بيقراري، وانگهي ميگفت زار | | از پس تابوت ميشد سوگوار |
هيچ ناديده جهان بيرون شدي | | کاي جهان ناديدهي من چون شدي |
گفت صد باره جهان انگار ديد | | بيدلي چون آن شنيد و کار ديد |
هم جهان ناديده خواهي مرد تو | | گر جهان با خويش خواهي برد تو |
عمر شد کي درد را مرهم کني | | تا که تو نظارهي عالم کني |
در نجاست گم شد اين جان نفيس | | تا نپردازي تو از نفس خسيس |