ما ز خرابات عشق مست الست آمديم شاعر : عطار نام بلي چون بريم چون همه مست آمديم ما ز خرابات عشق مست الست آمديم ما همه زان يک شراب مست الست آمديم پيش ز ما جان ما خورد شراب الست ما همه زان جرعهي دوست به دست آمديم خاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ريخت ما ز پي نيستي عاشق هست آمديم ساقي جام الست چون و سقيهم بگفت تا چو گل از دست دوست دست به دست آمديم دوست چهل بامداد در گل ما داشت دست تا ز پي چل صباح جمله به شست آمديم شست درافکند يار بر سر درياي...