اي ز شراب غفلت مست و خراب مانده شاعر : عطار با سايه خو گرفته وز آفتاب مانده اي ز شراب غفلت مست و خراب مانده ايمان به باد داده در خورد و خواب مانده تا چند باشي آخر از حرص نفس کافر گه در حجاب بيني گه در عذاب مانده انديشه کن تو روزي کين خفتگان ره را مردان مرد بيني در اضطراب مانده آنجا که نقدها را ناقد عيار خواهد هم دل سياه بيني هم جان خراب مانده وانجا که باز خواهند از جان و دل نشاني بس عاشق مجازي کاندر جواب مانده وانجا که عاشقان را از صدق...