رفتند سران به بزم سلطان

رفتند سران به بزم سلطان شاعر : عطار ماندند جنيبه را به دربان رفتند سران به بزم سلطان بردند سفال را به خمدان ريحان به رياض انس پيوست نو برده‌ي فهم شد سخندان پرورده‌ي طبع گشت خاموش از محو صفات صنع يزدان شد قطره محيط و ذره خورشيد در مطلع نور قرب جانان آثار خصال جسم گم شد بر روضه‌ي وصل اوست غلتان تا قطره‌ي شبنم سحرگاه چون ناله‌ي نيم خواب مستان در پرده‌ي نيستي هم آواز تيري به نشان راست بنشان چون هيچ نشان نيابي از خود مشکي مکن...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رفتند سران به بزم سلطان
رفتند سران به بزم سلطان
رفتند سران به بزم سلطان

شاعر : عطار

ماندند جنيبه را به دربانرفتند سران به بزم سلطان
بردند سفال را به خمدانريحان به رياض انس پيوست
نو برده‌ي فهم شد سخندانپرورده‌ي طبع گشت خاموش
از محو صفات صنع يزدانشد قطره محيط و ذره خورشيد
در مطلع نور قرب جانانآثار خصال جسم گم شد
بر روضه‌ي وصل اوست غلتانتا قطره‌ي شبنم سحرگاه
چون ناله‌ي نيم خواب مستاندر پرده‌ي نيستي هم آواز
تيري به نشان راست بنشانچون هيچ نشان نيابي از خود
مشکي مکن از جمال خوبانچون سوخت سپند خوش برآسود
خواندم که فناست مغز ايماندر نسخه‌ي کيمياي توحيد
خود را ز برون در نمانياين است سخن که تا تواني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.