چکیده
استعمار فرانو را با همهى ابزارها و روشهاى نوینش نمىتوان فرایندى مجزا از استعمار کهن و استعمار نو دانست. اهداف، مبانى و اطراف همهى آنها یکى است. استعمارگران در هر سه مرحله تغییر اساسى نکردند؛ همان گونه که مستعمرات نیز همانها هستند. فقط روشها و ابزار متناسب با تغییر ساختار و توسعهى اقتصادى و رسانهاى در غرب متحول شدهاند.آغاز استعمار و گذر از هر مرحله و ورود به مرحله پس از آن، نتیجهى تحولات و تغییرات اساسى در تاریخ بشر است که در عمدهى موارد اقتصاد و در مواردى نیز رشد سریع علوم و فنآورى و وسایل ارتباط جمعى و مانند آن را باید دخیل دانست. آنچه مسلم است این که حرکت رو به جلوى تاریخ در این دوران، هرگز شاهد کاهش نفوذ استعمارگران نبوده، بلکه بعکس، قدرت و تسلط آنان بر کشورهاى دیگر از مرحلهاى به مرحلهى دیگر تشدید شده است. این وضعیت پیش فرضى ارائه مىکند که حرکت استعمار از آغاز تاکنون کاملا هدایت شده است، هر چند در آغاز، محاسبه و برنامهریزى نبود. اما در هر مرحله، متناسب با اوضاع و احوال و شرایط، راهبردها و تاکتیکها طراحى شدهاند. با این صف، هدف یک چیز بوده است: حفظ و استمرار سلطه و برترى غرب.
کلید واژهها: استعمار، رسانه، اشغال، سلطه، امپریالیسم، لیبرال، اقتصاد و فنآورى.
کلیات
تعریف استعمارColonialism.
در لغت، به معناى »آباد کردن« (2) است، ولى در اصطلاح سنتى، به معناى توسعهى حاکمیت ملى بر سرزمینى خارج از مرزها به وسیلهى ایجاد مستعمرات اقمارى یا وابستگى ادارى و حاکمیتى است که در آن مردم بومى مستقیما تحت فرمان قرار مىگیرند یا جابهجا مىشوند. استعمار کنندگان بر منابع، نیروى کار و بازارهاى سرزمین مستعمره مسلط مىشوند و ویژگىهاى فرهنگى، زبانى، مذهبى و اجتماعى خود را بر آنها تحمیل مىکنند. در این صورت، »امپریالیسم فرهنگى« نیز شکل مىگیرد. »استعمار« در مفهوم مزبور، روشى سنتى براى مداخلهى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى و مستقیم قدرتهاى بزرگ در کشورهاى ضعیفتر بود.مفهوم »استعمار« غالبا مترادف »امپریالیسم« (3) به کار مىرود؛ اصطلاحى که در شکل وسیعى به اعمال کنترل غیر رسمى کشورهاى بزرگ بر کشورهاى کوچک اطلاق مىشود. در این صورت، به »استعمار نو« نیز اشاره دارد. در کنترل رسمى )استعمار کهن(، تسلط نظامى و سیاسى وجود دارد، ولى در کنترل غیر رسمى خبرى از سلطهى نظامى نیست و سلطهى اقتصادى و سیاسى نیز به صورت نامحسوس و در قالب سرمایه گذارى، انتقال فنآورى و نصب عوامل دستنشانده صورت مىگیرد. استعمار همچنین به ایجاد عقاید و آرائى نیز اشاره دارد که براى مشروع جلوه دادن و ترویج نظام استعمارى ارائه مىشوند.
استعمار غالبا بر مفاهیمى از نژاد پرستى نیز استوار است که بر مبناى آن استعمارگران خود را نسبت به ملتهاى تحت استعمار برتر مىدانند، ارزشهاى اخلاقى و اصول بنیادین خود را عالىتر از فرهنگ و آداب و ارزشهاى مردم استعمارزده مىدانند. این تفکر اگر چه به زعم برخى به نظریههاى علمى ساختگى، به قرون هفدهم و هجدهم اروپا برمىگردد، (4)ولى سابقهى آن را مىتوان در فرهنگ یونانى و رومى و آثار فلاسفهاى همچون ارسطو نیز به دست آورد. توسعهى چنین تفکرى در دوران معاصر، ناشى از گونهاى داروینیسم اجتماعى بود که بر اساس آن، نژاد سفید به طور طبیعى در قلهى رهبرى انسانیت قرار مىگیرد.
آنچه استعمار را از سایر مصادیق استیلا و سلطه متمایز مىسازد این است که استعمار کننده، مستعمره را جزئى از خاک خود تلقى نمىکند و مردم آن را نیز از اتباع خود نمىداند، بلکه این سرزمین را صرفا محلى براى اعمال کنترل و بهرهبردارى از منابع طبیعى و در اختیار گرفتن ثروتهاى آن مىداند. (5) این نوع سلطه بسیار خطرناکتر و غیر انسانىتر از سلطه در روشهاى پیشین است؛ زیرا استعمارگران، عملا هیچ مسئولیتى در قبال عقب افتادگى و مشکلات اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى و بهداشتى و سیاسى ملت تحت استعمار براى خود قایل نیستند. مردم سرزمینهاى تحت اشغال نه از حقوق اتباع بهرهمند مىشدند و نه تابعیت کشورى را داشتند که واجد استقلال واقعى بوده و مىتوانستند از آنها در عرصهى بینالمللى حمایت کنند.
تاریخچهى استعمار
تسلط و اشغال یک سرزمین توسط کشورى دیگر، سابقهاى به قدمت جامعهى سیاسى بینالمللى دارد. اما استعمار به گونهاى که در تعریف مزبور بدان اشاره دارد، با شکلگیرى دولتهاى نوین در اروپا و آغاز قرن پانزدهم آغاز شد. دولتهاى پرتغال و سلطنت مطلق اسپانیا و کشور هلند را باید اولین استعمارگران تاریخ نامید. اولین حرکت استعمارى نیز به شاهزادهاى پرتغالى معروف به هانرى دریانورد منسوب است. وى در سال 1441 رسما تجارت برده را اعلام کرد و این عمل آغازى براى انقلاب تجارى و تجارت آزاد بیان شده است. این تاریخ اگر چه شروعى براى استعمار است، ولى آغاز تجارت آزاد و زمینههاى استعمار را باید به مدتها پیش، یعنى از زمانى که روابط تجارى میان شمال و جنوب دریاى مدیترانه در قرون وسطا شکل گرفت، برگرداند. در آن زمان، اروپاییان با توانمندىهاى صنعتى و بازار ادویهى شرق آشنا شدند و سود هنگفتى را از این تجارت کسب کردند.پرتغالىها در سال 1447 م از »رأس الاخضر« در افریقا گذشتند، در 1456 به سواحل گینه دست یافتند و در 1471 به استوا رسیدند. در 1481 کنگو را یافتند و در 1486 از »دماغهى امید نیک« گذشتند.(6) در سال 1497 بود که واسکودوگاما که راه دریایى هند را رسما کشف کرد و آنجا بود که دریافتند مىتوانند افریقا را دور بزنند و از راهى خارج از تسلط مسلمانان، به هند برسند. در 1492 کریستف کلمب، بدون آن که خود بداند، به قارهى جدیدى قدم نهاد. از این پس، حرکت به سمت غرب نیز رواج یافت. فرانسوىها، انگلیسىها و اسپانیایىها بخشهاى گوناگون قارهى امریکا را کشف کردند و به اشغال خود درآوردند. در سال 1519 ماژالان از تنگهى »ماژالان« گذشت و به جزایر فیلیپین رسید. وى در آنجا کشته شد، ولى همراهان او راهش را ادامه دادند تا به اسپانیا رسیدند و به صورت، اولین سفر دور دنیا رقم خورد.
آنها سالها بعد، سواحل امریکا در اقیانوس آرام را درنوردیدند، به عمق این قاره رسیدند. اسپانیایىها به فتح اراضى این سرزمینها پرداختند و امپراتورىها و حکومتهاى محلى را ساقط کردند، در حالى که پرتغالىها به سواحل افریقا و آسیا بسنده کردند. آنها جزایر »سقوطره«، »مسقط«، »هرمز«، »گوئام« و »مالاکا« را تسحیر نمودند. اولین امپراتورى مستعمراتى را ایجاد کردند، سپس در »ماکائو« مستقر شدند و تا ژاپن پیش رفتند. اسپانیایىها نیز کوبا، هائیتى، پورتوریکو و سپس مکزیک را تاراج و قتل عام تاریخى کردند و امپراتورى »آزتک« را سرنگون ساختند. آنان بعدها نیومکزیکو، کالیفرنیا، فلوریدا، گواتمالا و هندوراس را با قتل عام و بىرحمى و ویرانى اشغال کردند و ثروتها و ذخایر طلا و نقرهى آنجا را غارت کردند. در پرو نیز با وجود استقبال مردم، اموال آنان را تاراج کردند، آخرین پادشاه »اینکاها« را کشتند، سلسلهى آنان را نابود و به سمت ونزوئلا، کلمبیا و شیلى به راه افتادند و پس از غارت و قتل عام مردم و بردگى آنها، حاکم آنجا شدند.
در قرن هفدهم، پرتغالىها بخش برزگى از دریاهاى آزاد(7) را به تملک خود درآوردند، اما نظریهى »هوگو گروسیوس« هلندى و تعارض منافع دولتهاى قدرتمندى همچون انگلیس و فرانسه آن را ناکام گذارد. انگلیس استعمارگرى خود را از قرن هفدهم با تصرف »ویرژینى« در سال 1607 شروع کرد. آنان به جنگ با سرخپوستان پرداختند و عدهاى سیاهپوست را نیز به این سرزمین کوچ دادند. به دنبال آن، »پیوریتنها« در سال 1620 به قارهى نو قدم گذاردند و کوچنشینهایى مانند »ماساچوست«، »رود آیلند« و »لونکتى کت« را تأسیس کردند. در سال 1642 دریانوردى به نام تاسمن، تاسمانى و زلاندنو را کشف کرد و به استرالیا پا گذارد.
با انقلاب امریکا و تشکیل ایالات متحدهى امریکا، به موجب آموزه »مونروئه« در سال 1823 این کشور رسما موضع خود را در قبال قارهى امریکا اعلام کرد و عملا اروپاییان را از دخالت در این قاره بازداشت و دولت امریکا جایگزین گردید. این کشور پس از غلبه بر اسپانیا، با استفاده از معاهدهى »پاریس« در سال 1898، جزایر گوام، پورتوریکوو فیلیپین را به چنگ آورد و در شمار استعمارگران درآمد.
براى حل اختلافات میان استعمارگران، در 1885 در برلین، همایشى تشکیل شد و در آن قدرتهاى بزرگ بر اصلى با عنوان »استقرار استعمارگران در مستعمرات« توافق کردند. آنها همچنین افریقا را با منابع سرشارش میان خود تقسیم کردند.
در آسیا، رقابت اصلى میان انگلستان و روسیه و فرانسه بود. در 1907 دو کشور اول دربارهى تقسیم ایران، به نتیجه رسیدند. انگلستان، هندوستان را کاملا در اختیار گرفت، جنوب ایران و امارات و خلیج فارس را نیز تحت کنترل خود درآورد و فرانسه کشورهاى آنام، کامبوج و تونکن را اشغال کرد.
چین نیز پس از جنگ تریاک در 1840 آماج مداخلات قدرتهاى استعمارى شد و معاهدات نابرابرى بر آن تحمیل کردند و قدرتهاى امپریالیستى را بر رودخانهها و بنادر این کشور مسلط ساختند. در این زمان، دیگر نوعى اتفاق و اتحاد ناگفته میان استعمارگران شکل گرفت، به گونهاى که در سرکوب قیام مشتزنان چینى همکارى بینالمللى را ظاهر ساختند. ژاپن نیز، که به نحو شگفتآورى خود را به تمدن غرب آراسته بود، پس از پیروزى بر روسیه، فتوحات قارهاى خود را آغاز و کره را اشغال نمود. بدینسان، در آغاز قرن بیستم، تقریبا قسمت عمدهى جهان آن روز بین قدرتهاى بزرگ تقسیم شده بود. در این زمان، دورهاى جدید از استعمار آغاز شد که در آن، اشغال فیزیکى کارایى خود را از دست داد.
مبانى نظرى استعمار
مبانى نظرى استعمار را مىتوان در مباحث ذیل مطالعه کرد:الف. نژاد پرستى: احساس برترى نژادى در مغرب زمین اختصاص به دوران معاصر ندارد. در تاریخ و فلسفه غرب، آنچه که کاملا مشهود است چنین احساس و باورى است. هومو در صدها سال پیش از میلاد، قوم »آخائى«(8) را از نژاد خدایان مىدانست. (9) اوریپید، نمایشنامهنویس معروف یونانى در سدهى پنجم قبل از میلاد، مىگفت: »سزاست که یونانیان حاکم مردم بربر باشند«. (10) افلاطون معتقد بود: برخى از مردم از لحاظ فکر و عقل فروتر از دیگران هستند. (11) یونانیان اصطلاح برده را فقط در حق مردم بربر به کار مىبردند. از نظر ارسطو، اینان به حکم طبیعت بندهاند و برخى دیگر، یعنى یونانیان بنا به طبیعت، آزادند. (12) رومیان نیز با تقسیم حقوق به حقوق »شهروندى« و »حقوق ملل«، اتباع کشورهاى دیگر را تحت سلطه داشتند، از حقوق شهروندان رمى محروم ساخته بودند.
در دوران معاصر، اروپاییان با بهرهگیرى از روشهاى علوم تجربى، به ویژه زیست شناسى، در صدد اثبات برترى نژادى خود از نظر علمى برآمدند. کنت دوگوبینو فرانسوى در کتاب مقالاتى در بیان اختلاف نژادها در سال 1853 م بشریت را به سه نژاد آریایى، زرد و سیاه تقسیم کرد. نژاد آریایى را ذاتا برتر از سایران اعلام نمود و تا آنجا پیشرفت که توصیه کرد باید کوشید خون آریایى را پاک نگه داشته شود. پس از وى چارلز داروین، زیست شناس شهیر انگلیسى، در سال 1859 در کتابى با نام بنیاد انواع و انتخاب طبیعى و ابقاى نژادهاى برتر در تنازع بقا، بر لزوم نابودى اقوام وحشى در مقابل ملل متمدن تأکید کرد. (13) این کتاب چنان اهمیت پیدا کرد که همچون کتابى مقدس نزد اروپاییان گرامى داشته مىشد.(14)
روند بررسىهاى علمى کار را به جایى رساند که دو نفر به نامهاى واگر دلایوژ و آمول با بررسى و مطالعه روى جمجمهى انسانها آنها را به سه دسته تقسیم کردند و نتیجه گرفتند: نژاد آریایى که داراى جمجمهاى دراز است از سایر نژادها برتر است. (15) در حقیقت، چنین تحقیقاتى پیش از این که ارزش علمى داشته باشند، آثار سیاسى وسیعى بر جاى گذاشتند و حتى مبناى بسیارى از تصمیم گیرىهاى قضایى و حقوقى قرار گرفتند. سخت بتوان باور کرد که این افکار و آرا در میان سردمداران سیاسى غرب جایگاه خود را از دست داده باشند، عملکرد آنها در تحقیر افکار و آراى سایر ملل در جهانى سازى، شاهد مدعاى ماست.
ب. مبانى ایدئولوژیک: شاید نتوان پذیرفت که انگیزههاى دینى در پس حرکتهاى استعمارى وجود داشته باشد؛ زیرا آغاز استعمار با افول قدرت کلیسا و افزایش قدرت امپراتوران و پیشهوران و صنعتگران همراه بود. اما واقعیت این است که مسیحیت در ایجاد و استمرار استعمار، نقش ویژهاى ایفا کرد، اگر چه انگیزهى استعمارگران عمدتا اقتصادى یا سیاسى بود. در آغاز استعمار، هیئتهاى تبشیرى کلیسا در کنار ارتشها و گاه زودتر از آنان به این سرزمینها هجوم مىآوردند و ضمن تبلیغ و ترویج مسیحیت، در تحکیم روابط استعمارى مىکوشیدند. آنها با تأسیس مدارس و برگزارى مجالس وعظ، غالبا تحت پوشش کمکهاى انسان دوستانه، تعالیم مسیحیت تحریف شده را، که هزار سال اروپاییان را در سیاهى قرون وسطا نگه داشته و فلاکت و بدبختى و عقب افتادگى آنها را مشیت الهى اعلام کرده بود، این بار به یارى توسعه طلبىهاى سیاسى و اقتصادى آنان آمد و به عاملى تخدیر کننده براى ملتهاى دیگر تبدیل شد.
استعمار و مسیحیت رابطهى متقابلى ایجاد کردند که هر یک تحکیم و گسترش دیگرى را به دنبال داشت. براى مثال، قارهى افریقا، که تعداد مسیحیانش در آغاز دوران استعمار، بیش از ششصد نفر برآورد نمىشد، در ابتداى قرن بیستم، به پنج میلیون نفر رسید و در پایان این قرن به 137 میلیون نفر یعنى 16 درصد جمعیت 900 میلیونى افریقا را شامل شد (16)
گرچه آغاز استعمار با افول مسیحیت همراه بود، در مقابل، استمرار آن با اوجگیرى »لیبرالیسم«، که ایدئولوژى بنیادین نظام سیاسى و اقتصادى و اجتماعى غرب است مصادف گردید. اگر عامل گسترش و استحکام لیبرالیسم را غرب و نظام اقتصادى آن و استعمار را نیز علت شکلگیرى و بقاى این نظام بدانیم، به رابطهى متقابل این دو پى خواهیم برد.
ج. مبانى اقتصادى: مشهورترین علت بیان شده براى استعمار، تغییر نظام اقتصادى در مغرب زمین و شکلگیرى طبقهى سرمایهدار و افول اشرافیگرى و فئودالیته و توسعهى تجارت بینالمللى در غرب بیان شده است. همان گونه که بیان شد، تجارت ادویه و طلا از عوامل مؤثر در گسترش استعمار بودند و تحول آن به استعمار نو و فرانو نیز در اثر تغییر مؤلفههاى اقتصادى بوده است. بنابراین، عامل مزبور در مقاطع گوناگون شکل متفاوتى از استعمار را مطالبه مىکرد.
1. در آغاز استعمار، مغرب زمین از نظر صنعتى و تنوع محصولات کشاورزى، مانند شرق توسعه نیافته بود در نتیجه، اروپاییان به بسیارى از کالاهاى تولیدى شرق نیاز داشتند. به عبارت دیگر، غرب وارد کننده و شرق صادر کننده بود. اولین حرکتهاى استعمارى براى تضمین سیر این تجارت بود؛ تجارتى که آغازگر آن شهرهاى ثروتمند و نیز وفلورانس، و ادامه دهندهى آن پرتغال و اسپانیا بودند.
2. پس از انقلاب صنعتى و دستیابى غرب به ابزار جدید تولید و رشد فوقالعادهى صنایع، سه وضعیت جدید شکل گرفت:
اول. صنایع رو به رشد غرب نیازمند مواد اولیه در حجم بسیار بالایى شد. ذخایر طبیعى اروپا، هم از نظر تنوع و هم از نظر میزان، ظرفیت کافى براى تأمین این نیازها نداشت. به ناچار براى جبران کاستىهاى خود، به سوى ذخایر غنى مستعمرات روى آوردند.
دوم. با افزایش شدید تولیدات صنعتى در اروپا، گشایش بازارهاى جدید ضرورت پیدا کرد. بازارهاى کشورهاى مستعمره محلهاى مناسبى بودند. براى این منظور، مىبایست در سطح زندگى مردم نیز تغییراتى ایجاد مىکردند تا توان خرید کالاهاى غربى را داشته باشند. پس به سرمایه گذارى این کشورها در صنایع مورد نظر و در بخشهاى کشاورزى و به ویژه در زمینهى صنایع روى آوردند. از این طریق، هم به بالا رفتن سطح زندگى مردم کمک کردند و مانع حرکتهاى اعتراضى آنها شدند و هم اقتصاد آنها را به گونهاى طراحى کردند که در جهت تکمیل و توسعهى قدرت اقتصادى غرب قرار گرفت. در نتیجه، به طور کلى، صنایع داخلى و عقبافتادهى این کشورها نابود شدند. این اقدامات موجب تغییراتى اساسى اجتماعى و شکلگیرى طبقات سرمایهدار شد که منافعشان با منافع استعمارگران گره خورده بود.
سوم. رقابت سنگین در عرصهى تولید و لزوم کاهش هزینهها، استفاده از نیروى کار ارزان کشورهاى مستعمره را ضرورت بخشید. این موضوع مرحلهى نوینى از استعمار را رقم زد که در آن شرکتهاى بزرگ بخشهاى پایین دستى تولید صنعتى خود را به کشورهاى مستعمره منتقل نمودند و این کشورها را در مسیر توسعهى نسبى قرار دادند. بنابراین، ساختارى جهانى لازم آمد که هم روند توسعهى این کشورها را در مسیر مورد نظر هدایت کند و هم مانع شکل گیرى توان رقابت در آنها گردد. هر یک از این مراحل را مىتوان سرآغاز شکل گیرى مرحلهاى جدید از استعمار تلقى کرد.
استعمار کهن
در استعمار کهن، استعمارگران با به کار گیرى نیروى نظامى )عمدتا دریایى( به سرزمینهاى دوردست راه مىیافتند و بر آنجا مسلط مىشدند. آنها در این عمل، به روشهاى متفاوتى عمل مىکردند. پرتغالىها معمولا در آغاز، با این کشورها روابط تجارى برقرار مىساختند و به روش فنیقىها و ونیزىها، در سرزمینهاى مورد نظر دفاتر تجارى احداث مىکردند. پس از آن در موقعیت مناسب: یعنى در زمان بروز ضعف و فتور و مشکلات سیاسى، با مردم آنجا وارد جنگ مىشدند و سرزمین آنها را به اشغال خود درمىآوردند. مشهورترین سردار پرتغالى در این سالها، آلبو کرک نام داشت. هدف اصلى وى انحصار تجارت ادویه بود.اسپانیایىها با قتل و غارت و کشتار وارد مىشدند. آنها امریکا را به این طریق تصرف کردند. اما انگلیسىها و فرانسوىها با روش پرتغالىها بیشتر موافق بودند. آنها در کشور مورد نظر خود حضور مىیافتند، با گروهها و دستهها و قبایل و دولتهاى محلى ارتباط برقرار مىکردند و پس از جلب اعتماد آنها، بینشان اختلاف مىافکندند و با استفاده از ضعفشان در اثر جنگهاى داخلى، دولت مرکزى را بر مىانداختند.
ویژگىهاى استعمار کهن
این نوع از استعمار ویژگىهایى داشت که از یک سو، آن را از جهانگشایىهاى گذشته، و از سوى دیگر، از استعمار نو متمایز مىسازد:1. اشغال نظامى سرزمین مستعمره: استعمارگران با بهره گیرى از قدرت دریایى قدرتمند خود، صدها کیلومتر راه را طى مىکردند و سرزمینهاى دوردست را به اشغال درمىآوردند.
2. سلطهى مستقیم سیاسى از طریق نصب فرمانداران: در مستعمرات، فرماندارانى را از سوى خود نصب مىکردند که کشور را اداره کند و یا شخصیت حقوقى مستقلى ایجاد مىکردند و به او اختیارات کامل اعطا مىکردند. این فرماندار یا شخصیت حقوقى مانند یک فرمانروا و دولت کامل عمل مىکرد و سیاستهاى کشور متبوع خود را پى مىگرفت. نمونهى بارز آن »کمپانى هند شرقى« انگلستان بود که در عمل، نه تنها هند را اداره مىکرد، بلکه حافظ منافع انگلستان در کل آسیا بود.
3. گسترش فرهنگ استعمارى: هنگامى که ملتى در مقابل ملتى دیگر متحمل شکست مىشود، پیش از هر چیز روحیه و اعتماد به نفس خود را از دست مىدهد و ارزشهاى فاتحان به الگوهاى مردم شکست خورده تبدیل مىشود؛ زیرا به زعم آنان، این خصوصیات و ارزشها عامل پیروزى او شدهاند؛ بعکس، فرهنگ و باورهاى خود را عقب افتادگى و شکست تلقى مىکنند. اگر فاتحان براى تعمیق این باور و احساس شکست و سرخوردگى، برنامهریزى دقیقى داشته باشند، سلطهى فرهنگى در شدیدترین وجه آن حاصل مىشود. سلطهى فرهنگى استحالهى فرهنگى را هم به دنبال دارد. درک چنین واقعیتى استعمارگران را واداشت تا اقدامات متعددى در این زمینه صورت دهند:
الف. گروههاى تبشیرى مسیحى را تحت عناوین بشر دوستانه و مؤسسات خیریه به این مناطق اعزام مىکردند. آنها موفق شدند بخش وسیعى از مردم مستعمرات را به سمت خود جلب کنند.
ب. از طریق پذیرش دانشجو در مراکز علمى و آکادمیک خود، روشن فکران و عناصر غربزده تربیت و به مستعمرات باز مىگرداندند. این افراد، که به شدت دلباختهى فرهنگ غرب مىشدند، عوامل گسترش و تحکیم فرهنگ مغرب زمین محسوب مىشدند.
ج. تشدید اختلافات مذهبى و ایجاد مذاهب و فرق جدید و حمایت از فرقههاى منحط و خرافى در این سرزمینها.
د. مواد مخدر را در سطح وسیعى توزیع مىکردند و از این طریق، جوامع مستعمره را دچار خمودگى و سستى مىکردند و قدرت فکر کردن را از آنها مىگرفتند. مواد مخدر به شکل سازمان یافتهاى در قرون 17، 16 و 18 به شکل گستردهاى توزیع شد. جنگهاى تریاک در سالهاى 1836 و 1856 در چین توسط انگلستان، شاهد صادقى بر این مدعاست. آمارها نشان مىدهند که تا هنگام وقوع انقلاب در چنین، بیش از نیمى از مردم معتاد بودند و عامل توزیع مواد مخدر نیز »کمپانى هند شرقى« بود.
ه. کشورهاى استعمارگر ارزشهاى مردم مستعمرات را به شدت تحقیر مىکردند، در حذف عناصر اساسى فرهنگى آنان سعى داشتند و مىکوشیدند مظاهر فرهنگ خود مانند زبان، سبک لباس و پوشش، نحوهى رفتار و حتى آداب و رسوم و شیوهى غذا خوردن و سلیقهها و علایق خود را با زرق و برق فراوان و حمایتهاى مالى گوناگون، جایگزین آن نمایند، مثلا، در الجزایر، فرانسویان هرگز حاضر نشدند عربى را به عنوان زبان رسمى بپذیرند.
علل پایان استعمار کهن
عللى را که موجب شدند تا استعمارگران شیوهى استعمار کهن را براى استمرار حاکمیت خود ناکارآمد تشخیص دهند، مىتوان به شرح ذیل برشمرد:الف. رشد فکرى مردم در جوامع استعمارى: آشنایى ملتها با جوامع غربى اگر چه به از خودبیگانگى بسیارى انجامید، اما شخصیتها و چهرههایى را نیز تربیت کرد که نسبت به عقب افتادگى مردم و کشورشان دلتنگ بودند. آنان به دلیل استقلال فکرى و درک سوابق تمدنى کشور خود، با هدف نجات ملتشان، به فعالیتهاى گسترده و عموما صادقانه پرداختند. افرادى مانند سید جمالالدین اسدآبادى، مدرس، محمد عبده، سید قطب، اقبال، آیةالله کاشانى، سوکارنو، گاندى، نهرو، محمد على جناح، احمد بن بلا، چگوارا، فیدل کاسترو، پاتریس لومومبا، و مانند آنها براى بازیابى هویت خودى و استقلال کشورشان مجاهدتها و روشنگرىهاى فراوان کردند. اقدامات آنها منجر به شکلگیرى قیامهاى مردمى علیه استعمارگران و رشد فکرى مردم در سرتاسر جهان و محکومیت حرکتهاى استعمارى در مجامع بینالمللى گردید. (17) این امر هزینههاى حضور نظامى استعمارگران را در حد غیر قابل تحملى بالا برد.
ب. تغییر ساختار اقتصاد بینالمللى: همان گونه که در مباحث گذشته بیان شد، با توسعهى صنایع در غرب و نیاز آنها به مواد اولیه و بازارهاى مصرف کشورهاى تحت استعمار و سرمایه گذارى اقتصادى این کشورها در مستعمرات سابق، سطح زندگى مردم به شکل نسبى بالا رفت و این امر نیز به نوبهى خود، سبب افزایش آگاهىهاى عمومى گردید. در نتیجه، استمرار استعمار به شیوهى کهن را غیر ممکن ساخت.
ج. جابهجایى قدرت: از آغاز قرن بیستم، قدرت جدیدى وارد معادلات بینالملل شد که سوابق استعمارى آن چنانى نداشت و از نظر اقتصادى بسیار توسعه یافته و قدرتمند بود و پس از جنگهاى جهانى اول و دوم، تبدیل به قدرت برتر جهان شد، براى ایالات متحدهى امریکا، ادامهى استعمار کهن به منزلهى عدم امکان استفاده از منابع اولیه و بازارهاى کشورهاى جهان سوم بود. در نتیجه به حمایت از حرکتهاى ضد استعمارى پرداخت. ترومن، رئیس جمهور وقت امریکا، طى نطقى در 12 مارس 1947 اظهار داشت:
یکى از اهداف اصلى سیاست خارجى ایالات متحده ایجاد شرایطى است که ملل دیگر بتوانند آزادانه و بدون انقیاد کار کنند. معتقدم: باید به ملل آزاد کمک کنیم تا با وسایل خودشان، سرنوشت خودشان را تعیین کنند (18)
دین آچسن )Dean Goderham Acheson( با صراحت، اظهار داشت: این اظهارات تا حدى ناشى از احساسات نوعپرورانه است؛ ولى در درجهى اول، مصلحت و نفع ملى ایالات متحده ناشى از آن است. (19)
د. ترس از گسترش کمونیسم: انقلاب اکتبر روسیه، بازیگرى با ویژگى متفاوت را وارد عرصهى بینالمللى کرد که مبانى و منافع متفاوتى با سرمایهدارى داشت. به همین دلیل، نظام حاکم بینالمللى را به چالش کشاند. شعارهاى حمایت از طبقات فرودست و جامعهى بىطبقهى آنها، بسیارى از روشنفکران را در کشورهاى عقب نگه داشته شده به سوى خود جلب کرد و محرکى براى بسیارى از حرکتهاى انقلابى شد. این موضوع استعمارگران را واداشت تا براى جلوگیرى از افتادن کشورها در دامان کمونیسم، در روشهاى سنتى خود تجدید نظر کنند.
استعمار نوین
اول بار قوام نکرومه، رهبر کشور افریقایى »غنا«، بلافاصله پس از استقلال این کشور در سال 1975 این اصطلاح را به کار برد. از نظر او، کشورهاى مستعمره همچنان تحت استعمار قدرتهاى استعمارى و دیگر ملل توسعه یافته قرار دارند (20) و با وجود برطرف شدن استعمار کهن در دههى 1960 تا 1970، بسیارى از مستعمرات قلبى، تحت نفوذ کشورهاى استعمارگر خود باقى ماندهاند.تعریف استعمار نو
این اصطلاح براى بیان شکل غیر مستقیم امپریالیسم به کار مىرود که بر اساس آن، کشورهاى ثروتمند با استفاده از قدرت اقتصادى خود، امور سیاسى، اقتصادى و فرهنگى کشورهاى فقیر را کنترل مىکنند. استعمار نو به زعم برخى، نماد نظام اقتصادى بینالمللى پس از جنگ جهانى دوم است. در این نظام، استعمارگران سابق به حاکمیت غیر مستقیم خود بر مستعمرات خویش ادامه دادند، در حالى که کشورهاى مذکور به موجب مقررات بینالمللى و قطعنامههاى سازمان ملل مستقل محسوب شده، عضو این سازمان بودند. این حاکمیت از طریق شرکتهاى قدرتمند چند ملیتى و تسلط آنان بر منابع طبیعى کشورهاى مذکور اعمال مىشد. چنین کنترلى جایگزین کنترلهاى مستقیم نظامى و سیاسى گردید (21)منابع طبیعى بیشتر کشورهاى افریقایى، که در قرن نوزدهم مستعمره بودند و تا اواسط قرن بیستم به استقلال سیاسى دست یافتند، همچنان تحت تسلط کشورهاى استعمارگر باقى ماند و سود آن نیز به جیب آنها مىرفت. (22)اما نباید عوامل این شیوه از استعمار را صرفا اقتصادى دانست، بلکه علل بسیارى نفوذ استعمارگران سابق را تثبیت کرد؛ مانند عناصر تربیت یافته، ساختار بینالمللى، فشارهاى سیاسى و سرانجام استفاده از دستگاههاى اطلاعاتى بسیار قدرتمند و در نهایت، اشغال مقطعى و یا در صورت لزوم، استقرار پایگاههاى نظامى در کشورهاى مذکور.
ویژگىهاى استعمار نو
استعمار نو اگر چه در اهداف و آثار، تفاوت چندانى با استعمار کهن نداشت، اما کارکردها و ویژگىهاى کاملا متفاوتى داشت.الف. اعطاى حاکمیت ملى: »حاکمیت«، در حقوق بینالملل، وضعیت حقوقى یک دولت مستقل در صحنه بینالمللى است و به آن صلاحیتى اعطا مىکند که باید از سوى کشورهاى دیگر محترم شمرده شود. در نتیجه، هر نوع مداخله در امور داخلى کشورها خلاف موازین بینالمللى محسوب مىشود، هر چند به وسیلهى همین موازین محدود مىشود. (23) بند اول مادهى دو منشور ملل متحد نیز اصل »تساوى حاکمیت تمام کشورها« را مورد تأیید قرار داده است. با وجود این، در عمل، حاکمیت ملى کشورها از جهات ذیل محدود گردیده است:
1. این حاکمیت کاملا در چارچوب مقررات و ساختار جامعهى بینالمللى قرار گرفت و با توسعهى نهادهاى بینالمللى روز به روز محدودتر نیز شد. دیوان بینالمللى دادگسترى در رأى مشورتى در سال 1988، تأکید کرد که برترى حقوق بینالملل بر حقوق داخلى یک اصل پذیرفته شدهى حقوق بینالملل است (24) این محدودیت اگر چه عمومیت دارد، اما چون حقوق بینالملل حقوقى بر اساس نهادها و تأسیسات و مبانى حقوقى مغرب زمین است، پس نظام مبتنى بر آن هم کاملا غربى بوده و هدفش حفظ صلح و امنیت و نظم در ساختار بینالمللى است، آن گونه که توسط آنان ایجاد شده؛ ساختارى که در آن چند ابرقدرت عملا مقدرات جهان را در اختیار دارند. به عبارت دیگر، نظام بینالمللى، که حقوق بینالملل را در آن زاده شد، یک نظام اقتدارگرا بود. به همین دلیل، ساختار سازمان ملل متحد نیز ساختارى اقتدارگرا شد که نماد آن نیز پیشبینى حق »وتو« براى قدرتهاى بزرگ در شوراى امنیت است. بر این اساس، حقوق بینالملل و به ویژه سازمان ملل متحد، دو کارکرد اساسى دارند:
الف. کشورهایى را که خارج از این ساختار قصد توسعهى خود داشته باشند، کاملا منزوى کرده و حرکتهاى آنها را، به ویژه اگر با منافع قدرتهاى دارندهى حق »وتو« در تعارض باشند، اقدامى علیه صلح و امنیت بینالمللى تلقى نموده، سازوکارهاى فصل هفتم منشور را علیه آنان اعمال و از این طریق، آنان را مهار مىکنند و - به اصطلاح - به جامعهى جهانى برمىگردانند.
ب. مؤلفههاى حقوقى غرب، که این بار در قالبهایى بینالمللى قرار گرفتهاند، به عنوان قواعد لازم الاجراى حقوقى بر کشورها تحمیل شده، اجراى آنها را از طریق نهادهایى مانند »دیدهبان حقوق بشر« و فشارهاى سیاسى در کشورها تضمین کردهاند. از این طریق نوعى وحدت حقوقى بر اساس شاخصههاى حقوقى غرب در جهان ایجاد نمودند و بدینسان، جهان براى ورود به عصر جدیدى از استعمار یعنى »استعمار فرانو« آماده شد.
2. وابستگى شدید اقتصادى و عقب افتادگى فنى و صنعتى کشورهاى تازه استقلال یافته و جهان سوم آنها را ناچار به تمکین از شروط و تصمیمات قدرتهاى بزرگ کرده و عملا حاکمیت ملى آنان را محدود ساخته بود.
ب. رشد ناسیونالیسم: از ویژگىهاى دوران استعمار نو، رشد و گسترش ملىگرایى و ناسیونالیسم بود. ملى گرایى در کشورهاى جهان سوم، دو کارکرد متفاوت داشت:
الف. سبب شکل گیرى و تشدید حرکتهاى استقلال طلبانه و ضد استعمارى شد.
ب. موجب توسعهى اختلافات قومى و نژادى و درگیرىهاى خونین و تجزیه طلبانه گردید. در این درگیرىها، استعمار نقش پشت پرده ایفا مىکرد و به آنها دامن مىزد. این پدیده موجب فروپاشى دولت عثمانى و درگیرىهاى شدید در ایران، هندوستان و برخى کشورهاى امریکاى لاتین و افریقایى شد.
ج. سلطهى اقتصادى استعمارگران پیشین: این تسلط از راههاى ذیل حاصل مىشد:
الف. انعقاد قراردادهاى بازرگانى یک طرفه؛ مانند قراردادهاى گمرکى که متضمن اصل »دولتهاى کاملة الوداد« بود و یا قراردادهایى که براى استخراج منابع طبیعى با کشورهاى جهان سوم منعقد مىشدند. (25)
ب. تک محصولى شدن کشورهاى جهان سوم؛
ج. سرمایه گذارى؛ این روش از سال 1945 به تدریج، در کشورهاى آسیایى شکل گرفت و از اواخر دههى 1960، به علت پیروزى اتحادیههاى کارگرى در زمینهى بالا بردن سطح دست مزدها و در نتیجه، کاهش سود شرکتهاى بزرگ، بخشى از فعالیتهاى آنها به کشورهاى جهان سوم به منظور استفاده از نیروى کار ارزان این کشورها منتقل شد و تأثیر آن نیز علاقهمندى سرمایهگذاران به حفظ ثبات و جلوگیرى از ایجاد تغییرات بنیادین در کشورهاى مذکور بود، حتى اگر نظام سیاسى حاکم بر آنها صددرصد استبدادى و قرون وسطایى مىبود.
د. شکل گیرى سازمانهاى پولى بینالمللى؛ مانند »صندوق بینالمللى پول« و »بانک جهانى«، که با اعطاى وام و کمکهاى مالى به کشورهاى فقیر، آنها را ناچار به ایجاد تغییرات ساختارى در نظام اقتصادى خود مىکردند. این امر در بیشتر موارد، موجب تعمیق شکاف اقتصادى و ایجاد بحرانهاى اجتماعى شده مشکلات آنها را روزافزون کرده و عملا به فقیرتر شدن آنها منجر مىشد.(26)
د. استمرار سلطهى فرهنگى غرب: فاصلهى زیاد اقتصادى میان کشورهاى استعمارى و کشورهاى تازه به استقلال رسیده، به همان اندازه و بلکه بیشتر خود را در تفاوت امکان بهره بردارى از رسانههاى نوین نشان داد. این امر منجر به گسترش فوقالعاده فرهنگ غرب شد، که مرهون موارد ذیل است:
1. تشکیل سازمانهاى فرهنگى بینالمللى که توسعهى موازین فرهنگى غرب را سرلوحهى همت خود قرار دادهاند. این سازمانها کشورها را با معیارهاى سکولاریسم مىسنجند. با وجود این، نمىتوان منکر آثار مثبت برخى از فعالیتهاى این سازمانها به دلیل حضور فعال کشورهاى جهان سوم در آنها شد. این کشورها در مقابل سلطهى فرهنگى غرب، به نوعى همبستگى دست یافتند و در نتیجه، در سازمانى مانند »یونسکو«، توانستند با برخى از برنامههاى غرب مقابله نمایند. این امر انتقاد شدید امریکا را به دنبال داشت، تا جایى که در دوران ریگان، از »یونسکو« خارج شد و در سال 1985 نیز انگلستان آن را ترک کرد. (27)
2. در این دوره، هنرهاى سابق مانند نقاشى، موسیقى، نمایش، سینما، مجسمه سازى و رقص تغییر بنیادین کردند. نفوذ »سور رئالیسم«، »سکسوالیته« و »رمانتیک« روشهاى سنتى را به کنار زدند. نقاشىها و مجسمههایى از بدن عریان زنان حتى در میادین شهرها قرار گرفتند. بدین سان، هنر از وسیلهاى متعالى به ابزارى مستهجن تبدیل شد.
در عرصهى موسیقى نیز باندهاى مخرب »جاز«، »راک« و »پاپ« ظهور کردند که سبکهاى آنان با سرعت فوقالعادهاى سرتاسر جهان را درنوردید و سلیقهى جوانان را تسخیر کرد. متأسفانه سردمداران این باندها، که عموما بسیار فاسد بودهاند، به الگو مبدل شدهاند.
سینما گستردهترین و قدرتمندترین ابزار فرهنگى غرب در این دوران گسترش فوقالعاده یافت. »هالیوود« در دههى 1920 در حومهى شهر لسآنجلس با همکارى شش شرکت بزرگ سینمایى ایجاد و حاکمیت مطلق امریکا را بر سینماهاى جهان رقم زد. صهیونیسم رسانهاى در همین سالها شکل گرفت و بیشتر استودیوهاى بزرگ را به تملک خود درآورد و بسیارى از هنرپیشگان و کارگردانان سرشناس نیز تحت حمایت آنان قرار گرفتند که بیشترشان نیز یهودى بودند. (28) فیلمهاى تولیدى آنان در اقصا نقاط جهان به نمایش درمىآمد و جوانان را مجذوب خود مى ساخت. محتواى بیشتر آنها نیز فساد و ابتذال بود. در کنار این شهر بزرگ سینمایى، مراکز دیگرى نیز در درون کشورها، ارزشها و انگارههاى غربى را در قالبهاى داخلى عرضه مىکردند؛ مانند »بالیوود« در هند.
بدین روى، کل جهان شاهد تحول فرهنگى بسیار فراگیرى شد که عوامل آن، منحط ترین و مبتذلترین چهرهها، یعنى هنرپیشگان و خوانندگان باندهاى موسیقى بودند که ضد ارزشها را در ظاهرى فریبنده به ارزش مبدل ساختند و بیشتر جوامع را به »بحران هویت« مبتلا و ناهنجارىهاى بسیارى را به آنها تزریق کردند و زمینهساز ورود به دوران »استعمار فرانو« گشتند.
استعمار فرانو
در اواخر قرن بیستم، غرب به قدرت اقتصادى و رسانهاى عظیمى دست یافت و با پایان جنگ سرد و فروپاشى نظام دوقطبى، قدرت سیاسى و بینالمللى فزایندهاى نیز کسب کرد و ایالات متحدهى امریکا عملا به عنوان قدرت نظامى بلامنازع شناخته شد. در چنین شرایطى، ساختارهاى دوران استعمار نو کارآمدى خود را از دست دادند؛ باید تغییر مىکردند.ماهیت استعمار فرانو
از هنگامى که مقام معظم رهبرى این اصطلاح را مطرح ساختند، هر کس از زاویهاى خاص بدان نگریسته است. برخى بعد فرهنگى آن را مد نظر قرار دادهاند، جهانى سازى فرهنگى و تلاش غرب براى جهانى کردن مؤلفهها و شاخصههاى فرهنگى خود از طریق رسانههاى قدرتمند را فرایند استعمار فرانوین دانستهاند.برخى نیز به بعد اقتصادى توجه کرده و جهانى سازى اقتصاد و تقسیم آن به قطبهاى اقتصادى و تعیین کارکردهاى مشخص براى هر یک از استعمار فرانو مىدانند. به عبارت دیگر، نظام اقتصادى را که برایند آن باشد، »استعمار فرانو« دانستهاند.
اما استعمار فرانو به مثابهى نظام جدیدى است که در آن، به دلیل قدرت فوقالعاده رسانهاى، مرزبندىهاى بینالمللى، جاى خود را به ارتباط مستقیم با افراد داده و استعمارگران با کمک آنها، نظام سیاسى مورد نظر را در کشورها مستقر مىسازند و از این طریق، ساختار بینالمللى خاصى را بنیان مىنهند؛ ساختارى تک قطبى که در رأس آن ایالات متحده قرار مىگیرد؛ مؤلفههاى فرهنگى غرب را تا عمق رفتار و شخصیت افراد نفوذ مىدهند و امکان تصور ارزشهاى دیگر را از بین مىبرند. از این طریق، ارزشهاى محلى کاملا متحول شده، جوامع با بحران و فروپاشى روبهرو مىشوند. الگوهاى مدرنیته با درک برخى واقعیات تغییر مىکنند و به همراه نوعى معنویت گرایى مبتنى بر تفکر مادى، جایگزین مىگردند. نظام اقتصادى در قالب »توربو کاپیتالیسم« قدرت سرمایهدارى افزایش مىدهد و تمامى نظامهاى رقیب را کنار مىزند. بدین روى، افراد به کنشگران اصلى در جامعهى بینالمللى تبدیل مىگردند و از ارزشهاى یکسان و نظام اقتصادى و سیاسى واحد پیروى مىکنند (29) و همهى شهروندان جهان در طبقاتى خاص قرار مىگیرند. مقام معظم رهبرى در این زمینه مىفرمایند:
»استعمار فرانو« یعنى: دستگاه استکبارى کارى کند که عناصرى از ملتى که این مستکبر مىخواهد آن را قبضه و تصرف کند، بدون آن که بدانند به او کمک کنند. (30)
پس استعمار فرانو مانند اعقاب خود، تحولى اساسى در همهى ابعاد محسوب مىشود. استعمارگران در این دوره، قدرت خود را به دو بخش نرم - که شامل به کارگیرى رسانههاى قدرتمند و روشهاى تبلیغى فوقالعاده تأثیرگذار است - و قدرت سخت - که همان قدرت نظامى فراگیر در سطح جهان است - تقسیم مىکنند. (31)
در دوران استعمار فرانو، جهان به یک جامعهى طبقاتى و کاستى تقسیم مىشود که در هر طبقه، جمعى از کشورها قرار مىگیرند. ساموئل هانتینگتون، استراتژیست مشهور امریکایى، که نظریهى »جنگ تمدنها«ى او شهرت جهانى یافت. معتقد است: در طبقهى اول، ایالات متحده به تنهایى قرار دارد؛ زیرا واجد همهى مؤلفههاى یک قدرت برتر جهانى است در نتیجه، صلاحیت بر عهده گرفتن مسئولیت رهبرى جهان و حفظ صلح و امنیت بینالمللى را دارد. در طبقهى بعد، قدرتهاى منطقهاى مانند روسیه و چین قرار دارند که باید از چارچوب تعیین شده براى سیاست بینالمللى پیروى کنند. سطح سوم قدرتهاى متوسط مانند ایران، ترکیه و مصر هستند و در سطح چهارم، کشورهاى ضعیف قرار مىگیرند. (32) در چنین نظامى، ارتقاى کشورها از سطحى به سطح دیگر، به دلیل برهم خوردن نظام نوین بینالمللى امکانپذیر نیست و نباید صورت گیرد. براى مثال، اگر یک کشور متوسط موفق شود به سطح یک قدرت منطقهاى صعود کند، موجب بر هم خوردن اوضاع منطقه و ایجاد حوزهى نفوذ و کشورهاى اقمارى مىگردد و یا ارتقاى یک قدرت منطقهاى، موجب شکل گیرى جهان چند قطبى مىشود.
نظام اقتصادى استعمار فرانو
با گسترش روز افزون کارتلهاى عظیم چند ملیتى و یا فراملیتى و رشد شبکهاى فشرده از نهادهاى بینالمللى از قبیل »صندوق بینالمللى پول«، »بانک جهانى« و »سازمان تجارت جهانى«، به وضوح، مىتوان از یک »انترناسیونالیسم سرمایه« سخن گفت که تمام قلمرو زندگى بشرى را زیر سلطهى خود درآورده است. در این دوره، دیگر تعداد کسانى که هلال طلایى مک دونالد را مىشناسند، از آنان که صلیب مسیحیت را مىشناسند بیشتر است.روابط اقتصادى شمال - جنوب با ویژگىهاى جدیدى ادامه پیدا کرد، با این تفاوت که:
1. سرمایه گذارىها در کشورهاى جهان سوم افزایش یافت و انتقال برخى از فنآورىها به آنان براى نوعى خودگردانى اقتصادى امکانپذیر گردیده است.
2. موضوعات جدیدى در عرصهى سرمایه گذارى شکل گرفته، اهمیت پیدا مىکنند که بعضا حیات بشر به آنها وابسته است؛ مانند آب. از سال 1980، که سازمان ملل به این موضوع پرداخت، شرکتهاى بزرگى در این عرصه فعال شده، تلاشى پیگیر براى در اختیار گرفتن منابع آبى مهم جهان مبذول داشتهاند و چون بیش از نود درصد این منابع در اختیار دولتها هستند، بانک جهانى براى خصوصى سازى این بخش نیز بر دولتها فشار مىآورد.(33)
3. در مواردى شکاف میان کشورهاى فقیر و غنى بیشتر شده است. با یک مقایسهى آمارى، بیشتر مىتوان به این شکاف پى برد. در سال 1960 فاصله میان ثروتمندترین و غنىترین، کشورها سى به یک بود. در 1990 به شصت و اکنون به نود به یک رسیده است. (34)
4. با وجود اجراى سیاستهاى تعدیل در کشورهاى جهان سوم )با توصیهى بانک جهانى(، از اوایل دههى هشتاد، به دلیل آن که قدرتهاى بزرگ اقتصادى بر شیوههاى بازاریابى، توسعه و تحقیق و فنآورىهاى پیشرفته سلطهى انحصارى دارند، قهرا رقابت نابرابرى را با این کشورها شکل دادهاند، این سیاستها با شکست مواجه مىشوند؛ زیرا کالاهاى تولیدى در این کشورها، با کالاهاى با کیفیت بالاتر و قیمت ارزانتر جایگزین مىشوند و عملا رقابت را ناممکن مىسازند. اجراى این سیاست چون موجب حذف رایانهها از مواد غذایى گردید، آشوبهاى گستردهاى را در بسیارى از کشورهاى جهان سوم موجب شد. بنابراین، به نظر مىرسد الگوى مشخصى براى توسعهى این کشورها ارائه نگردیده است.
5. تعداد و قدرت شرکتهاى عظیم چند ملیتى روز به روز در حال افزایش است، به گونهاى که دیگر نمىتوان از »اقتصاد ملى« سخن گفت. این شرکتها در حال حاضر، با نادیده گرفتن حاکمیت ملى در کشورهاى ضعیف از یک سو اقتصاد جهانى را رقم مىزنند، و از سوى دیگر، سیاستهاى کشورهاى متبوع خود را بر آنها تحمیل مىکنند. (35)
به هر حال، ثمرهى اصلى اقتصاد نوین افزایش قدرت و حوزهى عمل شرکتهاى چند ملیتى و کاهش ظرفیت دولت - ملتها براى تنظیم و تعدیل اقتصادهایشان به دلیل تحرک بیش از حد سرمایه است.
نظام فرهنگى
عشق به برهنگى و فحشا را مىتوان از ویژگىهاى تمدن غرب دانست. وضعیت اجتماعى یونان و رم باستان تا حدى قرون وسطا گواه این موضوع است. در عصر نوزایى، این وضعیت تشدید شد. ویل دورانت در تشریح پوشش زنان در این دوره مىنویسد: برهنگى چندان از حد گذشته بود که اگر برخى زنان کفش خود را از پاى درآورند به کلى عریان مىشوند. (36)این ویژگى - همان گونه - که در مباحث گذشته بیان شد - تمامى عرصههاى هنر را در غرب درنوردید و پدیدهاى به نام »هرزه نگارى« (37) را به جهان امروز عرضه کرد. این پدیدهى شوم هیچ مرز اخلاقى نمىشناسد و به یکى از تجارتهاى پرسود تبدیل شده است. از هرزه نگارى کودکان تا اعمال جنسى با حیوانات و همجنس بازى و فیلمهاى فوقالعاده مستهجن، که حجم وسیعى از اطلاعات زشت را به بیننده القا مىکنند، همه ویژگىهاى عصر حاضر هستند (38) و مىرود تا در جوامع غربى و به تبع آن، سایر کشورها، این باور را در اذهان زنان و مردان شکل گیرد که انحرافات جنسى جزو رفتارهاى طبیعى هستند؛ یعنى همه چیز تغییر مىکند، حتى تمایلات جنسى. تصاویر و فیلمهاى چنین اعمالى از طریق اینترنت، نرمافزارهاى رایانهاى، کتابها، مجلات و ماهوارهها، به همراه استفاده از روشهاى هنرى موزیکال و مهارتهاى فیلم بردارى با کیفیت بالا، در سرتاسر جهان منتشر مىشوند و ارزشهاى اخلاقى و سلامت روانى مردم را تهدید مىکنند. (39) متأسفانه برخى از کشورها به دنبال آزاد سازى آن هستند. دانمارک یکى از این کشورهاست.اگر در استعمار نو، سینما و تلویزیون تحت کنترل دولتها قرار داشت و حدودى را رعایت مىکردند، در این دوره، هیچ کنترلى امکانپذیر نیست. به نام »جریان آزاد اطلاعات«، تمام ارزشهاى اساسى و بنیادین را نشانه گرفتهاند و با فلسفه بافىهاى مفتضح، از وجدانها حساسیت زدایى کرده، روابط امن میان بستگان نزدیک را هم دچار رخنه ساختهاند. (40)
شرکتهاى عظیم سینمایى مانند »برادران وارنر«، عملا به تولید فیلمهایى مىپردازند که در آن اعمالى مانند همجنس بازى کاملا طبیعى جلوه مىکند و در قالبى هنرمندانه و استفاده از بازیگران مشهور و روشهاى القاى غیرمستقیم و رمانتیک، حتى به مظلوم نمایى براى آنان مىپردازد، تا آنجا که با موضعى حق به جانب، رئیس جمهور اسلامى ایران را در مقابل این سؤال قرار مىدهند که »چرا رفتار نظام قضایى ایران با همجنس بازى شدید است؟!« آنها آزادى این عمل را از نمادهاى توسعه یافتگى و تمدن مىدانند و مخالفان را نقض کنندهى حقوق طبیعى انسان اعلام مىنمایند. به همین دلیل، کشورهاى بسیارى آن را قانونى اعلام کردهاند.
تجارت برده و صنعت جهانگردى مکمل هم گردیدهاند. سالانه صدها هزاران زن و دختر رسما در بازارهاى اروپایى و امریکایى به فروش مىرسند. کوفى عنان دبیرکل )سابق( سازمان ملل در گزارش هزارهى خود، این تجارت را یکى از بحرانهاى اساسى آینده اعلام نمود. این موضوع کودکان را نیز تهدید مىکند. بر اساس آمار، در برزیل، پانصد هزار کودک به تنفروشى اشتغال دارند.
فقر اقتصادى در کنار پایین بودن سطح سواد در کشورهاى فقیر، سبب شده است: جوانان و کودکان تن به خودفروشى بدهند. گویى دنیا به توافق رسیده که انسان »ابزار« است و مىتوان از بدن انسان، صنعتى به نام »سکس« براى تکمیل صنعت جهانگردى به وجود آورد. رسانهها نیز رسما آن را تبلیغ مىکنند و حتى از خشونتهاى جنسى نیز تمجید مىنمایند. (41)
در باب موسیقى، آنچه به عنوان »موسیقى عامهپسند« مىخوانند، تحت سیطرهى بلامنازع امریکا و انگلیس قرار دارد که علاوه بر به حاشیه راندن موسیقى سنتى اروپا، موجب فراموشى موسیقىهاى محلى نیز شده است. اما موزیکهاى جدید دو ویژگى اساسى دارند:
یکى این که ریتم بسیار تند آنها نوعى خشونت ذاتى را در شنونده ایجاد مىکند. بنابراین، شنونده حتى اگر به زبان انگلیسى آشنا نباشد، اثر سوء خود را بر او مىگذارد. دوم این که محتوا و اشعار این آوازها بسیار مستهجن است و از کلمات زشت و ناپسند نیز استفاده مىشود. (42)
بر این آوازها، با استفاده از روشهاى سینمایى، فیلم گذارى شده است و متناسب با محتواى بعضا زشت آنها، صحنههاى مبتذل به نمایش گذاشته مىشود که تأثیرى مهلک بر مخاطب مىگذارد. این نماهنگها علاوه بر اینترنت، از طریق سىدى و ماهواره به سرتاسر جهان ارسال مىشوند.
نظام بینالمللى در استعمار فرانو
همان گونه که بیان شد، از جمله ویژگىهاى این دوران، تضعیف شدید حاکمیت ملى کشورهاست. براى این کار، علاوه بر به کارگیرى سازوکارهاى فرهنگى و اقتصادى - که بیان شد - در عرصهى سیاسى نیز در دو سطح فعالیتهایى صورت مىگیرد:الف. در سطح جهانى، از طریق ایجاد نظام کاستى و طبقهبندى و کاهش نقش سازمانهاى بینالمللى، به ویژه سازمانهایى که سازوکار رأىگیرى برابر بر آن حاکم است. (43)
ب. در سطح داخلى کشورها نیز دیدگاه فرانسیس فوکویاما، با عنوان »پایان تاریخ« الگویى مشخص به نام »لیبرال - دموکراسى« تنها نظام سیاسى قابل قبول قلمداد مىشود. از نظر فوکویاما، با پایان جنگ سرد، باید ایدهى لیبرال - دموکراسى و سرمایهدارى لیبرال به طرح جهانى بشریت تبدیل شود. به اعتقاد وى، هیچ ایدئولوژى وجود ندارد که ادعاى جهان گسترى داشته باشد و بتواند لیبرال - دموکراسى را به چالش بکشاند. (44)
در حقیقت، سلطهى لیبرالیسم فراملى با اقتصاد بازار، نظمى را به وجود مىآورند که گروه قدرتمندى از کشورهاى لیبرال و برخى نهادهاى اقتدارگرى بینالمللى عملا بر نظامهاى داخلى کشورها سیطره پیدا مىکنند. هنگامى که این سلطه با فرهنگ مصرفى و ارزشهاى غربى همراه شود نظامى کاملا هماهنگ ایجاد مىشود. فوکویاما نیز به همین نکته توجه داشت که اظهار مىنمود: دوران مباحثات گسترده دربارهى چگونگى ادارهى جوامع سپرى شده است و این ترکیب را باید »پایان تاریخ« قلمداد کنیم؛ (45) چرا که تحول در هر یک از آنها، کل نظام بینالمللى را واژگون مىسازد. بنابراین، مقابله با دشمنان چنین نظامى هیچ گونه تساهلى را برنمىتابد.
روشها و ابزارهاى استعمار فرانو
ابزارها و روشهاى متعددى در این دوره، براى انتقال مفاهیم و اطلاعات تأثیرگذار بر جوامع به کار مىروند. براى این منظور، روشها و ابزارهایى کاملا علمى و محاسبه شده مورد استفاده قرار مىگیرند:الف. روشها: این روشها از دو شیوهى اساسى بهره مىبرند: آموزش مستقیم و القا یا آموزش غیر مستقیم.
1. آموزش مستقیم: این روش از طریق ایجاد شبکههاى آموزشى در سطوح ابتدایى، متوسطه و عالى از طریق تأمین استاد و محتوا صورت مىگیرد. روشها و محتواى بومى، به ویژه در حوزهى علم انسانى، کاملا متحول مىگردند و در بسیارى از موارد، کتب آموزشى در زمینهى ادبیات، جامعه شناسى، فلسفه و علوم اجتماعى، از طریق ترجمهى کتب کهن مورد استفاده در کشورهاى گروه هشت، به سایر کشورها ارسال مىشود. همچنین در این کشورها، مدارسى تأسیس مىشوند که ادارهى آنها مستقیما توسط قدرتهاى غربى صورت مىگیرد. در کنار این موارد، آموزش از طریق اینترنت، شبکههاى ماهوارهاى، برگزارى همایشهاى علمى و تربیتى در کشورهاى جهان سوم و یا از طریق پایگاههایى در کشورهاى غربى به وسیلهى »ویدئو - کنفرانس« و به ویژه تدریس درس مدیریت با همکارى مؤسسات حرفهاى و دانشگاههاى غربى هم انجام مىگیرد (46) حال اگر تصور کنیم که اصولا دانشگاهها و مراکز آموزش عالى در عموم کشورها با همان شیوهها و محتوا و ساختارهاى درسى در غرب اداره مىشوند، به عمق تأثیر گذارى این روش پى خواهیم برد.
2. القاى غیر مستقیم: این روش خطرناکترین نوع انتقال مفاهیم است که در آن اطلاعات مورد نظر، خواسته یا ناخواسته، به ضمیر ناخودآگاه مخاطب منتقل مىشوند، به گونهاى که در شکل گیرى سلیقه و شخصیت وى نقش ویژهاى ایفا مىکنند و انتقال گیرنده در انتخاب مفاهیم و اطلاعات و نحوهى بهرهگیرى از آنها هیچ نقشى ندارد.
این روش امروزه در حد وسیعى از طریق سینما و بازىهاى رایانهاى، نقاشى، تبلیغات سیاسى و بازرگانى، موسیقى و سایر ابزارها صورت مىگیرد. اطلاعات موردنظر در قالبهاى متفاوت و به صورتى غیر آشکار به مخاطب منتقل مىشوند؛ مثلا، در فیلمى مانند »ارباب حلقهها« اولا، مکرر بر حرکت نیروهاى شیطانى )سارون( از شرق تأکید مىگردد؛ ثانیا، بخش بزرگى از نیروها با لباسها و ظاهرى کاملا عربى نشان داده مىشوند. به این شکل، به بیننده القا مىشود که مشرق زمین محل استقرار دشمن و شیطان است و دشمن نیز ظاهرى این چنین دارد. همین شیوه در فیلم »اسکورپیون کینگ« پىگیرى شد و در آن هنرپیشهى اصلى فیلم با ظاهرى کاملا امریکایى به همراه مردمانى افریقایى، نژاد زرد و اروپایى علیه شیاطین، که در سرزمینى صحرایى زندگى مىکنند و بر اسبهاى عربى سوار مىشوند و لباسهایى عربى مىپوشند مىجنگند (47) این موضوع دربارهى بازىهاى رایانهاى نیز صادق است. (48)
ب. ابزارها: مهمترین ابزار استعمار فرانو رسانهها هستند؛ ماند اینترنت، ماهواره، نشریات، کتاب، رادیو، تلویزیون، سینما و مانند آنها، که چون قبلا در مورد آنها بحث کردیم، از پرداختن مجدد به آنها خوددارى مىکنیم.
نقش امریکا در استعمار فرانو
امریکا به عنوان محور استعمار فرانو، نقش خود را از راههاى ذیل ایفا مىکند:الف. جهانى سازى ارزشهاى امریکایى: امریکا پرشمارترین نشریات )تایم، نیوزویک و واشنگتن پست( را در اختیار دارد. (49) در این کشور تا پایان دههى هشتاد، 330 ایستگاه تلویزیونى فعال بودند که قطعا در حال حاضر، چندین برابر شدهاند. این شبکهها از طریق ماهواره براى تمامى جهان برنامه پخش مىکنند (50) در عرصهى برنامه و تولید اطلاعات و اخبار، شبکهى تلویزیونى CNN اصلىترین تولید کنندهى اخبار در سطح جهان است، تا حدى که در موقعیتهاى اضطرارى در همهى کشورهاى جهان، سیاستمداران و روزنامهنگاران اخبار را در تمام مدت از طریق این شبکه دنبال مىکنند. (51) در کنار آن، فاکس نیوز قرار دارد که آن نیز یکى از شبکههاى گسترده محسوب مىشود که در اختیار نومحافظهکاران است. این امر به امریکا امکان مىدهد که هدایت افکار عمومى جهان را از طریق انتشار اخبار هدفمند بر عهده گیرد.
اینترنت، که توسط امریکایىها (52) راهاندازى شد، بیش از 300 میلیون شبکهى رایانهاى را در سرتاسر جهان به هم مرتبط مىکند. (53) شرکتهاى عظیم »گوگل«، »یاهو«، »مایکروسافت« و »وودافون« از بزرگترین شرکتهاى اینترنتى جهان هستند که روزانه صدها میلیون کاربر از خدمات آنها استفاده مىکنند. این شرکتها همگى امریکایى هستند. لسلى هریس، مدیر دموکراسى و فنآورى در واشنگتن، گفته بود: این شرکتها نقش حیاتى در رشد اقتصادى و اصلاحات دموکراتیک در کشورهاى جهان سوم ایفا مىکنند و گاهى ابزارى براى سرکوب نیز هستند. این شرکتها راههایى براى کنترل اطلاعات علیه شهروندان به شمار مىآیند. در حال حاضر، این شرکتها با آن که هیچ مرز و حدودى براى خود نمىشناسند، اما از کنترل حداقلى که دولتها بر اقدامات کاربران خود انجام مىدهند، شاکىاند و با عنوان »حمایت از آزادى بیان، در دنیاى سایبرنتیک« دست به تبلیغات وسیعى زده و همایشهایى را نیز برگزار مىکنند. سه شرکت رقیب »گوگل«، »یاهو« و »مایکروسافت« به کمک طرفداران حقوق بشر در امریکا و سایر شرکتهاى قدرتمند فنآورى اطلاعات، در حال طراحى قانونى واحد حاکم بر جریان آزاد اطلاعات و مبانى آزادى اطلاعات هستند. مقرراتى که سایران مکلف به اجراى آنها هستند. (54) پیشرفتهترین و بیشترین پایگاههاى اطلاعرسانى در امریکا راهاندازى مىشوند. این امر به امریکا اجازه داده است که در جنگ »سایبرنتیک«، علیه دشمنان نیز وارد شود. (55) با استفاده از این روش، ارتش امریکا به دنبال این است که همهى تلفنها و شکبههاى رایانهاى و همهى نظامهاى رادارى روى کرهى زمین را تحت کنترل خود درآورد. این شبکهى عظیم در کنار ساخت و توزیع بازىهاى مخرب رایانهاى، قدرت تأثیر گذارى بسزایى براى امریکا فراهم ساخته است.
ب. اقتصادى: در حال حاضر، امریکا بر سایر قطبهاى اقتصادى برترى اقتصادى دارد. (56) هر چند در رقابتى تنگاتنگ، به ویژه در سالهاى اخیر، فاصلهى آن با دیگران در حال کاهش است و کشورهاى ژاپن، چین و اروپا با آن در رقابت هستند، اما به هر حال، در حال حاضر، این کشور بیشترین سرمایه گذارى خارجى را به خود اختصاص داده است و این امر به او فرصت مىدهد تا هزینههاى عملیات گوناگون خود را بپردازد. همچنین با سلاح تحریم، شرکتها و مؤسسات تجارى بینالمللى و حتى کشورها را از سرمایه گذارى در کشورهایى که دشمن خود مىداند، بازمىدارد، یا هزینههاى سرمایه گذارى را در آنجا افزایش مىدهد.
ج. سیاسى: امریکا نقشى محورى براى خود در دموکراتیک کردن جهان قایل است و این نقش را از دو راه ایفا مىکند:
1. از طریق سازمانهایى که به منظور ایجاد تغییرات دموکراتیک دلخواه در جهان با عنوان »مؤسسات همیارى دموکراسى« )D.E.N( فعال هستند.
2. امریکا فرماندهى هر نوع اقدام نظامى به نام دموکراتیک کردن جهان را از آن خود مىداند. متناسب با آن، خط مشى جدیدى در قالب »جنگ نامتقارن« به نام »جنگ سرخپوستى با سبزاندیشان« (57) در پیش گرفته است. رابرت کاپلان، یکى از شاخصترین استراتژیستهاى نومحافظهکار در ایالات متحده، در یک سخنرانى به نام »خاورمیانهى جدید« بیان داشت: ارتش امریکا باید به عصر سرخپوستان بازگشت نماید و همان گونه که با قبایل سرخپوست در درون سرزمین امریکا جنگید، با چالشهایى که فرهنگها و ملل مختلف و کوچک براى سلطهى امریکا ایجاد مىکنند، بجنگ. (58)
ویژگىهاى این خط مشى در عصر استعمار فرانو، به شرح ذیل است:
- استراتژى قلعهاى یا امپراتورى قلعهها: در این استراتژى، امریکا براى حضور فیزیکى در سرتاسر جهان، پایگاههاى نظامى خود را در سه سطح در مکانهاى گوناگون تأسیس مىکند یا گسترش مىدهد: پایگاههاى بزرگ مانند تمام سرزمین عراق و افغانستان. این دو کشور بزرگترین پایگاههاى امریکا را تشکیل خواهند داد. پایگاههاى کوچک مانند پایگاههاى واقع در فیلیپین، یونان، ژاپن و آلمان و پایگاههاى »برگ شقایق« که قابل جابهجا شدن هستند و به سرعت جمع مىشوند؛ مانند پایگاه هوایى امریکا در نزدیکى بیشکک در قرقیزستان. (59)
- اتخاذ روش »جنگ سرخپوستى« براى مبارزه با گروههاى فراملى و یا دولتهاى ضعیف و ناکارآمد؛
- استفاده از عوامل داخلى آشنا به زبان، فرهنگ و قومیت و جغرافیاى منطقه؛
- به کارگیرى عناصر نظامى به جاى عناصر سیاسى در روابط دیپلماتیک در مناطق بحرانى مانند خاورمیانه. (60)
3. برترى سلطهى امریکا: در نظم نوین، این نظریه القا مىشود که بدون سلطه و امپراتورى امریکا، نظام بینالمللى در اغتشاش و هرج و مرج و تاریکى فروخواهد رفت. اختلاف دو حزب قدرتمند امریکا یعنى دموکرات و محافظهکار در این خصوص، بر سر سازوکارهاى این قدرت امپراتورى است. (61) پس از حادثهى 11 سپتامبر، حرکت به سمت »امپراتورى جهان گستر امریکا« به عنوان راهبرد امنیت ملى امریکا و رویکردى پسندیده براى هدایت و مدیریت امریکا مورد پذیرش قرار گرفت. محافظهکارانى مانند کاپلان، ماکس پوت، (62) هنرى کسینجر و ریچارد هس (63) مىخواهند سیاست خارجى امریکا مبتنى بر یک ساختار امپراتورى باشد و از به کار بردن این واژه )امپراتور( نیز ابایى ندارند.
4. یکجانبهگرایى: در استعمار فرانو امریکا این اجازه را به خود مىدهد که بدون نیاز به همکارى سایر کشورها و حتى نهادهاى بینالمللى، در هر زمان که صلاح بداند، اقدام کند. هانتینگتون مىگوید:
امروز تنها یک ابرقدرت وجود دارد. در این جهان تک قطبى، یک ابرقدرت، آن هم فارغ از قدرتهاى دیگر، در کنار شمار زیادى قدرتهاى کوچکتر، نیرویى برتر است که مىتواند تک و تنها یا با همکارى ضعیف کشورهاى دیگر و حتى بدون پشتیبانى آنها، مسایل بینالمللى را حل و فصل کند و هیچ مجموعهاى از دیگر قدرتها نیز نمىتواند مانعى در برابر آن ایجاد کند. (64)
5. انزوا گرایى و مداخله گرایى: اصالت دادن به اقدام یک جانبه و کاربرد نیروى نظامى، متضمن سیاست انزوا گرایى و مداخله گرایى مشترک است. بر اساس این سیاست، مداخله گرایى به منظور پیشبرد سلطهى امریکا و انزوا گرایى در هنگامى است که استانداردهاى رفتارى امریکا توسط مجامع بینالمللى رد مىشوند. بر این اساس، این کشور، بتواند از همکارى و هماهنگى بینالمللى خوددارى کند. (65) برخى سخنگویان امریکایى به طور صریح، مخالفت خود را نسبت به محدودیتهاى مؤسسات و قوانین بینالمللى اظهار داشته و بر حق عملکرد یکجانبه در دفاع از منافع ملى تأکید ورزیدهاند. (66)
6. مشروعیت در قدرت و نتیجه: اقدام یکجانبهگرایانهى امریکا به منظور گسترش سلطهى خود در جهان، باید بر دو قدرت نرمافزارى و سختافزارى استوار باشد. در این امر، امریکا به مشروعیت عملى که انجام مىدهد توجه نمىکند، بلکه مشروعیت را در نفس قدرت و نتیجهى حاصل از آن مىکاود. در نتیجه، به تأثیرات کوتاهمدت اقدامات مذکور نزد افکار عمومى و سیاست گذاران بینالمللى وقعى نمىنهد.
نتیجهگیرى
از آنچه بیان شد، به نتایج ذیل دست مىیابیم:1. استعمار فرایندى است که از قریب قرن شانزدهم، به منظور انحصار تجارت از شرق به غرب آغاز شد و سه مرحلهى »استعمار کهن«، »نو« و »فرانو« را طى کرده است.
2. استعمار کهن داراى ویژگىهاى ذیل است:
الف. اشغال نظامى کشور مستعمره؛
ب. نصب فرماندار یا تشکیل یک شخصیت حقوقى شبه دولتى براى ادارهى آن سرزمین؛
ج. توسعه و گسترش فرهنگ استعمارى از طریق گروههاى تبشیرى و اعزام دانشجو به کشورهاى استعمارى و تربیت روشنفکران و عناصر وابسته براى ایفاى نقشهاى مشخص.
د. تسلط اقتصادى و بهره بردارى از منابع اولیه و ثروتهاى کشورهاى مستعمره.
3. استعمار نو، که بر اثر تغییر ساختار اقتصادى و توسعهى صنعتى غرب و نیاز به بازارها و منابع اولیه و رشد فکرى و آگاهى مردم مستعمرات و ترس از نفوذ کمونیسم شکل گرفت، ویژگىهاى ذیل را داشت:
الف. قایل شدن حاکمیت ملى و استقلال ظاهرى براى مستعمرات سابق؛
ب. تشکیل یک ساختار جهانى متشکل از نهادها و مقررات بینالمللى براى کنترل غیر مستقیم سیاسى کشورها؛
ج. اداره و نفوذ شرکتهاى چند ملیتى در مستعمرات و تسلط آنها بر منابع و ذخایر کشورهاى مذکور، به گونهاى که نظام اقتصادى این کشورها تابعى از نظام اقتصادى بینالمللى شود؛
د. سلطهى فرهنگى غرب از طریق رادیو و تلویزیون و نشریات پرشمار و سینما، به همراه تغییر مؤلفههاى فرهنگى غرب و نفوذ »سور رئالیسم« و »سکسوالیته« در هنر و ابتذال در فیلم، داستان، نقاشى، مجسمه سازى، رقص، موسیقى و مانند آن؛
ه. ادارهى غیر مستقیم سیاسى کشورها از طریق پیروى حکومتهاى تحت استعمار از مبانى سیاسى و ایدئولوژیک غرب؛ مانند لیبرال - دموکراسى و سوسیالیسم و قرار دادن عناصر سرسپرده این کشورها در رأس حکومت.
4. با دستیابى غرب به فنآورىهاى عظیم رسانهاى و گسترش ارتباطات بینالمللى و تبدیل جهان به »دهکدهى جهانى« و نیاز شدید نظام سرمایهدارى غرب به نیروى کار ارزان در مستعمرات سابق و رشد اقتصادى برخى از کشورهاى جهان سوم، دورهى جدیدى از استعمار شکل گرفت که ویژگىهاى ذیل را داراست:
الف. در عرصهى اقتصادى، نوعى انتقال فنآورى و سرمایهگذارى و رشد نسبى برخى از کشورها با حفظ فاصله میان کشورهاى شمال و جنوب؛
ب. رشد فوقالعاده رسانهها بهگونهاى که قدرتهاى بزرگ اقتصادى و غربى مستقیما با افراد ارتباط برقرار مىکنند و با استفاده از روشهاى آموزش مستقیم و القاى غیر مستقیم و ابزارهاى گوناگونى مانند فیلم، شبکههاى اینترنتى و ماهوارهاى، نشریات، موسیقى و نرمافزارهاى رایانهاى، سیطرهى غرب بر فرهنگ جهانى را به صورت وسیعى امکانپذیر و حتى هویت و شخصیت ملتها را دگرگون مىنمایند؛
ج. ساختار جهانى، نظامى کاستى و طبقاتى است که امریکا در رأس آن قرار دارد و سایر کشورها به قدرتهاى منطقهاى، متوسط و ضعیف تقسیم مىشوند. در داخل کشورها نیز حرکت به سوى نظام لیبرال - دموکراسى به عنوان تنها گزینه از سوى غرب مطرح مىشود و براى استقرار آن، از همهى گزینههاى لازم از جمله مداخله نظامى نیز استفاده مىشود. از این طریق، با استفاده از رسانههاى قدرتمندى که غرب در اختیار دارد و تسلط بر افکار عمومى، کنترل سیاسى کشورها را در اختیار مىگیرند؛
د. حاکمیت کشورها از یک سو، به وسیلهى قدرت فوقالعاده شرکتهاى فراملیتى و شکستن مرزها به وسیلهى امواج رادیویى و شبکههاى اینترنتى، و از سوى دیگر، نفوذ فوقالعاده سازمانهاى بینالمللى اقتدارگرا، که عملا تحت ادارهى قدرتهاى بزرگ هستند، تحدید و کاملا تضعیف مىشود.
5. امریکا براى خود، نقش امپراتورى جهانى قایل است که با استفاده از قدرت اقتصادى و رسانهاى و تسلط بر اینترنت و یکهتازى در عرصهى نظامىگرى و تحدید اختیارات سازمانها و قوانین بینالمللى نسبت به خود، سعى در استمرار این سلطه را دارد.
پینوشتها:
1- کارشناس ارشد حقوق بینالملل دانشگاه علامه طباطبایى.
2- لغتنامه دهخدا، ذیل استعمار.
3- Amprialism.
4- www.wikpedia.com.
5- ساختار نظام جهانى، امریکا و گفتمان استکبارى، ص 15.
6- تاریخ جهانى، ج 2، ص 1.
7- High sea.
8- قومى که از حدود سال 2000 قبل از میلاد وارد یونان شدند و اقوام ساکن در آن جا را تابع خود کردند )تاریخ تمدن، یونان باستان، ص 46(.
9- ایلیاد، ص 3.
10- سیاست، ص 3.
11- تاریخ تمدن، یونان باستان، ص 12 - 14.
12- همان.
13- داروینیسم و تکامل، ص 188.
14- www.Ajabshir.blogfa.com.
15- Ibid.
16- جایگاه و تأثیر آیین مسیحیت در افریقا،.www.aftab.ir.
17- از جمله تصویب قطع نامهى )1514( 15 مجمع عمومى سازمان ملل در سال 1960 و تشکیل کمیتهى »استعمارزدایى« در سال 1961.
18- مبانى و مقدمات تاریخ روابط بینالملل، ص 146.
19- همان.
20- www.National university of singapor.
21- www.wikipedia.com.
22- www.wikipedia.com.
23- Encyclopedia of Public International Law, v. 10.
24- International Court of Justice, part 54.
25- مانند کنسرسیوم نفتى که پس از کودتاى 28 مرداد توسط کمپانىهاى امریکایى و انگلیسى و هلندى بر ایران تحمیل شد.
26- wikipedia Encyclopedia.
27- سازمانهاى بینالمللى، ص 63.
28- ر. ک: سایت هم میهن، صهیونیسم و قدرت رسانهاى.
29- Ken Adach. The New word order.
30- www.kamenie.ir.
31- مصائب امپراتورى، ص 20.
32- امریکا در جهان معاصر.
33- امروزه در 30 کشور جهان کمبود آب وجود دارد و تا 20 سال آینده به 52 کشور مىرسند، یعنى میلیاردها انسان دچار کمآبى مىشوند. در چنین شرایطى کمپانىهاى بزرگ غربى در این عرصه به سرمایه گذارىهاى کلان دست زدهاند از این میان شرکتهاى بزرگ، ondeo, suez veolia veolia از سایران معروفترند، آنها منابع آبى شهرهاى برزگى مانند کازابلانکا، آتلانتا، عمان )اردن(، بوئینوس آیرس و بسیارى از شهرهاى چین، کره جنوبى، سنگال و کانادا را در اختیار دارند و در سال 412، 2003 میلیون مشترى داشتند.
34- در حال حاضر 850 میلیون گرسنه در جهان وجود دارد، که به ترتیب 301 میلیون در آسیا، 204 میلیون در افریقا و در کشورهاى غربى 9 میلیون نفر گرسنهاند. میزان گرسنگى نیز میان این دو دسته از کشورها متفاوت است، گرسنگان غربى از کمبود 130 کالرى رنج مىبرند در حالى که در آسیا و افریقا حداقل 450 کالرى کمبود وجود دارد. در حالى که تولیدات کشاورزى در حال حاضر مىتواند 12 میلیارد نفر را کاملا سیر کند. طبق آخرین آمارها مصرف سرانه غلات که مهمترین ماده غذایى کشورهاى فقیر است، در افریقا 20 درصد کاهش یافته است.
Sarah Anderson, John Gavanhagh Thea Lee. Field Guide to the Global Economy,Global Monitoring report 2007, The Worldbank Washington DC.
35- شرکتهاى فراملیتى در حال حاضر، دست کم سالانه 418 تریلیون دلار کالا را معامله مىکنند، جمع فروش 350 شرکت غولپیکر با حدود یک سوم تولید ناخالص ملى پیشرفتهترین کشورهاى سرمایهدارى دنیا برابرى مىکند.
36- تاریخ تمدن، رنسانس، ج 5، ص 616.
37- pornography.
38- www.obscenitycrimes.org.
39- در مطالعهاى که در سال 2007 توسط FBI صورت گرفت نشان داد که از 36 قاتل زنجیرهاى 29 نفر تحت تأثیر هرزه نگارى بودهاند. )Ibid(.
40- سن فاحشهگرى در برخى از جوامع به سیزده سالگى رسیده، بسیارى از دختران جوان در کشورهاى مختلف بهترین لباسهاى خود را در مدرسه مىپوشند و به موسیقىهاى بسیار مبتذل گوش مىدهند که خلاقیت آنان را مىمیراند. )JohnF, Borowski, commond reams. org( و این ثمره این فرهنگ امپریالیسستى است که مىگوید: همه چیز فروشى است.
41- سیاحت و تفرج.
42- Browski.
43- در نظم نوین اگر چه نهادهاى بینالمللى پابرجا مىمانند، اما کارکرد آنها عملا در قبال کشورهاى ضعیف خواهد بود، نه براى ایجاد محدودیت براى قدرتمندان.
44- روابط بینالملل در عصر نوین، ص 1033.
45- همان، ج 2، ص 1029.
46- ساختار نظام جهانى، امریکا و گفتمان استکبارى، ص 20.
47- تمام این موارد در ذهن غربى نماد اسلام است. پس هرگاه نام اسلام یا مشرق زمین مطرح مىشود اولین چیزى که به ذهن بیننده خطور مىکند دشمن بودن، احساس تنفر و ناامنى است.
48- در بازى به نام »اف 111 »پنج کشور از جمله ایران دشمن محسوب مىشوند و هدایتگر بازى به جاى خلبانان امریکایى باید این کشورها را بمباران کند. در بازى دیگر به جاى ناو امریکایى قایقهاى تندرو ایرانى را که ظاهرى حزب اللهى دارند هدف قرار مىدهد. متأسفانه این بازىها به راحتى در ایران نیز ترویج مىشوند.
49- Usa Today, 1996 / 11 / 3 , p2.
50- عصر اطلاعات، ج 1، ص 394.
51- همان، ص 395.
52- در سال 1969 وزارت دفاع امریکا طرح تأسیس آژانس پروژههاى پیشرفته را که در واقع اینترنت امروزى است ابداع کرد. در سال 1191 بنیاد ملى علوم امریکا بخش غیر نظامى آن را برعهده گرفت. در سال 1996 وزارت بازرگانى و شرکت ICANN حاکمیت مطلق اینترنت را از وزارت دفاع تحویل گرفت.
53- همان، ص 402.
54- www.irith.com.
55- اخیرا سندى تحت عنوان »راهنماى عملیات اطلاعاتى« از پنتاگون کشف شده است که در آن ضمن تأکید بر نقش شبکههاى رایانهاى و مخابراتى آن را بخشى از جنگ نظامى مىدانند. در این سند تشریح شده است که چگونه باید افسران روابط عمومى و خبرنگاران را توجیه کرد و با استفاده از اینترنت و شبکههاى ماهوارهاى تبلیغات وسیعى را در راستاى سیاستهاى جنگ طلبانه کاخ سفید به ویژه در اقناع مردم امریکا به کار بندند. سند مورد بحث اینترنت را به مثابه یک ابزار جنگى قلمداد کرده است )ایرنا، 16 بهمن 1384، سند سرى امریکا درباره اینترنت(.
56- این کشور با دارا بودن حدود 5 / 10 تریلیون دلار درآمد سالانه از این نظر ثروتمندترین کشور دنیاست.
.www.IRITN.com.
57- منظور بنیاد گرایى اسلامى هستند.
58- د.The Next Midle east.
59- همان گونه که در جنگ با سرخپوستان، ارتش امریکا در سرتاسر خاک این کشور قلعههاى کوچک و بزرگى را احداث کرد و از طریق آنها کنترل نظامى منطقه را بر عهده داشت.
60- Ibid.
61- مصائب امپراتورى، ص 16.
62- The Case From American Empire.
63- The Empire New Cloths.
64- امریکا در جهان معاصر.
65- همشهرى دیپلماتیک.
66- آخرین تهدیدها.
/ج