ما ره ز قبله سوي خرابات ميکنيم شاعر : عطار پس در قمارخانه مناجات ميکنيم ما ره ز قبله سوي خرابات ميکنيم گاهي ز صاف ميکده هيهات ميکنيم گاهي ز درد درد هياهوي ميزنيم مست و خراب کار خرابات ميکنيم چون يک نفس به صومعه هشيار نيستيم از بهر درديي چه مراعات ميکنيم پيرا بيا ببين که جوانان رند را ما بينفاق توبه ز طامات ميکنيم طاماتيان ز دردي ما توبه ميکنند نه دعوي مقام و مقامات ميکنيم نه لاف پاکبازي و مردمي همي زنيم بر آرزوي کشف و کرامات...