ره برم شو زان که گم راه آمدم

ره برم شو زان که گم راه آمدم شاعر : عطار دولتم ده گرچه بي‌گاه آمدم ره برم شو زان که گم راه آمدم در تو گم گشت وز خود بي‌زار شد هرکه در کوي تو دولت يار شد بوک درگيرد يکي از صد هزار نيستم نوميد و هستم بي‌قرار آنکه جان بخشيد و ايمان خاک را آفرين جان آفرين پاک را خاکيان را عمر بر باد او نهاد عرش را بر آب بنياد او نهاد خاک را در غايت پستي بداشت آسمان را در زبردستي بداشت وان دگر را دايما آرام داد آن يکي را جنبش مادام داد بي ستون کرد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ره برم شو زان که گم راه آمدم
ره برم شو زان که گم راه آمدم
ره برم شو زان که گم راه آمدم

شاعر : عطار

دولتم ده گرچه بي‌گاه آمدمره برم شو زان که گم راه آمدم
در تو گم گشت وز خود بي‌زار شدهرکه در کوي تو دولت يار شد
بوک درگيرد يکي از صد هزارنيستم نوميد و هستم بي‌قرار
آنکه جان بخشيد و ايمان خاک راآفرين جان آفرين پاک را
خاکيان را عمر بر باد او نهادعرش را بر آب بنياد او نهاد
خاک را در غايت پستي بداشتآسمان را در زبردستي بداشت
وان دگر را دايما آرام دادآن يکي را جنبش مادام داد
بي ستون کرد و زمينش جاي کردآسمان چون خيمه‌ي برپاي کرد
وز دو حرف آورد نه طارم پديدکرد در شش روز هفت انجم پديد
با فلک در حقه هر شب مهره باختمهره‌ي انجم ز زرين حقه ساخت
مرغ جان را خاک در دنبال کرددام تن را مختلف احوال کرد
کوه را افسرده کرد از بيم خويشبحر را بگذاشت در تسليم خويش
سنگ را ياقوت و خون را مشک کردبحر را از تشنگي لب خشک کرد
اين همه کار از کفي خاک او نمودروح را در صورت پاک اونمود
تن به جان و جان به ايمان زنده کردعقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تا به سرهنگي او افراخت سرکوه را هم تيغ داد و هم کمر
گاه پل بر روي دريا بسته کردگاه گل در روي آتش دسته کرد
بر سر او چار صد سالش بداشتنيم پشه بر سر دشمن گماشت
صدر عالم را درو آرام دادعنکبوتي را به حکمت دام داد
کرد او را با سليمان در کمربست موري را کمر چون موي سر
طاء و سين بي‌زحمت طاسش بدادخلعت اولاد عباسش بداد
گاه و بي‌گاه از پي اين آمدندپيشواياني که ره بين آمدند
هم ره جان عجز و حسرت يافتندجان خود را عين حيرت يافتند
عمرها بر وي در آن ماتم چه کرددرنگر اول که با آدم چه کرد
تا چه برد از کافران سالي هزاربازبنگر نوح را غرقاب کار
منجنيق و آتشش منزل شدهباز ابراهيم را بين دل شده
کبش او قربان شده در کوي يارباز اسمعيل را بين سوگوار
چشم کرده در سر کار پسرباز در يعقوب سرگردان نگر
بندگي و چاه و زندان بر سريباز يوسف را نگر در داوري
مانده در کرمان و گرگان پيش درباز ايوب ستمکش را نگر
آمده از مه به ماهي چند گاهباز يونس را نگر گم گشته راه
دايه فرعون و شده تابوت مهدباز موسي را نگر ز آغاز عهد
موم کرده آهن از تف جگرباز داود زره‌گر را نگر
ملک وي بر باد چون بگرفت ديوباز بنگر کز سليمان خديو
اره بر سر دم نزد خاموش شدباز آن را بين که دل پر جوش شد
زار سر بريده در طشتي چو شمعباز يحيي را نگر در پيش جمع
شد هزيمت از جهودان چند بارباز عيسي را نگر کز پاي دار
چه جفا و رنج ديد از کافرانباز بنگر تا سر پيغامبران
بلکه کمتر چيز ترک جان بودتو چنان داني که اين آسان بود
گر گلي کز شاخ مي‌رفتم نماندچند گويم چون دگر گفتم نماند
مي‌ندانم چاره جز بي‌چارگيکشته‌ي حيرت شدم يکبارگي
گم شده در جست و جويت عقل پيراي خرد در راه تو طفلي بشير
از زعم من در منزه کي رسمدر چنان ذاتي من آنگه کي رسم
ني زيان و سودي از سود و زياننه تو در علم آيي و نه در عيان
نه ز فرعونت زيان بودي رسدنه ز موسي هرگزت سودي رسد
چون توئي بي‌حد و غايت جز تو چيستاي خداي بي‌نهايت جز تو کيست
چون به سر نايد کجا ماند يکيهيچ چيز از بي‌نهايت بي‌شکي
تو بزير پرده پنهان ماندهاي جهاني خلق حيران مانده
بيش ازين در پرده پنهانم مسوزپرده برگير آخر و جانم مسوز
زين همه سرگشتگي بازم رهانگم شدم در بحر حيرت ناگهان
وز درون پرده بيرون مانده‌امدر ميان بحر گردون مانده‌ام
تو درافکندي مرا تو هم برآربنده را زين بحر نامحرم برآر
گر نگيري دست من اي واي مننفس من بگرفت سر تا پاي من
من ندارم طاقت آلودگيجانم آلودست از بيهودگي
يا نه در خونم کش و خاکم بکنيا ازين آلودگي پاکم بکن
کز تو نيکو ديده‌ام از خويش بدخلق ترسند از تو من ترسم ز خود
زنده گردان جانم اي جانبخش پاکمرده‌يي‌ام مي‌روم بر روي خاک
يا همه سرگشته يا برگشته‌اندممن و کافر به خون آغشته‌اند
ور براني اين بود برگشتگيگر بخواني اين بود سرگشتگي
پاي تا سر چون فلک سرگشته‌امپادشاها دل به خون آغشته‌ام
يک نفس فارغ مباشيد از طلبگفته‌اي من با شماام روز و شب
تو چو خرشيدي و ما هم سايه‌ايمچون چنين با يکدگر همسايه‌ايم
گر نگه داري حق همسايگانچه بود اي معطي بي‌سرمايگان
ز اشتياقت اشک مي‌بارم چو ميغبا دلي پر درد و جاني با دريغ
گم بباشم تا به کي جويم تراگر دريغ خويش برگويم ترا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.