مواجهه غرب واسلام سياسي در دوره معاصر (چيستي و چرايي آن) (4)

عمده جنبش هاي اسلامي سدة اخير، با فروپاشي امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول، تحت تأثير گرايشات ناسيوناليستي و ضد استعماري نضج يافتند اما پيروزي انقلاب اسلامي ايران موجب دميدن روح تازه اي در کالبد جنبش هاي اسلامي دهه هاي گذشته شد. اين ماهيت اصيل همان تجديد حيات اسلامي، اسلام سياسي و يا به تعبير امام
سه‌شنبه، 4 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مواجهه غرب واسلام سياسي در دوره معاصر (چيستي و چرايي آن) (4)

مواجهه غرب واسلام سياسي در دوره معاصر (چيستي و چرايي آن) (4)
مواجهه غرب واسلام سياسي در دوره معاصر (چيستي و چرايي آن) (4)


 

نويسنده: رضا خراساني *




 

1- واکنش غرب به اسلام سياسي (اسلام گرايي)
 

عمده جنبش هاي اسلامي سدة اخير، با فروپاشي امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول، تحت تأثير گرايشات ناسيوناليستي و ضد استعماري نضج يافتند اما پيروزي انقلاب اسلامي ايران موجب دميدن روح تازه اي در کالبد جنبش هاي اسلامي دهه هاي گذشته شد. اين ماهيت اصيل همان تجديد حيات اسلامي، اسلام سياسي و يا به تعبير امام خميني (رحمه الله) بازگشت به مفاهيم اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله در اداره جامعه است. هرچند در برخي از جنبش هاي قبل از انقلاب اسلامي نيز برخي از مفاهيم اسلامي نمود مي يافت اما بايد اذعان کرد که ناسيوناليسم هم موتور محرک جنبش ها به حساب مي آمد. اما بعد از انقلاب اسلامي گفتمان اسلام سياسي، حاکم بر جنبش هاي مردمي جهان اسلام گشت. در مقابل جهان غرب نيز ناگزير مي بايست راه حلي براي مقابله با آن مي يافت. دولت هاي غربي به منظور حذف دال برتر اسلام سياسي در کشورهاي اسلامي، راه هاي متفاوتي را تجربه مي کردند. براي نمونه، مقابله مستقيم نظامي با ايران به عنوان فعال نمودن جريان اسلام سياسي، و خطرناک جلوه دادن انقلاب اسلامي براي منطقه خاورميانه، پروژه دموکراتيزاسيون در منطقه، تهاجم به کشورهاي اسلامي به بهانة مبارزه با تروريسم و... که جملگي حاکي از برنتابيدن جريان اسلام سياسي است.
غرب با توجه به تجربه تاريخي خود تلاش مي کند با حربه هاي جديد در مقابل گفتمان اسلام سياسي، آن را به چالش بکشد. از اين رو راه حل اخير غرب براي اين معادله دامن زدن به اختلافات مذهبي و فرقه اي است. جنگ هاي يکصدساله مذهبي اروپا که با کشمکش کاتوليک ها و پروتستان ها در بوهم چک اسلواکي در سال 1618 ميلادي آغاز و در سال 1648 با عهدنامه صلح و ستفالي به پايان رسيد. صلح وستفالي علاوه بر تنظيم مرزهاي اروپا موجب شد هريک از ايالات آلماني امپراتوري روم مستقل شدند، کالوينسم به رسميت شناخته شود و از همه مهم تر توافق عمومي براي به حاشيه راندن مذهب از مناسبات اجتماعي اروپا بود. (1) سکولاريسم اولين بار در معاهده وستفالي به مفهوم خروج برخي سرزمين ها از تملک کليسا به کار رفت.
و پس از آن به تدريج معاني ديگري همچون ترخيص کشيشان، تفکيک دين از سياست، تفوق دولت بر کليسا و در نهايت طرد شدن دين از ساحت حيات اجتماعي انسان را به خود گرفت. حال غرب تلاش مي کند با استفاده از تجربه تاريخي خود، منازعات فرقه اي و مذهبي را در جهان اسلام تشديد نمايد تا اين که جامعه اسلامي با مشاهده درگيري هاي طولاني بين مذهبي، نسبت به اصل دين و حدود و ثغور دخالت دين در اجتماع ترديد کند و به نوعي تأثير گزاره اي دين و مذهب را بر روابط اجتماعي کمرنگ نموده و سکولاريسم را حاکم نمايد تا از اين طريق گفتمان اسلام سياسي را که موجب هراس بنيادين براي غرب شده است را به حاشيه براند. بنابراين غرب با مدنظر قرار دادن اين تجربه راه حل حذف اسلام سياسي را در ميان مسلمانان، دامن زدن به اختلافات فرقه اي و به راه انداختن جنگ هاي مذهبي مي بيند. و در اين راستا فعاليت هاي گسترده اي را تدارک ديده است.
از آنجا که بخشي از جمعيت کشورهاي غربي را مسلمانان تشکيل مي دهند از اين رو تلاش مي کند تا قرائت و برداشتي معتدل از اسلام را براي آنان فراهم نمايد تا از اين طريق از اسلام گرايي افراطي در غرب جلوگيري نمايند. اليور روي اسلام شناس فرانسوي بر اين باور است که در اروپا عکس العمل هاي روزمره به تهديد اسلام گرايي افراطي، تاکنون به توسل جويي به مسلمانان ميانه رو اما سنتي در کشورهاي خودي يا به درخواست براي انجام اصلاحات در اسلام سنتي محدود بوده است. با اين وجود تصورات مسلمانان محافظه کار و ميانه رو از زمان بسيار عقب مانده و اصولاً به انجام پيوند مجدد ميان جامعه مهاجر و سرزمين هاي مادري محدود است. پيامد چنين موضعي يگانگي به مراتب بيشتر نسل بعدي از محيط و فرهنگ اروپايي و نيز در جذب شدن در جوامع غربي است. به نظر آقاي روي، تکامل اسلام اروپايي به سوي دين خالص را بايد مورد حمايت قرار داد. دين خالص يعني آزادي ايمان بدون پذيرش فرهنگ هاي ديگر، موعظه کردن به زبان هاي اروپايي، مسجدهايي که اجازه دارند در چشم انداز شهرهاي اروپايي فضاي مخصوص خود را داشته باشند و تربيت ديني براساس الگوهايي که مشابه آنها براي مسيحيان و يهوديان پيش بيني نشده است. بنابراين اسلام بايد در معرض همان رفتاري قرار گيرد که اديان ديگر قرار گرفته اند و بايد از همه امتيازها برخوردار گردد. از نظر وي بايد يک الگوي اروپايي و جهانشمول از متدين بودن ايجاد کرد و مسلمانان را بيش از اين به يک فرهنگ زوال يافته و سپري شده پس نفرستاد، بايد مدلي مخالف با اسلام گرايي القاعده ارائه کرد به نحوي که ايمان را با مدرنيته توأم ساخته و آن هم در يک محتواي اميدبخش و نه مأيوسانه و اين همان چيزي است که اکثر مسلمانان اروپايي خواهان آن هستند. (2)
برخي از متفکراني که با رويکرد فرهنگي و تمدني، اسلام و غرب را مورد مطالعه قرار داده و اساساً دغدغه هاي هويتي را در مطالعات خود تعقيب مي کنند، عمده تعارضات بين اين دو را از نوع هويتي و اعتقادي تلقي مي کنند. براي نمونه البرت حوراني بر اين باور است که تعارض اسلام و غرب بنيادين است. به اين معنا که دنياي غرب نه تنها با اسلام گرايان در تعارض است، بلکه آنان حتي نسبت به اسلام و ارزش هاي برآمده از دين هم خصومت مي ورزند. از اين رو جدال بين آنها ماهيتي اعتقادي و هويتي دارد زير مبناي اين منازعات اسلم و غرب به موضوعات ايدئولوژيک و اعتقادي مربوط مي شود. به اعتقاد حوراني باور اکثر تقابل گرايان غربي با اسلام گرايي اين است است که آنان اسلام را يک دين ساختگي دانسته و کساني که مردم را به اسلام دعوت مي کردند اساساً انگيزه هاي آن ها با شمشير تبليغ مي شد. (3) به عبارت ديگر خشونت را در ذات اسلام جست و جو مي کنند.
بنابراين دنياي غرب پس از فروپاشي شوروي، جنگ سرد ديگري آغاز نمودند که روي اصلي آن با تمدن اسلام به ويژه جريان فکري- سياسي اسلام سياسي است و آن را به عنوان دشمن اصلي تمدن غرب در نظرمي گيرند. از اين رو تلاش مي کنند تا جلوه اي از ستيزش و رويارويي هاي از نوع سخت و نرم را با دشمنان جديد سازمان دهي نمايند. اين نگاه غرب به جهان اسلام موجب فعال سازي ذهن مسلمانان و واکنش هاي جدي از سوي جريان هاي فکري – سياسي در جغرافيايي جهان اسلام شده است که مهمترين نماينده آن گفتمان اسلام سياسي است.

2- دلايل هراس غرب از اسلام سياسي
 

با جستاري در مناسبات اسلام و غرب از آغاز تاکنون، مي توان به دلايل جامعه شناختي؛ سياسي، فرهنگي و مذهبي... در گسترش اسلام ستيزي در غرب اشاره کرد که به نوعي موجب منازعات و درگيري هايي در دورة معاصر شده است.

2-1- عامل تاريخي
 

از جهت تاريخي، گسترش اسلام در غرب و تشکيل حکومت هاي اسلامي در بخش وسيعي ار اروپا به طوري که مسلمانان بيش از 800 سال بر بخشي از اروپا (اندلس) حکومت کردند و اسپانيا قسمتي از امپراطوري بزرگ عرب شد و شهر قرطبه مدت 500 سال پايتخت و مرکز حکومت بود و تحولات شگرفي را در اروپا موجب شد. (4) اما همواره غربي ها از اسلام و مسلمانان هراس داشتند. همچنين با شروع جنگ هاي صليبي در سال (1095 م) بيش از 150 سال ميان مسيحيت و اسلام کمشکش ادامه داشت. بنابراين
مواجهه و رويارويي اسلام و غرب ريشه هاي تاريخي دارد.

2-2- افزايش جمعيت مسلمانان در غرب
 

جمعيت عامل مهم ديگري است که در رويکرد اسلام ستيزي جوامع غربي موثر است. چه امروز شاهد رشد فزاينده جمعيت مسلمانان در غرب بوده و به نوعي بافت و ترکيب جمعيتي متنوعي را موجب گشته است. از يک سو رشد مهاجرت مسلمانان به اروپا و آمريکا و از سوي ديگر گرايش غير مسلمانان به اسلام و موج جديد اسلام گرايي در کشورهاي غربي رشد جمعيت مسلمانان را نسبت به ساير سکنه اين جوامع موجب شده است به طوري که در حال حاضر بيش از 15 ميليون مسلمان در اروپا زندگي مي کنند که براساس برآورد 30 سال آينده اين رقم به 50 ميليون نفر خواهد رسيد. در يک بررسي ميزان زاد و ولد مهاجران مسلمان فرانسه سه برابر فرانسوي تباران ذکر شده است. (5) نتيجه آن است که در اکثر جوامع غربي مسلمانان به بزرگ ترين اقليت مذهبي تبديل شده است و به تدريج به مناصب مهم دولتي و غير دولتي دست مي يابند. ظهور و افزايش قدرت مسلمانان رو به رشد با عکس العمل هاي متعددي از سوي غربي ها مواجه شده است.

2-3- غيريت سازي
 

دنياي غرب بعد از جنگ جهاني دوم، سياست ها و اهداف خود را در جهان در راستاي مقابله با نفوذ کمونيسم و شوروي سابق سامان مي داد و از آن به خطر سرخ ياد مي کرد. اما پس از فروپاشي شوروي سابق، غربي ها در پي غيريت سازي هاي جديدي براي توجيه رفتارها و کنش هاي توسعه طلبانه خود برآمدند. به عبارتي يافتن تهديد جديد مي توانست موجب بازسازي هويت انسان غربي شود، از اين رو اين مهم تبديل به يکي از دغدغه هاي اصلي نظريه پردازان و حاکمان مغرب زمين شد، لذا نظريه هايي همچون «برخورد تمدن ها» و «پايان تاريخ» و.. مطرح و در پي ساختن نظم نوين جهاني برآمدند. واقعه 11 سپتامبر هم به اين مسأله شدت بخشيد و مسأله تروريسم اسلامي را مطرح و از اسلام به عنوان خطر سبز ياد کردند. در نتيجه جوامع غربي حول محور مقابله با اين تهديد شروع به غيريت سازي با اسلام نمودند. بنابراين خطر اسلام و ارزش هاي اسلامي و مسلمانان به عنوان اصلي ترين تهديد براي امنيت ملي، فرهنگ و تمدن غربي محسوب شده و به کمک ابزارها و تکنولوژي هاي رسانه اي پيشرفته افکار عمومي غرب را تهديد اسلام را جايگزين خطر کمونيسم و شوروي نمودند. از اين چشم انداز با فروپاشي شوروي و تغيير ساختار نظام بين الملل، سخن از جنگ سرد ديگري است که اين بار نه تنها در ساحت قدرت سخت بلکه در ساحت قدرت نرم و بر پايه تجديد هويت هاي منطقه اي که بر قوم و مذهب تأکيد دارند استوار شده است و عمدتاً غيريت سازي هاي فرهنگي و تمدني معيار اصلي دسته بندي ها و يادگيري ها در سطح بين المللي است.

پي‌نوشت‌ها:
 

*- دانش آموخته حوزه علميه قم ودانشجوي دکتري علوم سياسي دانشگاه باقرالعلوم(ع)
1- اسلام سياسي و حربه جديد استعمار فرانو، روزنامه رسالت، شماره 6453، دوشنبه 27/ 3/ 87، ص 7.
2- اليور روي، نه نبرد ميان فرهنگ ما و نه گفتگو ميان آنها، ترجمه علي محمد طباطبايي. گفتمان، ....گفتمان ، 2008، ص 141.
3- Albert Hourani, Islam in Eurpean thought, (New York: Cambridge university Press 1991) pp 7-8.
4- جواهر لعل نهرو، نگاهي به تاريخ جهان، ترجمه محمود تفضلي، ج 1 (تهران: نشر اميرکبير، 1386) ص8-377.
5- جواد منصوري، «اقليت هاي مسلمان و بحران هويت در غرب». مجموعه مقالات مسلمانان در کشورهاي غيراسلامي (تهران: مجمع جهاني تقريب المذاهب) صص 392- 379 و ص 389.

منبع: فصلنامه علمی ترویجی علوم سیاسی ش 49
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط