عشق چيست از خويش بيرون آمدن شاعر : عطار غرقه در درياي پر خون آمدن عشق چيست از خويش بيرون آمدن نيست هرگز روي بيرون آمدن گر بدين دريا فرو خواهي شدن زانکه اينجا نيست افزون آمدن ور سر کم کاستي داراي در آي ترک کردن عقل و مجنون آمدن لازمت باشد اگر عاشق شوي محرم سر هم اکنون آمدن از ازل آزاد گشتن وز ابد پس به معني فوق گردون آمدن چون توان بودن به صورت بارکش پا و سر افکنده چون نون آمدن سر بريده راه رفتن چون قلم پس نهان چون در مکنون آمدن...