تا با غم عشق آشنا گشتيم

تا با غم عشق آشنا گشتيم شاعر : عطار از نيک و بد جهان جدا گشتيم تا با غم عشق آشنا گشتيم از هستي خويشتن فنا گشتيم تا هست شديم در بقاي تو بر کل مراد پادشا گشتيم تا در ره نامرادي افتاديم تا جمله به جملگي تورا گشتيم زان دست همه جهان فرو بستي مستغرق سر کبريا گشتيم يک شمه چو زان حديث بنمودي در عالم عشق مقتدا گشتيم زانگه که به عشق اقتدا کرديم اين خود چه سخن بود کجا گشتيم اي دل تو کجايي او کجا آخر گفتيم مگر که کيميا گشتيم عمري مس نفس...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا با غم عشق آشنا گشتيم
تا با غم عشق آشنا گشتيم
تا با غم عشق آشنا گشتيم

شاعر : عطار

از نيک و بد جهان جدا گشتيمتا با غم عشق آشنا گشتيم
از هستي خويشتن فنا گشتيمتا هست شديم در بقاي تو
بر کل مراد پادشا گشتيمتا در ره نامرادي افتاديم
تا جمله به جملگي تورا گشتيمزان دست همه جهان فرو بستي
مستغرق سر کبريا گشتيميک شمه چو زان حديث بنمودي
در عالم عشق مقتدا گشتيمزانگه که به عشق اقتدا کرديم
اين خود چه سخن بود کجا گشتيماي دل تو کجايي او کجا آخر
گفتيم مگر که کيميا گشتيمعمري مس نفس را بپالوديم
ناچيز شديم و چون هوا گشتيمچون روي چو آفتاب بنمودي
سرگشته چو چرخ آسيا گشتيمچون تاب جمال تو نياورديم
در زير زمين چو توتيا گشتيمچون محرم عشق تو نيفتاديم
هرچند که نا اميد وا گشتيمنوميد مشو درين ره اي عطار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط