پادشاهي بود بس عالي گهر

پادشاهي بود بس عالي گهر شاعر : عطار گشت عاشق بر غلام سيم بر پادشاهي بود بس عالي گهر نه نشستي و نه آسودي دمي شد چنان عاشق که بي‌آن بت دمي دايما در پيش چشم خويش داشت از غلامانش برتبت بيش داشت آن غلام از بيم او بگداختي شاه چون در قصر تير انداختي پس نهادي سيب بر فرق غلام زانک از سيبي هدف کردي مدام و آن غلام از بيم گشتي چون زرير سيب را بشکافتي حالي به تير کز چه شد گلگونه‌ي رويت چو زر زو مگر پرسيد مردي بي‌خبر شرح ده کين زرد رويت از...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پادشاهي بود بس عالي گهر
پادشاهي بود بس عالي گهر
پادشاهي بود بس عالي گهر

شاعر : عطار

گشت عاشق بر غلام سيم برپادشاهي بود بس عالي گهر
نه نشستي و نه آسودي دميشد چنان عاشق که بي‌آن بت دمي
دايما در پيش چشم خويش داشتاز غلامانش برتبت بيش داشت
آن غلام از بيم او بگداختيشاه چون در قصر تير انداختي
پس نهادي سيب بر فرق غلامزانک از سيبي هدف کردي مدام
و آن غلام از بيم گشتي چون زريرسيب را بشکافتي حالي به تير
کز چه شد گلگونه‌ي رويت چو زرزو مگر پرسيد مردي بي‌خبر
شرح ده کين زرد رويت از چه خاستاين همه حرمت که پيش شه‌تر است
گر رسد از تيرش آسيبي مراگفت بر سر مي‌نهد سيبي مرا
در سپاهم ناتمامي خود نبودگويد انگارم غلامي خود نبود
جمله گويندش ز بخت پادشاستور چنان باشد که آيد تير راست
بر چه‌ام جان پر خطر، بر هيچ هيچمن ميان اين دو غم در پيچ پيچ


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط