معناشناسی توصیفی واژه صلوه
در این بخش به معناشناسی توصیفی واژه صلوه می پردازیم و جایگاه معنایی آن را در قرآن کریم با عنایت به حوزه های معنایی آن در کاربردهای قرآنی بررسی خواهیم کرد.حوزه های معنایی صلوه در کاربرد قرآنی
واژه کانونی صلاه در کاربرد وحیانی و در مواجهه و هم نشینی با واژگان دیگر قرآنی دارای بار معنایی خاصی است و از عظمت، قداست وعمق ویژه ای برخوردار است. این واژه با واژه های بسیاری در قرآن کریم به گونه های مختلف ارتباط معنایی دارد و حوزه های معنایی متعددی را تشکیل می دهد. در ادامه به بررسی حوزه های معنایی صلوه در دو محور جانشینی و هم نشینی می پردازیم.حوزه معنایی صلوه بر محور جانشینی
واژگانی که در نظام زبان بر محور جانشینی با یکدیگر دریک میدان معنایی قرار می گیرند، از طریق فرایند استعاره(1) یا ترادف(2) براساس تشابه معنایی قابل شناسایی اند. برخی از این واژه ها از این قرارند:دعا
دعا در لغت به معنای خواندن، بانگ زدن، استمداد و حاجت خواستن آمده است. راغب می گوید: دعا خواندنی است که پیوسته با ذکر نام مخاطب همراه است.(3) یکی از معانی «صلو» دعاست و شاید اطلاق صلوه برنماز به این علت باشد که نوعی دعا و خواندن خداست؛ چنان که در آیات قرآن دعا نوعی عبادت شمرده شده است. امام صادق (ع) با استناد به آیه «وقال ربکم ادعونی استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین(غافر:60)؛ و پروردگار تو گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، همانا کسانی که از روی کبر و غرور از عبادت من سرپیچی می کنند جاودانه در جهنم درآیند» دعا را نوعی عبادت معرفی کرده اند.(4) البته نماز نوع خاصی از بندگی خدا و توجه و میل و رغبت به سوی اوست. دعا توجهی است دو سویه؛ چرا که درآن، خداوند وعده اجابت داده:«اجیب دعوه الداع اذا دعان(بقره:186)؛ دعوت دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند اجابت می کنم» دعای بنده در قالب نماز و سایر عبادات اجابت و توجه و رحمت الهی را در پی دارد و پیامد رویگردانی از عبادت و بندگی او آتش جاودانه است. صاحب مجمع البیان می گوید:دعا، خود عبادت است؛ زیرا در بردارنده اظهار خضوع و انقیاد در برابر خداست.(5)در احادیث تابعین نیز غالباً دعا و دعوت در قران به عبادت تفسیر یا بر نمازهای پنج گانه تطبیق شده است. برای نمونه سعید بن مسیب دعا را در آیات اعراف:56،کهف:14و 23، صافات:125و قصص:88 به معنای عبادت دانسته است. قتاده و مجاهد نیز در مورد آیه«ولاتطرد الذین یدعون ربهم بالغداه والعشی(انعام:52)؛ و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان می خوانند در حالی که خشنودی او را می خواهند مران» گفته اند: منظر کسانی اند که نمازهای واجب(نماز صبح و عصر) را به پا می دارند.(6)
برخی مفسران نیز دعا را در برخی آیات قرآن، به نوعی عبادت تفسیر کرده اند؛ برای نمونه صاحب تفسیر المیزان ذیل آیه مبارکه «وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا»(جن:18) مراد از مساجد را مواضع هفتگانه درسجده و مراد از دعا را، خصوص سجده نماز دانسته است.(7)
با توجه به آنچه ذکر شد روشن می شود که صلاه اخص از دعاست و برنوع خاصی از دعا و عبادت اطلاق می شود؛ و دعا در قرآن کریم به معنای مطلق عبادت یا خصوص صلوه به کار رفته است؛ بنابراین واژه های صلوه و دعا بر محور جانشینی هم حوزه اند.
ذکر به معنای یادآوری چیزی در ذهن، دل یا زبان است؛(8) با این تفاوت که حفظ نگهداشتن آن(معنی) در ذهن است و ذکر حضور آن(معنی) در نفس است. ذکر و یادآوری، هم می تواند بعد از فراموشی باشد که در این صورت مقابل نسیان است و هم می تواند برای تداوم حفظ باشد که در این فرض مقابل غفلت است.
این واژه در قرآن کریم بیش از هفتاد بار در باب های مختلف و در وجوه معنایی گوناگون بکار رفته است. تفلیسی وجوه معنایی متعددی برای آن برشمرده که یکی از آنها صلوه است. برای نمونه به نظر وی ذکر در آیه شریفه«اذا نودی للصلاه من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله » به معنی نماز آدینه است.(9) همچنین ذکر در آیه ی 239 سوره بقره « فاذا امنتم فاذکروالله کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون)با توجه به سیاق آیات قبل نمازهای پنج گانه است.(10) در برخی کتب لغت نیز صلوه، دعا وثنا را از معانی ذکر برشمرده اند.(11)
طبق برخی آیات قرآن ذکر خدا ثمره و هدف اقامه صلوه است: «واقم الصلاه لذکری؛(طه:14)نماز را برای یاد من بپادار» از طرف دیگر یکی از ثمرات ذکر، اطمینان و آرامش قلبی بنده است: «الا بذکرالله تطمئن القلوب؛ آگاه باش که با یادخدا دلها آرام می گیرد»(رعد:28). تذکر و ذکر به معنای یادآوردن چیزی بعد از غفلت یا فراموشی است ویکی از فواید تشریع نمازهای پنج گانه و نوافل زدودن زنگار غفلت و نسیان از وجود آدمی در گیرودار جاذبه ها و مشکلات زندگی دنیایی است. خداوند متعال در حدیث قدسی می فرماید: ای فرزند آدم، مرا در میان مردم یاد کن تا من تو را در میان گروهی بهتر(یعنی فرشتگان) یاد کنم.(12)
بنابرآنچه گذشت واژه ذکر با واژه صلاه می تواند بر محور جانشینی نیز در یک حوزه قرار بگیرد.
تسبیح
راغب می گوید: «السبح به معنای گذشتن با شتاب در آب و هواست و تسبیح منزه دانستن خدای تعالی است و اصل آن عبور با شتاب در پرستش خداوند است»(13)برخی صحابه شماری از آیات مشتمل برتسبیح را برصلوه تطبیق کرده اند؛ برای نمونه از ابن عباس سوال شد آیا نمازهای پنج گانه را در قرآن می یابی؟ گفت: بله، و این آیه را خواند:
ابن منظور معتقد است صلاه به این دلیل تسبیح خوانده شده که تعظیم خداوند و تنزیه او از همه بدیهاست.(20) در مجمع البیان از ابن عباس و قتاده و ابن زید نقل است که نماز را از این رو تسبیح نامیده اند که مشتمل بر تسبیح و تحمید خداوند است.(21)
بنابرآنچه گذشت، دست کم با استناد به نظر برخی لغت شناسان و مفسران برجسته قرآن می توان گفت تسبیح و صلاه باهم نوعی اشتراک معنایی دارند و برمحور جانشینی در یک حوزه معنایی قرار می گیرند.
نُسُک
نسک در لغت به معنای عبادت و نیایش است؛(22) چنانکه معنای پایه(اساسی)(23) صلوه نیز عبادت و نیایش است. پس این دو واژه در معنای پایه هم معنا هستند و جانشین یکدیگر قرار می گیرند. افزون بر این، واژه مذکور در برخی از آیات قرآن هم نشین صلوه قرار گرفته است. خداوند خطاب به حضرت عیسی (ع)می فرماید: «قل ان صلاتی ونسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین؛ بگو به درستی که نماز من و عبادتم و زندگی و مرگم برای پروردگار عالمین است»(انعام:162)گفتنی است که در قران نسک و مناسک، غالباً در عبادت به معنای عام بکار رفته است؛ چنانکه به اعمال خاص حج مناسک گفته شده است: «فاذا قضیتم مناسککم فاذکروا الله کذکرکم آباءکم...؛ و چون آداب ویژه حج خود را بجای آوردید، همانگونه که پدران خود را به یاد می آورید، خدا را به یاد آورید...»(بقره:200)؛ اما صلاه در قرآن به عبادت مخصوصی اطلاق می شود که دارای شکل و آداب خاصی است: «لکل امه جعلنا منسکا هم ناسکوه فلاینازعنک فی الامر وادع الی ربک انک لعلی هدی مستقیم؛ برای هر امتی عبادتی قرار دادیم که آنها بدان عمل می کنند، پس نباید در این امر با تو نزاع کنند، به راه پروردگارت دعوت کن، زیرا تو به راهی مستقیم قرار داری»(حج:67) پس به صورت کلی به آداب و عبادات امتها که در جهت بندگی و به هدف ذکر الهی تشریع شده اند، مناسک و نسک اطلاق می شود که البته نماز نیز یکی از مهمترین آنهاست.
نتیجه آن که صلاه و نسک با توجه به معنای پایه باهم اشتراک معنایی دارند و برمحور جانشینی دریک حوزه قرار می گیرند. همچنین در قرآن کریم «صلاه» و«نسک» در با هم آیی بر محور هم نشینی بکار رفته اند.
مسجد
مسجد در لغت به معنای محل سجود است.(24) بر زمین به این اعتبار که محل و جایگاه سجده است، مسجد اطلاق شده است.(25) مواضع سجود که با زمین در تماس است نیز در قرآن مساجد نامیده شده اند:«وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا؛ مساجد از آن خداست، پس هرکس را با خدا نخوانید»(جن:18) در حدیثی از امام جواد (ع)آمده است: مراد از مساجد اعضای هفت گانه سجده در صلاه است.(26)علامه طباطبایی با پذیرش چنین تفسیری برای این آیه، می نویسد: «ان المساجد لله» به منزله تعلیل برای«فلاتدعوامع الله احدا» است و تقدیر آیه چنین است که پس با خدا احدی را نخوانید؛ زیرا مساجد از آن خداست و منظور از اینکه با خدا کسی را نخوانید، یعنی در مقام عبادت کسی را شریک خدا قرار ندهید و مراد از اختصاص این مواضع به خداوند، اختصاص تشریعی است و مراد از دعا در این آیه خصوص سجده است یعنی برای غیرخدا سجده نکنید.(27)مسجد در قرآن به معنای مکان اقامه نماز و عبادت نیز آمده است: «قال الذین غلبوا علی امرهم لنتخذن علیهم مسجدا»؛[سرانجام] کسانی که برکارشان غلبه یافتند گفتند حتماً برایشان مسجدی(عبادتگاهی) بنا خواهیم کرد»(کهف:21). به باور برخی مفسران(28) جمله «لنتخذن علیهم مسجدا»(کهف:21) قول موحدان است؛ زیرا در فرهنگ قرآن، مسجد محلی برای ذکر خدا و سجده برای خداست:«...و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا...؛ ومساجدی که درآنها نام خدا فراوان برده می شود(حج:40) به معابد اهل کتاب نیز به این اعتبار که محل عبادت و سجده گاه بوده است مسجد می گویند؛ خداوند متعال می فرماید:«سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله...؛ پاک و منزه است خدایی که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی که گرداگردش را پر برکت ساختیم برد»(اسرا:1) البته گاهی واژه مسجد در قرآن مقابل عبادتگاه های اهل کتاب و دیگر فرقه ها قرار گرفته است که در این موارد مراد از مساجد، مساجد مسلمانان است،(29) مانند «ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع وصلوات و مساجد یذکر فیهااسم الله کثیرا؛ واگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده می شود سخت ویران میشد»(حج:40)
گاهی در قرآن مجازاً و با علاقه ظرف و مظروف از صلوه، مکان آن، یعنی مسجد، اراده شده است:«یا ایها الذین آمنوا لاتقربوا الصلاه و انتم سکاری حتی تعلموا ماتقولون ولاجنبا الا عابری سبیل حتی تغتسلوا...؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا زمانی که بدانید چه می گویید و[نیز] در حال جنابت[وارد برمکان نماز نشوید] مگر اینکه رهگذر باشید تا غسل کنید»(نسا:43) طبرسی از عبدالله و سعید بن مسیب و ضحاک و عکرمه و حسن نقل می کند که مراد از نزدیک نشدن به نماز در این آیه، نزدیک نشدن به مساجد در حال جنابت است و مؤید چنین قولی ادامه آیه است که می فرماید:«الا عابری سبیل»؛زیرا عبور درمحل نماز(مسجد) است نه در نماز.(30) مرحوم علامه طباطبایی نیز از همین قرینه برای تعیین مراد از صلوه دراین آیه استفاده کرده است؛ از نظر وی متقضی این مجاز گویی جمله«حتی تعلموا ماتقولون»است؛ زیرا اگر می گفت در حال مستی نزدیک مسجد نشوید دیگر این تعلیل مناسب نبود. و از آنجا که برحسب سنت بیشتر نمازها در مسجد واقع می شود، به جای مسجد(مکان صلوه) از خود صلوه نام برده شده و مقصود الهی با کوتاهترین عبارت بیان شده است.(31)
در برخی آیات دیگر- به عکس آیه مزبور- لفظ مسجد می تواند اشاره ای به خود نماز باشد. مثلاً در آیه 31سوره اعراف «یابنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد»، امر به برگرفتن زینت در نماز می تواند اشاره به استحباب تجمل در نماز باشد. در حدیث است که امام مجتبی(ع) هنگام نماز بهترین لباسهای خود را برگرفت و ضمن تلاوت همین آیه شریفه، می فرمود: «ان الله جمیل یحب الجمال فاتجمل لربی؛ یعنی خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد من برای خدایم خود را می آرایم»(32) علامه طباطبایی می نویسد: امر به برگرفتن زینت در مسجد به امر به زینت نیکو برای نماز و غیر آن برمی گردد و اطلاق آن شامل نماز اعیاد وجماعات و نمازهای یومیه و سایر وجوه عبادت و ذکر می شود.(33)
طبق آنچه گذشت واژه «صلاه» رابطه جانشینی دارند و هردو در یک حوزه معنایی قرار می گیرند.
پینوشتها:
* (استادیار موسسه آموزش و پژوهشی امام خمینیA-Ashrafi@Qabas.net )
** (کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه پیام نور قم، دریافت2/4/89- تایید:5/7/89)
1- برخی دانشمندان علوم ادبی استعاره را استعمال لفظ در غیرمعنای موضوع له به علاقه تشبیه تعریف کرده اند. برای نمونه عبدالقاهر جرجانیم474ق) در اسرار البلاغه به این نکته اشاره دارد که در ساخت استعاره، نام اصلی شئ از آن جدا می شود و نام دومی جایگزین آن می گردد به اعتقاد وی برقراری پیوند استعاره، رعایت شباهت ظاهری و ارتباط عقلی مهم است و استعاره براساس همین تشابه پدید می آید. آنچه میان معناشناسان برای معرفی استعاره تاکنون متداول بوده است، چیزی بیش از گفته عبدالقاهر جرجانی نیست و این دقیقا همان نکته ای است که یاکوبسین(Jakobson) نیزبرای معرفی چگونگی عملکرد استعاره به دست می دهد، یعنی انتخاب نشانه ای به جای نشانه ای دیگر از روی محور جانشینی و برحسب تشابه.(ر.ک: کورش صفوی، درآمدی بر معنی شناسی،ص266)
2- ترادف یا هم معنایی(Synonymuy)یکی از شناخته ترین روابط مفهومی است که از دیرباز مورد بحث و بررسی دستورنویسان ادوار مختلف قرار گرفته است. معمولا به هنگام تعریف هم معنایی چنین گفته می شود که اگر دو واژه هم معنا به جای یکدیگر به کار روند، در معنی زنجیره گفتار تغییری عمده حاصل نمی آید. باید توجه داشت که هم معنایی مطلق در هیچ زبانی وجود ندارد؛ یعنی هیچ دو واژه ای را نمی توان یافت که در تمامی جملات زبان بتوانند بطور یکسان به جای یکدیگر به کار روند و تغییری در معنی آن زنجیره پدید نیابد.(ر.ک: کورش صفوی، درآمدی بر معنی شناسی، ص106)
3- راغب اصفهانی، مفردات، ج1،ص315؛ قاموس قرآن، ج3،ص344
4- کلینی، کافی، ج2،ص 466، باب فضل الدعا
5- ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج1،ص279
6- ر.ک: همان، ج4،ص62، ذیل همین آیه شریفه
7- والمراد بادعا، السجده لکونها اظهر مصادیق العباده الوالصلوه بنا انها تنضمن السجود الله سبحانه، (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج20،ص50)
8- الذکر: الحفظ للشئ، لسان العرب، ج4،ص308؛ فراهیدی، العین، ج5،ص346
9- ر.ک: التفلیسی، وجوه قرآن، ترجمه مهدی محقق، ص103- 104
10- همان، ص103-104
11- خلیل بن احمدفراهیدی، العین، ج5،ص346؛ ابن منظور،لسان العرب،ج4،ص310
12- الکلینی، کافی، ج2،ص498
13- ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات، ص392(واصله المر السریع فی عباده الله)
14- ابن جریر، الطبری، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج21،ص36. والطریحی، مجمع البحرین، ج2،ص366
15- طبرسی، مجمع البیان، ج8،ص495
16- ر.ک: زرکشی، البرهان فی علوم القرآن،ج2،ص270
17- «یقال فرغت من سبحتی: ای صلاتی»؛ مرحوم طبرسی این قول را به عنوان یکی از اقوال ذیل این آیه شریفه آورده است. (ر.ک:طبرسی، مجمع البیان،ج1،ص439)
18- ر.ک: الشیخ طوسی، التبیان، ج1،ص473
19- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج10،ص328 والشیخ طوسی، التبیان، ج10،ص329
20- ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج2،ص473
21- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5،ص150
22- خلیل بن احمدفراهیدی، العین، ج5،ص314؛ ابن منظور، لسان العرب، ج10،ص498
23- مراد از معنای پایه و اساسی در معناشناسی، همان معنای اصلی و اولیه کلمه است که با آن کلمه به هرجا برود، انتقال پیدا می کند. این اصطلاح در مقابل معنای نسبی قرار می گیرد که به معنای مفاد همان کلمه در فرهنگ و جهان بینی خاص و در ارتباط با سایر واژه های متعلق به آن فرهنگ است.(ر.ک: توشی هیکوایزوتسو، خدا وانسان در قرآن، ص13-20)
24- ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات، ص397
25- طبق حدیثی همه سطح زمین برای امت پیامبر محل سجده قرار گرفته است.(ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،ج10، 42)
26- ابن ابی جمهور الاحسانی، عوالی اللئالی،ج2،ص35
27- ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج20،ص50
28- ر.ک: همان، ج13،ص267
29- ر.ک: همان، ج14،ص385
30- طبرسی، مجمع البیان،ج2،ص51
31- ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان،ج4،ص360
32- ابن ابی جمهور الاحسانی، عوالی اللئالی،ج1،ص321
33- ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان،ج8،ص79
/ج