نو مريدي داشت اندک مايه زر

نو مريدي داشت اندک مايه زر شاعر : عطار کرد زر پنهان ز شيخ خود مگر نو مريدي داشت اندک مايه زر همچنان مي‌داشت او زر در نهفت شيخ مي‌دانست، چيزي مي‌نگفت هر دو مي‌رفتند با هم در سفر آن مريد راه و پير راهبر واشکارا شد در آن وادي دو راه وادييشان پيش آمد بس سياه مرد را رسوا کند بس زود زر مرد مي‌پرسيد زانکش بود زر در کدامين ره رويم اين جايگاه شيخ راگفتا چو شد پيدا دو راه پس به هر راهي که خواهي شد رواست گفت معلومت بيفکن کان خطاست ديو بگريزد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نو مريدي داشت اندک مايه زر
نو مريدي داشت اندک مايه زر
نو مريدي داشت اندک مايه زر

شاعر : عطار

کرد زر پنهان ز شيخ خود مگرنو مريدي داشت اندک مايه زر
همچنان مي‌داشت او زر در نهفتشيخ مي‌دانست، چيزي مي‌نگفت
هر دو مي‌رفتند با هم در سفرآن مريد راه و پير راهبر
واشکارا شد در آن وادي دو راهوادييشان پيش آمد بس سياه
مرد را رسوا کند بس زود زرمرد مي‌پرسيد زانکش بود زر
در کدامين ره رويم اين جايگاهشيخ راگفتا چو شد پيدا دو راه
پس به هر راهي که خواهي شد رواستگفت معلومت بيفکن کان خطاست
ديو بگريزد به تگ از بيم اوگر کسي را جفت گيرد سيم او
موي بشکافد به طراري مدامدر حساب يک جو از زر حرام
دست زير سنگ بي‌سنگ آيد اوباز در دين چون خر لنگ آيد او
چون بدين داري رسد، حيران بودچون به طراري رسد، سلطان بود
پاي بسته در درون چه بماندهرک را زر راه زد، گم ره بماند
دم مزن کين چاه دم دارد شگرفيوسفي، پرهيز کن زين چاه ژرف


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط