گفت آن ديوانه را مردي عزيز

گفت آن ديوانه را مردي عزيز شاعر : عطار چيست عالم، شرح ده اين مايه چيز گفت آن ديوانه را مردي عزيز همچو نخلي بسته از صد گونه رنگ گفت هست اين عالم پر نام و ننگ آن همه يک موم گردد بي‌شکي گر به دست اين نخل مي‌مالد يکي رو که چندان رنگ جز يک چيز نيست چون همه مومست و چيزي نيز نيست نه مني برخيزد اينجا نه توي چون يکي باشد همه، نبود دوي
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفت آن ديوانه را مردي عزيز
گفت آن ديوانه را مردي عزيز
گفت آن ديوانه را مردي عزيز

شاعر : عطار

چيست عالم، شرح ده اين مايه چيزگفت آن ديوانه را مردي عزيز
همچو نخلي بسته از صد گونه رنگگفت هست اين عالم پر نام و ننگ
آن همه يک موم گردد بي‌شکيگر به دست اين نخل مي‌مالد يکي
رو که چندان رنگ جز يک چيز نيستچون همه مومست و چيزي نيز نيست
نه مني برخيزد اينجا نه تويچون يکي باشد همه، نبود دوي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما