيالت بينم محلم نيست که خورشيد جمالت بينم که ندانم که دمي گرد وصالت بينم کاشکي خاک رهت سرمهي چشمم بودي خاک بوس در و درگاه جلالت بينم صد هزاران دل کامل شده در کوي اميد گر شبي پرتو آن شمع جمالت بينم همچو پروانه پر و بال زنم در غم تو جان و دل خون شود و من به چه حالت بينم جگرم خون شد از انديشهي آن تا پس ازين من زهي دولت اگر سال به سالت بينم تو مرا دم به دم اندر غم خود ميبيني...