گفت چون اسکندر آن صاحب قبول

گفت چون اسکندر آن صاحب قبول شاعر : عطار خواستي جايي فرستادن رسول گفت چون اسکندر آن صاحب قبول جامه پوشيدي و خود رفتي نهان چون رسد آخر خود آن شاه جهان گفتي اسکندر چنين فرموده است پس بگفتي آنچ کس نشنوده است کين رسول اسکندر است آنجا و بس در همه عالم نمي‌دانست کس گرچه گفت اسکندر و باور نداشت هيچ کس چون چشم اسکندر نداشت ليک ره نبود دل گم راه را هست راهي سوي هر دل شاه را غم مخور خوردي درون هم خانه بود گر برون حجره شد بيگانه بود ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفت چون اسکندر آن صاحب قبول
گفت چون اسکندر آن صاحب قبول
گفت چون اسکندر آن صاحب قبول

شاعر : عطار

خواستي جايي فرستادن رسولگفت چون اسکندر آن صاحب قبول
جامه پوشيدي و خود رفتي نهانچون رسد آخر خود آن شاه جهان
گفتي اسکندر چنين فرموده استپس بگفتي آنچ کس نشنوده است
کين رسول اسکندر است آنجا و بسدر همه عالم نمي‌دانست کس
گرچه گفت اسکندر و باور نداشتهيچ کس چون چشم اسکندر نداشت
ليک ره نبود دل گم راه راهست راهي سوي هر دل شاه را
غم مخور خوردي درون هم خانه بودگر برون حجره شد بيگانه بود


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط