چشم از پي آن دارم تا روي تو ميبينم شاعر : عطار دل را همه ميل جان با سوي تو ميبينم چشم از پي آن دارم تا روي تو ميبينم زيرا که حيات جان باروي تو ميبينم تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم آواره ز خان و مان بر بوي تو ميبينم بس عاشق سرگردان از عشق تو لب برجان زيرا که دل افتاده در کوي تو ميبينم از عشق تو نشکيبم گر خواني و گر راني سرگشته و بي منزل سر کوي تو ميبينم هر جا که يکي بيدل از عشق تو بي حاصل اندر خم چوگانت چون گوي تو ميبينم آن...