اي دل اندر عشق غوغا چون کني شاعر : عطار خويش را بيهوده رسوا چون کني اي دل اندر عشق غوغا چون کني تو محالانديش تنها چون کني آنچه کل خلق نتوانست کرد پشهاي با باد صفرا چون کني دم مزن خون ميخور و صفرا مکن کس بدين سر نيست دانا چون کني تو همي خواهي که داني سر عشق سر عشقش آشکارا چون کني چون تو اندر عشق او پنهان شدي پس به عشق او تولا چون کني چون تبرا نيستت از خويشتن پس تو بي سرمايه سودا چون کني عشق را سرمايهاي بايد شگرف چشم جان خويش...