مبانى اندیشه هاى سیاسى اهل سنت(2)

اهل سنّت در قلمرو فقه مذاهب زیادى داشتند و باید هم‏چنین مى‏بود، اما برخلاف منطق تکثرگرایى فقهى، که زاده عرف فقاهتى اهل سنت، و بعدها، نظریه ابوالحسن‏اشعرى بود،
دوشنبه، 6 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبانى اندیشه هاى سیاسى اهل سنت(2)
مبانى اندیشه هاى سیاسى اهل سنت(2)

 

نویسنده : داود فیرحى



 

رابطه قدرت و فقه الخلافة

اهل سنّت در قلمرو فقه مذاهب زیادى داشتند و باید هم‏چنین مى‏بود، اما برخلاف منطق تکثرگرایى فقهى، که زاده عرف فقاهتى اهل سنت، و بعدها، نظریه ابوالحسن‏اشعرى بود، فقاهت سنى در عمل راهى را تجربه کرد که بازوان پرقدرت خلافت تمهید نموده بود. تأثیر قدرت سیاسى در ساختار مفهومى فقه الخلافة بیش‏تر و مستقیم‏تر از دیگر حوزه‏هاى فقهى بود.
درباره رابطه قدرت حاکم و دستگاه‏هاى فقهى، مطالعات چندى صورت گرفته است. از جمله این بررسى‏ها کتابچه کوچکى است با عنوان «نظرة تاریخیه فى حدوث المذاهب الاربعة» تألیف احمد تیمورپاشا که توسط نویسنده «ادوار فقه» ترجمه و در همین کتاب منتشر شده است.
[21] محمود شهابى خود نیز مى‏نویسد: «اگر کسى بخواهد بر چگونگى وضع تفقه و اجتهاد در عهدى اطلاعى کامل به هم رساند ناگزیر باید بر اوضاع و احوال دستگاه حاکمه و بر طرز فکر و عمل و علاقه و ایمان کسى که در رأس دستگاه قرار یافته و زمام حکومت بر دین و دنیاى مردم را به دست گرفته اطلاع پیدا کند. این آگاهى هر چه کامل‏تر و دقیق‏تر باشد، باحث از ادوار فقه و ناظر در تحولاتى که آن را پیش آمده بهتر و روشن‏تر به... علل بسط و قبض تفقه و عوامل پیشرفت یا وقفه و رکود، یا تأخر و سقوط، یا انحراف و قصور آن بیش‏تر آشنا و واقف مى‏گردد.
[22]
نویسنده «ادوار فقه» پس از اشاره به نکات فوق، و به منظور توضیح بیش‏تر درباره تحولات فقه سنى قسمت زیادى از جلد سوم کتاب خود را به تحولات خلافت اموى و تا حدودى عباسیان اختصاص مى‏دهد. تتبع وسیع وى در معرفى سلسله فقیهان تابعى در مدینه، مکه، یمن، کوفه، شام، مصر، بصره و خراسان نشان مى‏دهد که در ابتداى پیدایش فقه، مذاهب فقهى اهل سنّت بسیار متکثر بوده و تقریباً هر شهرى فقیه یا فقهاى صاحب فتوایى داشته است.
اما به تدریج و با سپرى شدن دور فقهاى تابعى، برخى از مذاهب در بلاد دیگر غلبه و گسترش یافت و به جز چهار مذهب بزرگ موجود، دیگر مذاهب فقهى دست خوش انقراض شده و به کلى از میان رفتند. علت غلبه و گسترش برخى از این مذاهب، سازگارى با مشرب خلفا و حمایت دولت از آنان بود. احمد تیمور پاشا به نقل از ابن‏حزم‏اندلسى مى‏نویسد:
«دو مذهب در آغاز کار بر اثر ریاست و استیلا پیشرفت کرده و انتشار یافته است: یکى مذهب حنفى و دیگرى مذهب مالکى. مذهب حنفى به وسیله این که خلفاى عباسى قضات را از بین آنان انتخاب مى‏کردند بر همه بلاد اسلامى غلبه یافت... تا این‏که اوضاع و احوال دگرگون شد و سه مذهب دیگر با آن به مزاحمت پرداختند.»
[23]
مذهب فقهى شافعى نیز تقریباً چنین وضعى داشت. توجه سلاطین ایوبى به مذهب شافعیه موجب رواج این مذهب در مصر و نیز استیلاى ترکان سلجوقى بر بغداد موجب گسترش این مذهب در عراق و ایران شد. عمده طریق استیلا و استمرار مذاهب فقهى، نهاد قضاوت و شیخ‏الاسلامى بوده که این دو نیز توسط سلطان یا خلیفه نصب و تعیین مى شد.
[24]

تأخیر در تأسیس فقه الخلافة

در شرایطى که حیات و دوام مذاهب فقهى وابسته به قدرت سیاسى بود، تأملات فقهى نیز، به ضرورت، سمت وسویى ویژه پیدا کرد. وجه عمده این تأملات، گسترش در حوزه احکام فردى و به هر حال غیر حکومتى بود. مذاهب اهل سنت به این دلیل که خود متکى بر قدرت بودند نمى‏توانستند احکامى در باب حکومت ارائه نمایند.
[25] چنین فرضى نه تنها دور منطقى بود، بلکه آشکارا مغایر منطق قدرت مى‏نمود: قدرت سیاسى متکى بر فرض نابرابرى و استیلاى مطلق بوده است و هرگز نمى‏توانست امرونهى و به طور کلى فتواى فقیهى را بپذیرد زیرا در این صورت حاکمیت برترى را مى‏پذیرفت که ذاتاً مغایر با موجودیت خود بود.
علت عمده تأخیر در تأسیس فقه الخلافة درست در همین نکته نهفته است و به همین لحاظ شاید بتوان در حوزه فقه‏الخلافة، از نوعى تاریخ و مبانى سلبى سخن گفت که مانع تأسیس، و یا حداقل، تأخیر فقه حکومتى در مکاتب سنّى شده‏اند.
بحث در مبانى سلبى فقه‏الخلافة فرصت دیگرى مى‏طلبد، اما اشاره به این نکته لازم است که فقه‏الخلافة به دلیل ویژگى خاصى که دارد، همواره با تاریخ قدرت عجین شده است.
[26] و به همین دلیل با دیگر حوزه‏هاى فقه سنى تفاوت‏هاى مهمى دارد. حوزه‏هاى غیر حکومتى فقه موضوع روشنى دارند و احکام مکلفین را بر محور یک مکلف فرضى و در شرایط گوناگون ارزیابى مى‏کنند و به این لحاظ، على الاصول غیرتاریخى هستند به عبارت دیگر، اصول و فروعى دارند و کار فقیه استقصا و تطبیق است. اما در حوزه فقه‏الخلافة وضعیت تا حدودى متفاوت است.
[27]
هر چند اهل سنت کوشش مى‏کنند فقه‏الخلافة را بر محور خلافت صحابه بازسازى بکنند و از آن دوره اصولى جهت توضیح شروط و اختصاصات خلیفه، وسیله عزل و... استنباط نمایند و به طور کلى بر مبناى آن اصول، تاریخ خلافت را مورد تطبیق و داورى قرار دهند، در عمل تحولات خلافت همواره مقدم بر فقه‏الخلافة بوده است. در چنین شرایطى، به‏خصوص با توجه به خشونت دستگاه خلافت نسبت به اندیشه‏هاى مخالف، بحث در باب فقه‏الخلافة بیش‏تر تقریر وضع موجود بود تا تأسیس علم بیش‏تر، تأیید بود تا تفقّه.
[28]
از جمله متونى که در باب فقه‏الخلافة در دوران عباسى نوشته شده، دو کتاب «الاحکام‏السلطانیه» تألیف ابن فراء حنبلى و ابوالحسن ماوردى شافعى هستند که در میان اهل سنت شهرت به‏سزایى دارند. این دو نوشته دو وجه از انعقاد خلافت و امامت را مورد توجه قرار داده اند:1) انعقاد امامت از طریق اختیار اهل‏الحل والعقد2) عهد و نصب امام از طرف امام قبل. در هر دو شیوه انعقاد امامت به عمل صحابه استناد شده است. ماوردى درباره شیوه دوم، علاوه بر سیره ابوبکر و عمر، به اجماع مسلمانان استناد مى‏کند:
«واما انعقاد الامامة بعهد من قبله فهو ممّا انعقد الاجماع على جوازه ووقع الاتفاق على صحته لامرین عمل المسلمون بهما ولم یتناکروهما. احدهما: ان ابابکررضى‏الله عنه عهد بها الى عمر رضى‏الله عنه فاثبت المسلمون امامته بعهده والثانى: ان عمر رضى‏الله عنه عهد بها الى اهل الشورى فقبلت الجماعه دخولهم فیها وهم اعیان العصر اعتقادا لصحه العهد بها وخرج باقى الصحابه منها.
[29]
ماوردى و ابن‏فراء سپس به توصیف ساختار وزارتى مى‏پردازند که با تحول دولت اسلامى در سنن ایرانى، در درون خلافت جاگرفته بود. دو فقیه حنبلى و شافعى، به منظور حل رابطه سلطان و خلیفه، به نظریه وزارت تفویض متوسل مى‏شوند، ماوردى مى‏نویسد:
«فاما وزارةالتفویض فهو ان یستوزر الامام من یفوض الیه تدبیر الامور برایه وامضاءها على اجتهاده... وهو یکون من اهل الکفایه فیما وکل الیه من امر الحرب والخراج، خبرة بهما ومعرفة بتفصیلهما وعلى هذا الشرط مدار الوزاره وبه تنتظم السیاسة.
[30]
فقه سیاسى اهل سنت، چنان‏که سیاق استدلال ابن‏فراء و ماوردى نشان مى‏دهد، نظریه «وزارت التفویض» را صرفاً به منظور توجیه و تثبیت جایگاه سلطان در نظام و اندیشه سیاسى سنى طرح کرده است. بدیهى است که حضور سلطان در سیاست سنى، حضورى استیلایى است و به این ترتیب، وزارت تفویض با جزء دیگر اندیشه سنى در باب امارت استیلا تکمیل مى‏شود:
«امارت استیلا که در حالت اضطرار منعقد مى‏شود، به این صورت است که امیرى با تکیه بر قواى نظامى خود به سرزمین‏هاى خلیفه مستولى شده و سیاست آن مناطق را به عهده گیرد: فیکون الامیر باستیلائه مستبدا بالسیاسه والتدبیر، والخلیفه باذنه منفذاً لاحکام الدین لیخرج من الفساد الى الصحه ومن الخطر الى الاباحه.»
[31]
فقه‏الخلافه بدین ترتیب، و با ترکیب دو اصل استیلا و تفویض، استقلال تاریخى سلاطین سلجوقى از دایره نظارت خلیفه را به حوزه نظرى سوق مى‏دهد و نتیجه مى‏گیرد که:
«وزارت تفویض فقط با امارت استیلا صحیح است و نه غیر آن. دلیل این نکته آن است که حداقل در نظر و نه در عمل- تفاوت خلیفه و وزیر ملحوظ شود.»
[32]
از جمله نتایج این نوع استدلال، تمهید مقدماتى است که در سایه آن، فقه‏الخلافة مى‏تواند جواز شرعى براى عزل و نصب‏هاى سلاطین در حوزه والیان و قضات ولایات تدارک نماید. عمده مباحث هردو کتاب احکام السلطانیه به توضیح و بسط حدود اختیارات امیران تفویضى مى‏پردازند که کلیه شئون ارتش، اقتصاد، قضا، خراج، حسبه، اقامه حدود، امامت جمعه و جماعات و ... را شامل مى‏شود. [33]
با توجه به نکات فوق، چنین مى‏نماید که سلطنت، و یا چنان که فقهاى سنى اشاره مى‏کنند، امارت تفویضى که مبتنى بر استیلا است رکن عمده فقه‏الخلافة را تشکیل و مباحثى چون جایگاه اهل حل وعقد در خلافت اسلامى به فراموشى مى‏گراید. هبوط فقه سیاسى اهل سنت در ساختار استیلا و تغلب سلاطین، نتیجه تحولى است که در درون خلافت اسلامى صورت گرفته و با استحاله دولت اسلامى در سلطنت ایرانى، خلفا نیز خود را سایه خدا در زمین تلقى کردند على عبدالرازق در کتاب جنجالى «الاسلام واصول الحکم» ضمن اشاره به دو دیدگاه در خاستگاه قدرت خلیفه مى‏نویسد:
«دیدگاه اول این است که خلیفه قدرت خود را مستقیما از خداوند مى‏گیرد. این رأى همان است که روح آن در بین تمام علما و عامه مسلمین سارى و جارى است. آنان خلیفه را ظلّ‏الله تلقى مى‏کردند و منصور دومین خلیفه عباسى همواره چنین تصور مى‏کرد که نماینده خدا در زمین است. این دیدگاه پس از قرن پنجم هجرى بیش‏تر تشدید شد و در اکثر تألیفات علماى این دوره، ملوک و سلاطین با اوصاف فوق بشرى و مستظهر به تاییدات الهى توصیف شده‏اند: وجمله القول ان استمداد الخلیفه سلطانه من‏الله تعالى مذهب جار على الالسنة، فاش بین المسلمین.»
[34]
مطابق این دیدگاه، فقه سنتى اهل سنت ساختارى اقتدارگرایانه داشت که ولایت خلیفه را منبعث از اقتدار الهى و به هر حال، تا حدود بسیار زیادى جبرى مى‏دید. این نوع از فقه‏الخلافة، بدون هرگونه تفصیل در مشروعیت حاکم، جامعه اسلامى را به لزوم اطاعت توصیه مى‏کند. ماوردى در بحث از وجوب امامت، و لزوم اطاعت از حاکم به روایت ذیل از پیامبر اسلام(ص) استناد مى‏کند:
«سیلیکم بعدى ولاه فیلیکم البر ببره ویلیکم الفاجر بفجوره، فاسمعوا لهم واطیعوا فى کل ما وافق الحق، فان احسنوا فلکم ولهم وان اسائوا فلکم وعلیهم.»
[35]
ماوردى با استناد به روایت فوق که از ابوهریره نقل مى‏کند، بنیاد فقهى براى توجیه تاریخ خلافت و مشروعیت دادن به همه حاکمان دوره اسلامى به ویژه بنى‏امیه و بنى‏عباس تمهید مى‏کند. چنان‏که گذشت، اساس این دیدگاه بر تصویب همه خلفا و تأکید بر اقتدار و ولایت الهى آنان است که از نظر کلامى بر نظریه جبر و لزوم اطاعت جامعه مسلمان استوار است.
[36] این نظریه به تدریج و به ویژه با توجه به تحولات عثمانى در جنگ اول جهانى با چالش‏ها و انتقادهاى مهمى مواجه شده و متعاقباً، دیدگاه‏هاى جدیدترى در میان اهل سنت پیدا شد.

پی‌نوشت‌ها:

[21]. همان، ص‏689-653.
[22]. همان، ج‏3، ص‏90.
[23]. احمد تیمور پاشا، «نظره تاریخیه فى‏حدوث‏المذاهب‏الاربعه»، به نقل از: محمود شهابى، همان، ص‏656.
[24]. همان، ص‏673.
[25]. فقهاى اهل سنت حتى مجبور بودند که احکام فردى و اجتماعى را به گونه‏اى تفسیر و تطبیق نمایند تا رضایت و خواست خلیفه تأمین شود. استاد محمود شهابى (در ص‏803-800، ج سوم از «ادوار فقه») داستان جالبى درباره فتاواى قاضى ابویوسف حنفى به منظور تأمین نظر هارون الرشید خلیفه عباسى نقل مى‏کند.
[26]. درباره تأثیر قدرت در اندیشه‏هاى فقهى- سیاسى اهل سنت، بنگرید به:
A.k.S.Lambton,State and Government in Medival Islam,London 1985 PP.310-315.
[27]. محمد سعید العشماوى، الخلافه‏الاسلامیه، ص‏297.
[28]. علاوه بر کتاب مشهور و قدیمى ماوردى،در مورد متون فقهى جدید نیز این نکته صادق است که آن‏ها نیز همواره یک گام عقب تر از تحولات بوده و اساساً به منظور آشتى نظریه با وضع موجود تألیف شده‏اند. نک:
- وجیه کوثرانى، الدوله والخلافه فى‏الخطاب‏العربى ابّان ثوره‏الکمالیه فى‏ترکیا (بیروت: دارالطلیعه) ص‏40-13.
[29]. ابوالحسن ماوردى، الاحکام‏السلطانیه (قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1406) ص‏10.
[30]. همان، ص‏30.
[31]. همان، ص‏33 ابن‏فراء، الاحکام السلطانیه، ص‏37.
[32]. ابن‏فراء، همان، ص‏38.
[33]. ص‏34.
[34]. على عبدالرازق، الاسلام واصول الحکم، تحقیق محمد عماره (بیروت، مؤسسه الدراسات والنشر) ص‏127.
[35]. ماوردى، همان، ص‏5.
[36]. ماوردى پیرو مذهب فقهى شافعى است و چنان‏که استاد محمود شهابى تأکید مى‏کند خود محمدبن ادریس شافعى امام شافعى-از نظر کلامى جبرى و قدریمسلک بوده است. «محمود شهابى، ادوار فقه، ص‏751.

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 2



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط