خال مشکين بر آفتاب مزن شاعر : عطار شيوهاي ديگرم بر آب مزن خال مشکين بر آفتاب مزن آتشم در دل خراب مزن گر به آتش نميزني آبي گرهي نو ز مشک ناب مزن صد گره هست از تو بر کارم قفل بر لل خوشاب مزن برد زنجير زلف تو دل من راهم از چشم نيم خواب مزن فتنه را بيش ازين مکن بيدار راه را روز و آفتاب مزن شب تاريک ره زنند نه روز مرغ خود را به ناصواب مزن دل عطار مرغ دانهي توست