نشستي در دل من چونت جويم

نشستي در دل من چونت جويم شاعر : عطار دلم خون شد مگر در خونت جويم نشستي در دل من چونت جويم من از هر دو جهان بيرونت جويم تو با من در درون جان نشسته پس آن بهتر بود کاکنونت جويم چو فردا گم نخواهي بود جاويد چو بي چوني تو آخر چونت جويم مرا گويي چو گم گردي مرا جوي نه سر نه پاي چون گردونت جويم چو راهت را نه سر پيداست نه پاي اگرچه هر زمان افزونت جويم يقين دانم که در دستم کم آيي از آن هر روز ديگرگونت جويم چو در دستم نمي‌آيي ز يک وجه سزد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نشستي در دل من چونت جويم
نشستي در دل من چونت جويم
نشستي در دل من چونت جويم

شاعر : عطار

دلم خون شد مگر در خونت جويمنشستي در دل من چونت جويم
من از هر دو جهان بيرونت جويمتو با من در درون جان نشسته
پس آن بهتر بود کاکنونت جويمچو فردا گم نخواهي بود جاويد
چو بي چوني تو آخر چونت جويممرا گويي چو گم گردي مرا جوي
نه سر نه پاي چون گردونت جويمچو راهت را نه سر پيداست نه پاي
اگرچه هر زمان افزونت جويميقين دانم که در دستم کم آيي
از آن هر روز ديگرگونت جويمچو در دستم نمي‌آيي ز يک وجه
سزد گر همچو بوقلمونت جويمچو هر دم مي‌کني صد رنگ ظاهر
اگر هر دم به صد افسونت جويمنيايي ذره‌اي در دست هرگز
مفرح از لب ميگونت جويمنميرم تا ابد گر درد خود را
چگونه لل مکنونت جويمچو دريا گشت چشم من ز شوقت
شکر از خنده‌ي موزونت جويمشکر ريز فريدم مي نبايد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط