رفتند سران به بزم سلطان شاعر : عطار ماندند جنيبه را به دربان رفتند سران به بزم سلطان بردند سفال را به خمدان ريحان به رياض انس پيوست نو بردهي فهم شد سخندان پروردهي طبع گشت خاموش از محو صفات صنع يزدان شد قطره محيط و ذره خورشيد در مطلع نور قرب جانان آثار خصال جسم گم شد بر روضهي وصل اوست غلتان تا قطرهي شبنم سحرگاه چون نالهي نيم خواب مستان در پردهي نيستي هم آواز تيري به نشان راست بنشان چون هيچ نشان نيابي از خود مشکي مکن...