استعمار در بستر تاریخ

استعمار فرانو را با همه‏ى ابزارها و روش‏هاى نوینش نمى‏توان فرایندى مجزا از استعمار کهن و استعمار نو دانست. اهداف، مبانى و اطراف همه‏ى آنها یکى است. استعمارگران در هر سه مرحله تغییر اساسى نکردند؛ همان گونه که مستعمرات
پنجشنبه، 9 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استعمار در بستر تاریخ
   استعمار در بستر تاریخ

 

نویسنده: عباسعلى عظیمى شوشترى (1)



 

چکیده

استعمار فرانو را با همه‏ى ابزارها و روش‏هاى نوینش نمى‏توان فرایندى مجزا از استعمار کهن و استعمار نو دانست. اهداف، مبانى و اطراف همه‏ى آنها یکى است. استعمارگران در هر سه مرحله تغییر اساسى نکردند؛ همان گونه که مستعمرات نیز همان‏ها هستند. فقط روش‏ها و ابزار متناسب با تغییر ساختار و توسعه‏ى اقتصادى و رسانه‏اى در غرب متحول شده‏اند.
آغاز استعمار و گذر از هر مرحله و ورود به مرحله پس از آن، نتیجه‏ى تحولات و تغییرات اساسى در تاریخ بشر است که در عمده‏ى موارد اقتصاد و در مواردى نیز رشد سریع علوم و فن‏آورى و وسایل ارتباط جمعى و مانند آن را باید دخیل دانست. آنچه مسلم است این که حرکت رو به جلوى تاریخ در این دوران، هرگز شاهد کاهش نفوذ استعمارگران نبوده، بلکه بعکس، قدرت و تسلط آنان بر کشورهاى دیگر از مرحله‏اى به مرحله‏ى دیگر تشدید شده است. این وضعیت پیش فرضى ارائه مى‏کند که حرکت استعمار از آغاز تاکنون کاملا هدایت شده است، هر چند در آغاز، محاسبه و برنامه‏ریزى نبود. اما در هر مرحله، متناسب با اوضاع و احوال و شرایط، راهبردها و تاکتیک‏ها طراحى شده‏اند. با این صف، هدف یک چیز بوده است: حفظ و استمرار سلطه و برترى غرب.
کلید واژه‏ها: استعمار، رسانه، اشغال، سلطه، امپریالیسم، لیبرال، اقتصاد و فن‏آورى.

کلیات

تعریف استعمار

Colonialism.

در لغت، به معناى »آباد کردن« (2) است، ولى در اصطلاح سنتى، به معناى توسعه‏ى حاکمیت ملى بر سرزمینى خارج از مرزها به وسیله‏ى ایجاد مستعمرات اقمارى یا وابستگى ادارى و حاکمیتى است که در آن مردم بومى مستقیما تحت فرمان قرار مى‏گیرند یا جابه‏جا مى‏شوند. استعمار کنندگان بر منابع، نیروى کار و بازارهاى سرزمین مستعمره مسلط مى‏شوند و ویژگى‏هاى فرهنگى، زبانى، مذهبى و اجتماعى خود را بر آنها تحمیل مى‏کنند. در این صورت، »امپریالیسم فرهنگى« نیز شکل مى‏گیرد. »استعمار« در مفهوم مزبور، روشى سنتى براى مداخله‏ى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى و مستقیم قدرت‏هاى بزرگ در کشورهاى ضعیف‏تر بود.
مفهوم »استعمار« غالبا مترادف »امپریالیسم« (3) به کار مى‏رود؛ اصطلاحى که در شکل وسیعى به اعمال کنترل غیر رسمى کشورهاى بزرگ بر کشورهاى کوچک اطلاق مى‏شود. در این صورت، به »استعمار نو« نیز اشاره دارد. در کنترل رسمى )استعمار کهن(، تسلط نظامى و سیاسى وجود دارد، ولى در کنترل غیر رسمى خبرى از سلطه‏ى نظامى نیست و سلطه‏ى اقتصادى و سیاسى نیز به صورت نامحسوس و در قالب سرمایه گذارى، انتقال فن‏آورى و نصب عوامل دست‏نشانده صورت مى‏گیرد. استعمار همچنین به ایجاد عقاید و آرائى نیز اشاره دارد که براى مشروع جلوه دادن و ترویج نظام استعمارى ارائه مى‏شوند.
استعمار غالبا بر مفاهیمى از نژاد پرستى نیز استوار است که بر مبناى آن استعمارگران خود را نسبت به ملت‏هاى تحت استعمار برتر مى‏دانند، ارزش‏هاى اخلاقى و اصول بنیادین خود را عالى‏تر از فرهنگ و آداب و ارزش‏هاى مردم استعمارزده مى‏دانند. این تفکر اگر چه به زعم برخى به نظریه‏هاى علمى ساختگى، به قرون هفدهم و هجدهم اروپا برمى‏گردد، (4)ولى سابقه‏ى آن را مى‏توان در فرهنگ یونانى و رومى و آثار فلاسفه‏اى همچون ارسطو نیز به دست آورد. توسعه‏ى چنین تفکرى در دوران معاصر، ناشى از گونه‏اى داروینیسم اجتماعى بود که بر اساس آن، نژاد سفید به طور طبیعى در قله‏ى رهبرى انسانیت قرار مى‏گیرد.
آنچه استعمار را از سایر مصادیق استیلا و سلطه متمایز مى‏سازد این است که استعمار کننده، مستعمره را جزئى از خاک خود تلقى نمى‏کند و مردم آن را نیز از اتباع خود نمى‏داند، بلکه این سرزمین را صرفا محلى براى اعمال کنترل و بهره‏بردارى از منابع طبیعى و در اختیار گرفتن ثروت‏هاى آن مى‏داند. (5) این نوع سلطه بسیار خطرناک‏تر و غیر انسانى‏تر از سلطه در روش‏هاى پیشین است؛ زیرا استعمارگران، عملا هیچ مسئولیتى در قبال عقب افتادگى و مشکلات اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى و بهداشتى و سیاسى ملت تحت استعمار براى خود قایل نیستند. مردم سرزمین‏هاى تحت اشغال نه از حقوق اتباع بهره‏مند مى‏شدند و نه تابعیت کشورى را داشتند که واجد استقلال واقعى بوده و مى‏توانستند از آنها در عرصه‏ى بین‏المللى حمایت کنند.

تاریخچه‏ى استعمار

تسلط و اشغال یک سرزمین توسط کشورى دیگر، سابقه‏اى به قدمت جامعه‏ى سیاسى بین‏المللى دارد. اما استعمار به گونه‏اى که در تعریف مزبور بدان اشاره دارد، با شکل‏گیرى دولت‏هاى نوین در اروپا و آغاز قرن پانزدهم آغاز شد. دولت‏هاى پرتغال و سلطنت مطلق اسپانیا و کشور هلند را باید اولین استعمارگران تاریخ نامید. اولین حرکت استعمارى نیز به شاهزاده‏اى پرتغالى معروف به هانرى دریانورد منسوب است. وى در سال 1441 رسما تجارت برده را اعلام کرد و این عمل آغازى براى انقلاب تجارى و تجارت آزاد بیان شده است. این تاریخ اگر چه شروعى براى استعمار است، ولى آغاز تجارت آزاد و زمینه‏هاى استعمار را باید به مدت‏ها پیش، یعنى از زمانى که روابط تجارى میان شمال و جنوب دریاى مدیترانه در قرون وسطا شکل گرفت، برگرداند. در آن زمان، اروپاییان با توانمندى‏هاى صنعتى و بازار ادویه‏ى شرق آشنا شدند و سود هنگفتى را از این تجارت کسب کردند.
پرتغالى‏ها در سال 1447 م از »رأس الاخضر« در افریقا گذشتند، در 1456 به سواحل گینه دست یافتند و در 1471 به استوا رسیدند. در 1481 کنگو را یافتند و در 1486 از »دماغه‏ى امید نیک« گذشتند.(6) در سال 1497 بود که واسکودوگاما که راه دریایى هند را رسما کشف کرد و آنجا بود که دریافتند مى‏توانند افریقا را دور بزنند و از راهى خارج از تسلط مسلمانان، به هند برسند. در 1492 کریستف کلمب، بدون آن که خود بداند، به قاره‏ى جدیدى قدم نهاد. از این پس، حرکت به سمت غرب نیز رواج یافت. فرانسوى‏ها، انگلیسى‏ها و اسپانیایى‏ها بخش‏هاى گوناگون قاره‏ى امریکا را کشف کردند و به اشغال خود درآوردند. در سال 1519 ماژالان از تنگه‏ى »ماژالان« گذشت و به جزایر فیلیپین رسید. وى در آنجا کشته شد، ولى همراهان او راهش را ادامه دادند تا به اسپانیا رسیدند و به صورت، اولین سفر دور دنیا رقم خورد.
آنها سال‏ها بعد، سواحل امریکا در اقیانوس آرام را درنوردیدند، به عمق این قاره رسیدند. اسپانیایى‏ها به فتح اراضى این سرزمین‏ها پرداختند و امپراتورى‏ها و حکومت‏هاى محلى را ساقط کردند، در حالى که پرتغالى‏ها به سواحل افریقا و آسیا بسنده کردند. آنها جزایر »سقوطره«، »مسقط«، »هرمز«، »گوئام« و »مالاکا« را تسحیر نمودند. اولین امپراتورى مستعمراتى را ایجاد کردند، سپس در »ماکائو« مستقر شدند و تا ژاپن پیش رفتند. اسپانیایى‏ها نیز کوبا، هائیتى، پورتوریکو و سپس مکزیک را تاراج و قتل عام تاریخى کردند و امپراتورى »آزتک« را سرنگون ساختند. آنان بعدها نیومکزیکو، کالیفرنیا، فلوریدا، گواتمالا و هندوراس را با قتل عام و بى‏رحمى و ویرانى اشغال کردند و ثروت‏ها و ذخایر طلا و نقره‏ى آنجا را غارت کردند. در پرو نیز با وجود استقبال مردم، اموال آنان را تاراج کردند، آخرین پادشاه »اینکاها« را کشتند، سلسله‏ى آنان را نابود و به سمت ونزوئلا، کلمبیا و شیلى به راه افتادند و پس از غارت و قتل عام مردم و بردگى آنها، حاکم آنجا شدند.
در قرن هفدهم، پرتغالى‏ها بخش برزگى از دریاهاى آزاد(7) را به تملک خود درآوردند، اما نظریه‏ى »هوگو گروسیوس« هلندى و تعارض منافع دولت‏هاى قدرتمندى همچون انگلیس و فرانسه آن را ناکام گذارد. انگلیس استعمارگرى خود را از قرن هفدهم با تصرف »ویرژینى« در سال 1607 شروع کرد. آنان به جنگ با سرخ‏پوستان پرداختند و عده‏اى سیاه‏پوست را نیز به این سرزمین کوچ دادند. به دنبال آن، »پیوریتن‏ها« در سال 1620 به قاره‏ى نو قدم گذاردند و کوچ‏نشین‏هایى مانند »ماساچوست«، »رود آیلند« و »لونکتى کت« را تأسیس کردند. در سال 1642 دریانوردى به نام تاسمن، تاسمانى و زلاندنو را کشف کرد و به استرالیا پا گذارد.
با انقلاب امریکا و تشکیل ایالات متحده‏ى امریکا، به موجب آموزه »مونروئه« در سال 1823 این کشور رسما موضع خود را در قبال قاره‏ى امریکا اعلام کرد و عملا اروپاییان را از دخالت در این قاره بازداشت و دولت امریکا جایگزین گردید. این کشور پس از غلبه بر اسپانیا، با استفاده از معاهده‏ى »پاریس« در سال 1898، جزایر گوام، پورتوریکوو فیلیپین را به چنگ آورد و در شمار استعمارگران درآمد.
براى حل اختلافات میان استعمارگران، در 1885 در برلین، همایشى تشکیل شد و در آن قدرت‏هاى بزرگ بر اصلى با عنوان »استقرار استعمارگران در مستعمرات« توافق کردند. آنها همچنین افریقا را با منابع سرشارش میان خود تقسیم کردند.
در آسیا، رقابت اصلى میان انگلستان و روسیه و فرانسه بود. در 1907 دو کشور اول درباره‏ى تقسیم ایران، به نتیجه رسیدند. انگلستان، هندوستان را کاملا در اختیار گرفت، جنوب ایران و امارات و خلیج فارس را نیز تحت کنترل خود درآورد و فرانسه کشورهاى آنام، کامبوج و تونکن را اشغال کرد.
چین نیز پس از جنگ تریاک در 1840 آماج مداخلات قدرت‏هاى استعمارى شد و معاهدات نابرابرى بر آن تحمیل کردند و قدرت‏هاى امپریالیستى را بر رودخانه‏ها و بنادر این کشور مسلط ساختند. در این زمان، دیگر نوعى اتفاق و اتحاد ناگفته میان استعمارگران شکل گرفت، به گونه‏اى که در سرکوب قیام مشت‏زنان چینى همکارى بین‏المللى را ظاهر ساختند. ژاپن نیز، که به نحو شگفت‏آورى خود را به تمدن غرب آراسته بود، پس از پیروزى بر روسیه، فتوحات قاره‏اى خود را آغاز و کره را اشغال نمود. بدین‏سان، در آغاز قرن بیستم، تقریبا قسمت عمده‏ى جهان آن روز بین قدرت‏هاى بزرگ تقسیم شده بود. در این زمان، دوره‏اى جدید از استعمار آغاز شد که در آن، اشغال فیزیکى کارایى خود را از دست داد.

مبانى نظرى استعمار

مبانى نظرى استعمار را مى‏توان در مباحث ذیل مطالعه کرد:
الف. نژاد پرستى: احساس برترى نژادى در مغرب زمین اختصاص به دوران معاصر ندارد. در تاریخ و فلسفه غرب، آنچه که کاملا مشهود است چنین احساس و باورى است. هومو در صدها سال پیش از میلاد، قوم »آخائى«(8) را از نژاد خدایان مى‏دانست. (9) اوریپید، نمایش‏نامه‏نویس معروف یونانى در سده‏ى پنجم قبل از میلاد، مى‏گفت: »سزاست که یونانیان حاکم مردم بربر باشند«. (10) افلاطون معتقد بود: برخى از مردم از لحاظ فکر و عقل فروتر از دیگران هستند. (11) یونانیان اصطلاح برده را فقط در حق مردم بربر به کار مى‏بردند. از نظر ارسطو، اینان به حکم طبیعت بنده‏اند و برخى دیگر، یعنى یونانیان بنا به طبیعت، آزادند. (12) رومیان نیز با تقسیم حقوق به حقوق »شهروندى« و »حقوق ملل«، اتباع کشورهاى دیگر را تحت سلطه داشتند، از حقوق شهروندان رمى محروم ساخته بودند.
در دوران معاصر، اروپاییان با بهره‏گیرى از روش‏هاى علوم تجربى، به ویژه زیست شناسى، در صدد اثبات برترى نژادى خود از نظر علمى برآمدند. کنت دوگوبینو فرانسوى در کتاب مقالاتى در بیان اختلاف نژادها در سال 1853 م بشریت را به سه نژاد آریایى، زرد و سیاه تقسیم کرد. نژاد آریایى را ذاتا برتر از سایران اعلام نمود و تا آنجا پیشرفت که توصیه کرد باید کوشید خون آریایى را پاک نگه داشته شود. پس از وى چارلز داروین، زیست شناس شهیر انگلیسى، در سال 1859 در کتابى با نام بنیاد انواع و انتخاب طبیعى و ابقاى نژادهاى برتر در تنازع بقا، بر لزوم نابودى اقوام وحشى در مقابل ملل متمدن تأکید کرد. (13) این کتاب چنان اهمیت پیدا کرد که همچون کتابى مقدس نزد اروپاییان گرامى داشته مى‏شد.(14)
روند بررسى‏هاى علمى کار را به جایى رساند که دو نفر به نام‏هاى واگر دلایوژ و آمول با بررسى و مطالعه روى جمجمه‏ى انسان‏ها آنها را به سه دسته تقسیم کردند و نتیجه گرفتند: نژاد آریایى که داراى جمجمه‏اى دراز است از سایر نژادها برتر است. (15) در حقیقت، چنین تحقیقاتى پیش از این که ارزش علمى داشته باشند، آثار سیاسى وسیعى بر جاى گذاشتند و حتى مبناى بسیارى از تصمیم گیرى‏هاى قضایى و حقوقى قرار گرفتند. سخت بتوان باور کرد که این افکار و آرا در میان سردمداران سیاسى غرب جایگاه خود را از دست داده باشند، عملکرد آنها در تحقیر افکار و آراى سایر ملل در جهانى سازى، شاهد مدعاى ماست.
ب. مبانى ایدئولوژیک: شاید نتوان پذیرفت که انگیزه‏هاى دینى در پس حرکت‏هاى استعمارى وجود داشته باشد؛ زیرا آغاز استعمار با افول قدرت کلیسا و افزایش قدرت امپراتوران و پیشه‏وران و صنعتگران همراه بود. اما واقعیت این است که مسیحیت در ایجاد و استمرار استعمار، نقش ویژه‏اى ایفا کرد، اگر چه انگیزه‏ى استعمارگران عمدتا اقتصادى یا سیاسى بود. در آغاز استعمار، هیئت‏هاى تبشیرى کلیسا در کنار ارتش‏ها و گاه زودتر از آنان به این سرزمین‏ها هجوم مى‏آوردند و ضمن تبلیغ و ترویج مسیحیت، در تحکیم روابط استعمارى مى‏کوشیدند. آنها با تأسیس مدارس و برگزارى مجالس وعظ، غالبا تحت پوشش کمک‏هاى انسان دوستانه، تعالیم مسیحیت تحریف شده را، که هزار سال اروپاییان را در سیاهى قرون وسطا نگه داشته و فلاکت و بدبختى و عقب افتادگى آنها را مشیت الهى اعلام کرده بود، این بار به یارى توسعه طلبى‏هاى سیاسى و اقتصادى آنان آمد و به عاملى تخدیر کننده براى ملت‏هاى دیگر تبدیل شد.
استعمار و مسیحیت رابطه‏ى متقابلى ایجاد کردند که هر یک تحکیم و گسترش دیگرى را به دنبال داشت. براى مثال، قاره‏ى افریقا، که تعداد مسیحیانش در آغاز دوران استعمار، بیش از ششصد نفر برآورد نمى‏شد، در ابتداى قرن بیستم، به پنج میلیون نفر رسید و در پایان این قرن به 137 میلیون نفر یعنى 16 درصد جمعیت 900 میلیونى افریقا را شامل شد (16)
گرچه آغاز استعمار با افول مسیحیت همراه بود، در مقابل، استمرار آن با اوج‏گیرى »لیبرالیسم«، که ایدئولوژى بنیادین نظام سیاسى و اقتصادى و اجتماعى غرب است مصادف گردید. اگر عامل گسترش و استحکام لیبرالیسم را غرب و نظام اقتصادى آن و استعمار را نیز علت شکل‏گیرى و بقاى این نظام بدانیم، به رابطه‏ى متقابل این دو پى خواهیم برد.
ج. مبانى اقتصادى: مشهورترین علت بیان شده براى استعمار، تغییر نظام اقتصادى در مغرب زمین و شکل‏گیرى طبقه‏ى سرمایه‏دار و افول اشرافیگرى و فئودالیته و توسعه‏ى تجارت بین‏المللى در غرب بیان شده است. همان گونه که بیان شد، تجارت ادویه و طلا از عوامل مؤثر در گسترش استعمار بودند و تحول آن به استعمار نو و فرانو نیز در اثر تغییر مؤلفه‏هاى اقتصادى بوده است. بنابراین، عامل مزبور در مقاطع گوناگون شکل متفاوتى از استعمار را مطالبه مى‏کرد.
1. در آغاز استعمار، مغرب زمین از نظر صنعتى و تنوع محصولات کشاورزى، مانند شرق توسعه نیافته بود در نتیجه، اروپاییان به بسیارى از کالاهاى تولیدى شرق نیاز داشتند. به عبارت دیگر، غرب وارد کننده و شرق صادر کننده بود. اولین حرکت‏هاى استعمارى براى تضمین سیر این تجارت بود؛ تجارتى که آغازگر آن شهرهاى ثروتمند و نیز وفلورانس، و ادامه دهنده‏ى آن پرتغال و اسپانیا بودند.
2. پس از انقلاب صنعتى و دست‏یابى غرب به ابزار جدید تولید و رشد فوق‏العاده‏ى صنایع، سه وضعیت جدید شکل گرفت:
اول. صنایع رو به رشد غرب نیازمند مواد اولیه در حجم بسیار بالایى شد. ذخایر طبیعى اروپا، هم از نظر تنوع و هم از نظر میزان، ظرفیت کافى براى تأمین این نیازها نداشت. به ناچار براى جبران کاستى‏هاى خود، به سوى ذخایر غنى مستعمرات روى آوردند.
دوم. با افزایش شدید تولیدات صنعتى در اروپا، گشایش بازارهاى جدید ضرورت پیدا کرد. بازارهاى کشورهاى مستعمره محل‏هاى مناسبى بودند. براى این منظور، مى‏بایست در سطح زندگى مردم نیز تغییراتى ایجاد مى‏کردند تا توان خرید کالاهاى غربى را داشته باشند. پس به سرمایه گذارى این کشورها در صنایع مورد نظر و در بخش‏هاى کشاورزى و به ویژه در زمینه‏ى صنایع روى آوردند. از این طریق، هم به بالا رفتن سطح زندگى مردم کمک کردند و مانع حرکت‏هاى اعتراضى آنها شدند و هم اقتصاد آنها را به گونه‏اى طراحى کردند که در جهت تکمیل و توسعه‏ى قدرت اقتصادى غرب قرار گرفت. در نتیجه، به طور کلى، صنایع داخلى و عقب‏افتاده‏ى این کشورها نابود شدند. این اقدامات موجب تغییراتى اساسى اجتماعى و شکل‏گیرى طبقات سرمایه‏دار شد که منافعشان با منافع استعمارگران گره خورده بود.
سوم. رقابت سنگین در عرصه‏ى تولید و لزوم کاهش هزینه‏ها، استفاده از نیروى کار ارزان کشورهاى مستعمره را ضرورت بخشید. این موضوع مرحله‏ى نوینى از استعمار را رقم زد که در آن شرکت‏هاى بزرگ بخش‏هاى پایین دستى تولید صنعتى خود را به کشورهاى مستعمره منتقل نمودند و این کشورها را در مسیر توسعه‏ى نسبى قرار دادند. بنابراین، ساختارى جهانى لازم آمد که هم روند توسعه‏ى این کشورها را در مسیر مورد نظر هدایت کند و هم مانع شکل گیرى توان رقابت در آنها گردد. هر یک از این مراحل را مى‏توان سرآغاز شکل گیرى مرحله‏اى جدید از استعمار تلقى کرد.

استعمار کهن

در استعمار کهن، استعمارگران با به کار گیرى نیروى نظامى )عمدتا دریایى( به سرزمین‏هاى دوردست راه مى‏یافتند و بر آنجا مسلط مى‏شدند. آنها در این عمل، به روش‏هاى متفاوتى عمل مى‏کردند. پرتغالى‏ها معمولا در آغاز، با این کشورها روابط تجارى برقرار مى‏ساختند و به روش فنیقى‏ها و ونیزى‏ها، در سرزمین‏هاى مورد نظر دفاتر تجارى احداث مى‏کردند. پس از آن در موقعیت مناسب: یعنى در زمان بروز ضعف و فتور و مشکلات سیاسى، با مردم آنجا وارد جنگ مى‏شدند و سرزمین آنها را به اشغال خود درمى‏آوردند. مشهورترین سردار پرتغالى در این سال‏ها، آلبو کرک نام داشت. هدف اصلى وى انحصار تجارت ادویه بود.
اسپانیایى‏ها با قتل و غارت و کشتار وارد مى‏شدند. آنها امریکا را به این طریق تصرف کردند. اما انگلیسى‏ها و فرانسوى‏ها با روش پرتغالى‏ها بیشتر موافق بودند. آنها در کشور مورد نظر خود حضور مى‏یافتند، با گروه‏ها و دسته‏ها و قبایل و دولت‏هاى محلى ارتباط برقرار مى‏کردند و پس از جلب اعتماد آنها، بینشان اختلاف مى‏افکندند و با استفاده از ضعفشان در اثر جنگ‏هاى داخلى، دولت مرکزى را بر مى‏انداختند.

ویژگى‏هاى استعمار کهن

این نوع از استعمار ویژگى‏هایى داشت که از یک سو، آن را از جهان‏گشایى‏هاى گذشته، و از سوى دیگر، از استعمار نو متمایز مى‏سازد:
1. اشغال نظامى سرزمین مستعمره: استعمارگران با بهره گیرى از قدرت دریایى قدرتمند خود، صدها کیلومتر راه را طى مى‏کردند و سرزمین‏هاى دوردست را به اشغال درمى‏آوردند.
2. سلطه‏ى مستقیم سیاسى از طریق نصب فرمان‏داران: در مستعمرات، فرمان‏دارانى را از سوى خود نصب مى‏کردند که کشور را اداره کند و یا شخصیت حقوقى مستقلى ایجاد مى‏کردند و به او اختیارات کامل اعطا مى‏کردند. این فرماندار یا شخصیت حقوقى مانند یک فرمانروا و دولت کامل عمل مى‏کرد و سیاست‏هاى کشور متبوع خود را پى مى‏گرفت. نمونه‏ى بارز آن »کمپانى هند شرقى« انگلستان بود که در عمل، نه تنها هند را اداره مى‏کرد، بلکه حافظ منافع انگلستان در کل آسیا بود.
3. گسترش فرهنگ استعمارى: هنگامى که ملتى در مقابل ملتى دیگر متحمل شکست مى‏شود، پیش از هر چیز روحیه و اعتماد به نفس خود را از دست مى‏دهد و ارزش‏هاى فاتحان به الگوهاى مردم شکست خورده تبدیل مى‏شود؛ زیرا به زعم آنان، این خصوصیات و ارزش‏ها عامل پیروزى او شده‏اند؛ بعکس، فرهنگ و باورهاى خود را عقب افتادگى و شکست تلقى مى‏کنند. اگر فاتحان براى تعمیق این باور و احساس شکست و سرخوردگى، برنامه‏ریزى دقیقى داشته باشند، سلطه‏ى فرهنگى در شدیدترین وجه آن حاصل مى‏شود. سلطه‏ى فرهنگى استحاله‏ى فرهنگى را هم به دنبال دارد. درک چنین واقعیتى استعمارگران را واداشت تا اقدامات متعددى در این زمینه صورت دهند:
الف. گروه‏هاى تبشیرى مسیحى را تحت عناوین بشر دوستانه و مؤسسات خیریه به این مناطق اعزام مى‏کردند. آنها موفق شدند بخش وسیعى از مردم مستعمرات را به سمت خود جلب کنند.
ب. از طریق پذیرش دانشجو در مراکز علمى و آکادمیک خود، روشن فکران و عناصر غرب‏زده تربیت و به مستعمرات باز مى‏گرداندند. این افراد، که به شدت دل‏باخته‏ى فرهنگ غرب مى‏شدند، عوامل گسترش و تحکیم فرهنگ مغرب زمین محسوب مى‏شدند.
ج. تشدید اختلافات مذهبى و ایجاد مذاهب و فرق جدید و حمایت از فرقه‏هاى منحط و خرافى در این سرزمین‏ها.
د. مواد مخدر را در سطح وسیعى توزیع مى‏کردند و از این طریق، جوامع مستعمره را دچار خمودگى و سستى مى‏کردند و قدرت فکر کردن را از آنها مى‏گرفتند. مواد مخدر به شکل سازمان یافته‏اى در قرون 17، 16 و 18 به شکل گسترده‏اى توزیع شد. جنگ‏هاى تریاک در سال‏هاى 1836 و 1856 در چین توسط انگلستان، شاهد صادقى بر این مدعاست. آمارها نشان مى‏دهند که تا هنگام وقوع انقلاب در چنین، بیش از نیمى از مردم معتاد بودند و عامل توزیع مواد مخدر نیز »کمپانى هند شرقى« بود.
ه. کشورهاى استعمارگر ارزش‏هاى مردم مستعمرات را به شدت تحقیر مى‏کردند، در حذف عناصر اساسى فرهنگى آنان سعى داشتند و مى‏کوشیدند مظاهر فرهنگ خود مانند زبان، سبک لباس و پوشش، نحوه‏ى رفتار و حتى آداب و رسوم و شیوه‏ى غذا خوردن و سلیقه‏ها و علایق خود را با زرق و برق فراوان و حمایت‏هاى مالى گوناگون، جایگزین آن نمایند، مثلا، در الجزایر، فرانسویان هرگز حاضر نشدند عربى را به عنوان زبان رسمى بپذیرند.

علل پایان استعمار کهن

عللى را که موجب شدند تا استعمارگران شیوه‏ى استعمار کهن را براى استمرار حاکمیت خود ناکارآمد تشخیص دهند، مى‏توان به شرح ذیل برشمرد:
الف. رشد فکرى مردم در جوامع استعمارى: آشنایى ملت‏ها با جوامع غربى اگر چه به از خودبیگانگى بسیارى انجامید، اما شخصیت‏ها و چهره‏هایى را نیز تربیت کرد که نسبت به عقب افتادگى مردم و کشورشان دل‏تنگ بودند. آنان به دلیل استقلال فکرى و درک سوابق تمدنى کشور خود، با هدف نجات ملتشان، به فعالیت‏هاى گسترده و عموما صادقانه پرداختند. افرادى مانند سید جمال‏الدین اسدآبادى، مدرس، محمد عبده، سید قطب، اقبال، آیةالله کاشانى، سوکارنو، گاندى، نهرو، محمد على جناح، احمد بن بلا، چگوارا، فیدل کاسترو، پاتریس لومومبا، و مانند آنها براى بازیابى هویت خودى و استقلال کشورشان مجاهدت‏ها و روشن‏گرى‏هاى فراوان کردند. اقدامات آنها منجر به شکل‏گیرى قیام‏هاى مردمى علیه استعمارگران و رشد فکرى مردم در سرتاسر جهان و محکومیت حرکت‏هاى استعمارى در مجامع بین‏المللى گردید. (17) این امر هزینه‏هاى حضور نظامى استعمارگران را در حد غیر قابل تحملى بالا برد.
ب. تغییر ساختار اقتصاد بین‏المللى: همان گونه که در مباحث گذشته بیان شد، با توسعه‏ى صنایع در غرب و نیاز آنها به مواد اولیه و بازارهاى مصرف کشورهاى تحت استعمار و سرمایه گذارى اقتصادى این کشورها در مستعمرات سابق، سطح زندگى مردم به شکل نسبى بالا رفت و این امر نیز به نوبه‏ى خود، سبب افزایش آگاهى‏هاى عمومى گردید. در نتیجه، استمرار استعمار به شیوه‏ى کهن را غیر ممکن ساخت.
ج. جابه‏جایى قدرت: از آغاز قرن بیستم، قدرت جدیدى وارد معادلات بین‏الملل شد که سوابق استعمارى آن چنانى نداشت و از نظر اقتصادى بسیار توسعه یافته و قدرتمند بود و پس از جنگ‏هاى جهانى اول و دوم، تبدیل به قدرت برتر جهان شد، براى ایالات متحده‏ى امریکا، ادامه‏ى استعمار کهن به منزله‏ى عدم امکان استفاده از منابع اولیه و بازارهاى کشورهاى جهان سوم بود. در نتیجه به حمایت از حرکت‏هاى ضد استعمارى پرداخت. ترومن، رئیس جمهور وقت امریکا، طى نطقى در 12 مارس 1947 اظهار داشت:
یکى از اهداف اصلى سیاست خارجى ایالات متحده ایجاد شرایطى است که ملل دیگر بتوانند آزادانه و بدون انقیاد کار کنند. معتقدم: باید به ملل آزاد کمک کنیم تا با وسایل خودشان، سرنوشت خودشان را تعیین کنند (18)
دین آچسن )Dean Goderham Acheson( با صراحت، اظهار داشت: این اظهارات تا حدى ناشى از احساسات نوع‏پرورانه است؛ ولى در درجه‏ى اول، مصلحت و نفع ملى ایالات متحده ناشى از آن است. (19)
د. ترس از گسترش کمونیسم: انقلاب اکتبر روسیه، بازیگرى با ویژگى متفاوت را وارد عرصه‏ى بین‏المللى کرد که مبانى و منافع متفاوتى با سرمایه‏دارى داشت. به همین دلیل، نظام حاکم بین‏المللى را به چالش کشاند. شعارهاى حمایت از طبقات فرودست و جامعه‏ى بى‏طبقه‏ى آنها، بسیارى از روشن‏فکران را در کشورهاى عقب نگه داشته شده به سوى خود جلب کرد و محرکى براى بسیارى از حرکت‏هاى انقلابى شد. این موضوع استعمارگران را واداشت تا براى جلوگیرى از افتادن کشورها در دامان کمونیسم، در روش‏هاى سنتى خود تجدید نظر کنند.

استعمار نوین

اول بار قوام نکرومه، رهبر کشور افریقایى »غنا«، بلافاصله پس از استقلال این کشور در سال 1975 این اصطلاح را به کار برد. از نظر او، کشورهاى مستعمره همچنان تحت استعمار قدرت‏هاى استعمارى و دیگر ملل توسعه یافته قرار دارند (20) و با وجود برطرف شدن استعمار کهن در دهه‏ى 1960 تا 1970، بسیارى از مستعمرات قلبى، تحت نفوذ کشورهاى استعمارگر خود باقى مانده‏اند.

تعریف استعمار نو

این اصطلاح براى بیان شکل غیر مستقیم امپریالیسم به کار مى‏رود که بر اساس آن، کشورهاى ثروتمند با استفاده از قدرت اقتصادى خود، امور سیاسى، اقتصادى و فرهنگى کشورهاى فقیر را کنترل مى‏کنند. استعمار نو به زعم برخى، نماد نظام اقتصادى بین‏المللى پس از جنگ جهانى دوم است. در این نظام، استعمارگران سابق به حاکمیت غیر مستقیم خود بر مستعمرات خویش ادامه دادند، در حالى که کشورهاى مذکور به موجب مقررات بین‏المللى و قطع‏نامه‏هاى سازمان ملل مستقل محسوب شده، عضو این سازمان بودند. این حاکمیت از طریق شرکت‏هاى قدرتمند چند ملیتى و تسلط آنان بر منابع طبیعى کشورهاى مذکور اعمال مى‏شد. چنین کنترلى جایگزین کنترل‏هاى مستقیم نظامى و سیاسى گردید (21)منابع طبیعى بیشتر کشورهاى افریقایى، که در قرن نوزدهم مستعمره بودند و تا اواسط قرن بیستم به استقلال سیاسى دست یافتند، همچنان تحت تسلط کشورهاى استعمارگر باقى ماند و سود آن نیز به جیب آنها مى‏رفت. (22)
اما نباید عوامل این شیوه از استعمار را صرفا اقتصادى دانست، بلکه علل بسیارى نفوذ استعمارگران سابق را تثبیت کرد؛ مانند عناصر تربیت یافته، ساختار بین‏المللى، فشارهاى سیاسى و سرانجام استفاده از دستگاه‏هاى اطلاعاتى بسیار قدرتمند و در نهایت، اشغال مقطعى و یا در صورت لزوم، استقرار پایگاه‏هاى نظامى در کشورهاى مذکور.

ویژگى‏هاى استعمار نو

استعمار نو اگر چه در اهداف و آثار، تفاوت چندانى با استعمار کهن نداشت، اما کارکردها و ویژگى‏هاى کاملا متفاوتى داشت.
الف. اعطاى حاکمیت ملى: »حاکمیت«، در حقوق بین‏الملل، وضعیت حقوقى یک دولت مستقل در صحنه بین‏المللى است و به آن صلاحیتى اعطا مى‏کند که باید از سوى کشورهاى دیگر محترم شمرده شود. در نتیجه، هر نوع مداخله در امور داخلى کشورها خلاف موازین بین‏المللى محسوب مى‏شود، هر چند به وسیله‏ى همین موازین محدود مى‏شود. (23) بند اول ماده‏ى دو منشور ملل متحد نیز اصل »تساوى حاکمیت تمام کشورها« را مورد تأیید قرار داده است. با وجود این، در عمل، حاکمیت ملى کشورها از جهات ذیل محدود گردیده است:
1. این حاکمیت کاملا در چارچوب مقررات و ساختار جامعه‏ى بین‏المللى قرار گرفت و با توسعه‏ى نهادهاى بین‏المللى روز به روز محدودتر نیز شد. دیوان بین‏المللى دادگسترى در رأى مشورتى در سال 1988، تأکید کرد که برترى حقوق بین‏الملل بر حقوق داخلى یک اصل پذیرفته شده‏ى حقوق بین‏الملل است (24) این محدودیت اگر چه عمومیت دارد، اما چون حقوق بین‏الملل حقوقى بر اساس نهادها و تأسیسات و مبانى حقوقى مغرب زمین است، پس نظام مبتنى بر آن هم کاملا غربى بوده و هدفش حفظ صلح و امنیت و نظم در ساختار بین‏المللى است، آن گونه که توسط آنان ایجاد شده؛ ساختارى که در آن چند ابرقدرت عملا مقدرات جهان را در اختیار دارند. به عبارت دیگر، نظام بین‏المللى، که حقوق بین‏الملل را در آن زاده شد، یک نظام اقتدارگرا بود. به همین دلیل، ساختار سازمان ملل متحد نیز ساختارى اقتدارگرا شد که نماد آن نیز پیش‏بینى حق »وتو« براى قدرت‏هاى بزرگ در شوراى امنیت است. بر این اساس، حقوق بین‏الملل و به ویژه سازمان ملل متحد، دو کارکرد اساسى دارند:
الف. کشورهایى را که خارج از این ساختار قصد توسعه‏ى خود داشته باشند، کاملا منزوى کرده و حرکت‏هاى آنها را، به ویژه اگر با منافع قدرت‏هاى دارنده‏ى حق »وتو« در تعارض باشند، اقدامى علیه صلح و امنیت بین‏المللى تلقى نموده، سازوکارهاى فصل هفتم منشور را علیه آنان اعمال و از این طریق، آنان را مهار مى‏کنند و - به اصطلاح - به جامعه‏ى جهانى برمى‏گردانند.
ب. مؤلفه‏هاى حقوقى غرب، که این بار در قالب‏هایى بین‏المللى قرار گرفته‏اند، به عنوان قواعد لازم الاجراى حقوقى بر کشورها تحمیل شده، اجراى آنها را از طریق نهادهایى مانند »دیده‏بان حقوق بشر« و فشارهاى سیاسى در کشورها تضمین کرده‏اند. از این طریق نوعى وحدت حقوقى بر اساس شاخصه‏هاى حقوقى غرب در جهان ایجاد نمودند و بدین‏سان، جهان براى ورود به عصر جدیدى از استعمار یعنى »استعمار فرانو« آماده شد.
2. وابستگى شدید اقتصادى و عقب افتادگى فنى و صنعتى کشورهاى تازه استقلال یافته و جهان سوم آنها را ناچار به تمکین از شروط و تصمیمات قدرت‏هاى بزرگ کرده و عملا حاکمیت ملى آنان را محدود ساخته بود.
ب. رشد ناسیونالیسم: از ویژگى‏هاى دوران استعمار نو، رشد و گسترش ملى‏گرایى و ناسیونالیسم بود. ملى گرایى در کشورهاى جهان سوم، دو کارکرد متفاوت داشت:
الف. سبب شکل گیرى و تشدید حرکت‏هاى استقلال طلبانه و ضد استعمارى شد.
ب. موجب توسعه‏ى اختلافات قومى و نژادى و درگیرى‏هاى خونین و تجزیه طلبانه گردید. در این درگیرى‏ها، استعمار نقش پشت پرده ایفا مى‏کرد و به آنها دامن مى‏زد. این پدیده موجب فروپاشى دولت عثمانى و درگیرى‏هاى شدید در ایران، هندوستان و برخى کشورهاى امریکاى لاتین و افریقایى شد.
ج. سلطه‏ى اقتصادى استعمارگران پیشین: این تسلط از راه‏هاى ذیل حاصل مى‏شد:
الف. انعقاد قراردادهاى بازرگانى یک طرفه؛ مانند قراردادهاى گمرکى که متضمن اصل »دولت‏هاى کاملة الوداد« بود و یا قراردادهایى که براى استخراج منابع طبیعى با کشورهاى جهان سوم منعقد مى‏شدند. (25)
ب. تک محصولى شدن کشورهاى جهان سوم؛
ج. سرمایه گذارى؛ این روش از سال 1945 به تدریج، در کشورهاى آسیایى شکل گرفت و از اواخر دهه‏ى 1960، به علت پیروزى اتحادیه‏هاى کارگرى در زمینه‏ى بالا بردن سطح دست مزدها و در نتیجه، کاهش سود شرکت‏هاى بزرگ، بخشى از فعالیت‏هاى آنها به کشورهاى جهان سوم به منظور استفاده از نیروى کار ارزان این کشورها منتقل شد و تأثیر آن نیز علاقه‏مندى سرمایه‏گذاران به حفظ ثبات و جلوگیرى از ایجاد تغییرات بنیادین در کشورهاى مذکور بود، حتى اگر نظام سیاسى حاکم بر آنها صددرصد استبدادى و قرون وسطایى مى‏بود.
د. شکل گیرى سازمان‏هاى پولى بین‏المللى؛ مانند »صندوق بین‏المللى پول« و »بانک جهانى«، که با اعطاى وام و کمک‏هاى مالى به کشورهاى فقیر، آنها را ناچار به ایجاد تغییرات ساختارى در نظام اقتصادى خود مى‏کردند. این امر در بیشتر موارد، موجب تعمیق شکاف اقتصادى و ایجاد بحران‏هاى اجتماعى شده مشکلات آنها را روزافزون کرده و عملا به فقیرتر شدن آنها منجر مى‏شد.(26)
د. استمرار سلطه‏ى فرهنگى غرب: فاصله‏ى زیاد اقتصادى میان کشورهاى استعمارى و کشورهاى تازه به استقلال رسیده، به همان اندازه و بلکه بیشتر خود را در تفاوت امکان بهره بردارى از رسانه‏هاى نوین نشان داد. این امر منجر به گسترش فوق‏العاده فرهنگ غرب شد، که مرهون موارد ذیل است:
1. تشکیل سازمان‏هاى فرهنگى بین‏المللى که توسعه‏ى موازین فرهنگى غرب را سرلوحه‏ى همت خود قرار داده‏اند. این سازمان‏ها کشورها را با معیارهاى سکولاریسم مى‏سنجند. با وجود این، نمى‏توان منکر آثار مثبت برخى از فعالیت‏هاى این سازمان‏ها به دلیل حضور فعال کشورهاى جهان سوم در آنها شد. این کشورها در مقابل سلطه‏ى فرهنگى غرب، به نوعى همبستگى دست یافتند و در نتیجه، در سازمانى مانند »یونسکو«، توانستند با برخى از برنامه‏هاى غرب مقابله نمایند. این امر انتقاد شدید امریکا را به دنبال داشت، تا جایى که در دوران ریگان، از »یونسکو« خارج شد و در سال 1985 نیز انگلستان آن را ترک کرد. (27)
2. در این دوره، هنرهاى سابق مانند نقاشى، موسیقى، نمایش، سینما، مجسمه سازى و رقص تغییر بنیادین کردند. نفوذ »سور رئالیسم«، »سکسوالیته« و »رمانتیک« روش‏هاى سنتى را به کنار زدند. نقاشى‏ها و مجسمه‏هایى از بدن عریان زنان حتى در میادین شهرها قرار گرفتند. بدین سان، هنر از وسیله‏اى متعالى به ابزارى مستهجن تبدیل شد.
در عرصه‏ى موسیقى نیز باندهاى مخرب »جاز«، »راک« و »پاپ« ظهور کردند که سبک‏هاى آنان با سرعت فوق‏العاده‏اى سرتاسر جهان را درنوردید و سلیقه‏ى جوانان را تسخیر کرد. متأسفانه سردمداران این باندها، که عموما بسیار فاسد بوده‏اند، به الگو مبدل شده‏اند.
سینما گسترده‏ترین و قدرتمندترین ابزار فرهنگى غرب در این دوران گسترش فوق‏العاده یافت. »هالیوود« در دهه‏ى 1920 در حومه‏ى شهر لس‏آنجلس با همکارى شش شرکت بزرگ سینمایى ایجاد و حاکمیت مطلق امریکا را بر سینماهاى جهان رقم زد. صهیونیسم رسانه‏اى در همین سال‏ها شکل گرفت و بیشتر استودیوهاى بزرگ را به تملک خود درآورد و بسیارى از هنرپیشگان و کارگردانان سرشناس نیز تحت حمایت آنان قرار گرفتند که بیشترشان نیز یهودى بودند. (28) فیلم‏هاى تولیدى آنان در اقصا نقاط جهان به نمایش درمى‏آمد و جوانان را مجذوب خود مى ساخت. محتواى بیشتر آنها نیز فساد و ابتذال بود. در کنار این شهر بزرگ سینمایى، مراکز دیگرى نیز در درون کشورها، ارزش‏ها و انگاره‏هاى غربى را در قالب‏هاى داخلى عرضه مى‏کردند؛ مانند »بالیوود« در هند.
بدین روى، کل جهان شاهد تحول فرهنگى بسیار فراگیرى شد که عوامل آن، منحط ترین و مبتذل‏ترین چهره‏ها، یعنى هنرپیشگان و خوانندگان باندهاى موسیقى بودند که ضد ارزشها را در ظاهرى فریبنده به ارزش مبدل ساختند و بیشتر جوامع را به »بحران هویت« مبتلا و ناهنجارى‏هاى بسیارى را به آنها تزریق کردند و زمینه‏ساز ورود به دوران »استعمار فرانو« گشتند.

استعمار فرانو

در اواخر قرن بیستم، غرب به قدرت اقتصادى و رسانه‏اى عظیمى دست یافت و با پایان جنگ سرد و فروپاشى نظام دوقطبى، قدرت سیاسى و بین‏المللى فزاینده‏اى نیز کسب کرد و ایالات متحده‏ى امریکا عملا به عنوان قدرت نظامى بلامنازع شناخته شد. در چنین شرایطى، ساختارهاى دوران استعمار نو کارآمدى خود را از دست دادند؛ باید تغییر مى‏کردند.

ماهیت استعمار فرانو

از هنگامى که مقام معظم رهبرى این اصطلاح را مطرح ساختند، هر کس از زاویه‏اى خاص بدان نگریسته است. برخى بعد فرهنگى آن را مد نظر قرار داده‏اند، جهانى سازى فرهنگى و تلاش غرب براى جهانى کردن مؤلفه‏ها و شاخصه‏هاى فرهنگى خود از طریق رسانه‏هاى قدرتمند را فرایند استعمار فرانوین دانسته‏اند.
برخى نیز به بعد اقتصادى توجه کرده و جهانى سازى اقتصاد و تقسیم آن به قطب‏هاى اقتصادى و تعیین کارکردهاى مشخص براى هر یک از استعمار فرانو مى‏دانند. به عبارت دیگر، نظام اقتصادى را که برایند آن باشد، »استعمار فرانو« دانسته‏اند.
اما استعمار فرانو به مثابه‏ى نظام جدیدى است که در آن، به دلیل قدرت فوق‏العاده رسانه‏اى، مرزبندى‏هاى بین‏المللى، جاى خود را به ارتباط مستقیم با افراد داده و استعمارگران با کمک آنها، نظام سیاسى مورد نظر را در کشورها مستقر مى‏سازند و از این طریق، ساختار بین‏المللى خاصى را بنیان مى‏نهند؛ ساختارى تک قطبى که در رأس آن ایالات متحده قرار مى‏گیرد؛ مؤلفه‏هاى فرهنگى غرب را تا عمق رفتار و شخصیت افراد نفوذ مى‏دهند و امکان تصور ارزش‏هاى دیگر را از بین مى‏برند. از این طریق، ارزش‏هاى محلى کاملا متحول شده، جوامع با بحران و فروپاشى روبه‏رو مى‏شوند. الگوهاى مدرنیته با درک برخى واقعیات تغییر مى‏کنند و به همراه نوعى معنویت گرایى مبتنى بر تفکر مادى، جایگزین مى‏گردند. نظام اقتصادى در قالب »توربو کاپیتالیسم« قدرت سرمایه‏دارى افزایش مى‏دهد و تمامى نظام‏هاى رقیب را کنار مى‏زند. بدین روى، افراد به کنشگران اصلى در جامعه‏ى بین‏المللى تبدیل مى‏گردند و از ارزش‏هاى یکسان و نظام اقتصادى و سیاسى واحد پیروى مى‏کنند (29) و همه‏ى شهروندان جهان در طبقاتى خاص قرار مى‏گیرند. مقام معظم رهبرى در این زمینه مى‏فرمایند:
»استعمار فرانو« یعنى: دستگاه استکبارى کارى کند که عناصرى از ملتى که این مستکبر مى‏خواهد آن را قبضه و تصرف کند، بدون آن که بدانند به او کمک کنند. (30)
پس استعمار فرانو مانند اعقاب خود، تحولى اساسى در همه‏ى ابعاد محسوب مى‏شود. استعمارگران در این دوره، قدرت خود را به دو بخش نرم - که شامل به کارگیرى رسانه‏هاى قدرتمند و روش‏هاى تبلیغى فوق‏العاده تأثیرگذار است - و قدرت سخت - که همان قدرت نظامى فراگیر در سطح جهان است - تقسیم مى‏کنند. (31)
در دوران استعمار فرانو، جهان به یک جامعه‏ى طبقاتى و کاستى تقسیم مى‏شود که در هر طبقه، جمعى از کشورها قرار مى‏گیرند. ساموئل هانتینگتون، استراتژیست مشهور امریکایى، که نظریه‏ى »جنگ تمدن‏ها«ى او شهرت جهانى یافت. معتقد است: در طبقه‏ى اول، ایالات متحده به تنهایى قرار دارد؛ زیرا واجد همه‏ى مؤلفه‏هاى یک قدرت برتر جهانى است در نتیجه، صلاحیت بر عهده گرفتن مسئولیت رهبرى جهان و حفظ صلح و امنیت بین‏المللى را دارد. در طبقه‏ى بعد، قدرت‏هاى منطقه‏اى مانند روسیه و چین قرار دارند که باید از چارچوب تعیین شده براى سیاست بین‏المللى پیروى کنند. سطح سوم قدرت‏هاى متوسط مانند ایران، ترکیه و مصر هستند و در سطح چهارم، کشورهاى ضعیف قرار مى‏گیرند. (32) در چنین نظامى، ارتقاى کشورها از سطحى به سطح دیگر، به دلیل برهم خوردن نظام نوین بین‏المللى امکان‏پذیر نیست و نباید صورت گیرد. براى مثال، اگر یک کشور متوسط موفق شود به سطح یک قدرت منطقه‏اى صعود کند، موجب بر هم خوردن اوضاع منطقه و ایجاد حوزه‏ى نفوذ و کشورهاى اقمارى مى‏گردد و یا ارتقاى یک قدرت منطقه‏اى، موجب شکل گیرى جهان چند قطبى مى‏شود.

نظام اقتصادى استعمار فرانو

با گسترش روز افزون کارتل‏هاى عظیم چند ملیتى و یا فراملیتى و رشد شبکه‏اى فشرده از نهادهاى بین‏المللى از قبیل »صندوق بین‏المللى پول«، »بانک جهانى« و »سازمان تجارت جهانى«، به وضوح، مى‏توان از یک »انترناسیونالیسم سرمایه« سخن گفت که تمام قلمرو زندگى بشرى را زیر سلطه‏ى خود درآورده است. در این دوره، دیگر تعداد کسانى که هلال طلایى مک دونالد را مى‏شناسند، از آنان که صلیب مسیحیت را مى‏شناسند بیشتر است.
روابط اقتصادى شمال - جنوب با ویژگى‏هاى جدیدى ادامه پیدا کرد، با این تفاوت که:
1. سرمایه گذارى‏ها در کشورهاى جهان سوم افزایش یافت و انتقال برخى از فن‏آورى‏ها به آنان براى نوعى خودگردانى اقتصادى امکان‏پذیر گردیده است.
2. موضوعات جدیدى در عرصه‏ى سرمایه گذارى شکل گرفته، اهمیت پیدا مى‏کنند که بعضا حیات بشر به آنها وابسته است؛ مانند آب. از سال 1980، که سازمان ملل به این موضوع پرداخت، شرکت‏هاى بزرگى در این عرصه فعال شده، تلاشى پیگیر براى در اختیار گرفتن منابع آبى مهم جهان مبذول داشته‏اند و چون بیش از نود درصد این منابع در اختیار دولت‏ها هستند، بانک جهانى براى خصوصى سازى این بخش نیز بر دولت‏ها فشار مى‏آورد.(33)
3. در مواردى شکاف میان کشورهاى فقیر و غنى بیشتر شده است. با یک مقایسه‏ى آمارى، بیشتر مى‏توان به این شکاف پى برد. در سال 1960 فاصله میان ثروتمندترین و غنى‏ترین، کشورها سى به یک بود. در 1990 به شصت و اکنون به نود به یک رسیده است. (34)
4. با وجود اجراى سیاست‏هاى تعدیل در کشورهاى جهان سوم )با توصیه‏ى بانک جهانى(، از اوایل دهه‏ى هشتاد، به دلیل آن که قدرت‏هاى بزرگ اقتصادى بر شیوه‏هاى بازاریابى، توسعه و تحقیق و فن‏آورى‏هاى پیشرفته سلطه‏ى انحصارى دارند، قهرا رقابت نابرابرى را با این کشورها شکل داده‏اند، این سیاست‏ها با شکست مواجه مى‏شوند؛ زیرا کالاهاى تولیدى در این کشورها، با کالاهاى با کیفیت بالاتر و قیمت ارزان‏تر جایگزین مى‏شوند و عملا رقابت را ناممکن مى‏سازند. اجراى این سیاست چون موجب حذف رایانه‏ها از مواد غذایى گردید، آشوب‏هاى گسترده‏اى را در بسیارى از کشورهاى جهان سوم موجب شد. بنابراین، به نظر مى‏رسد الگوى مشخصى براى توسعه‏ى این کشورها ارائه نگردیده است.
5. تعداد و قدرت شرکت‏هاى عظیم چند ملیتى روز به روز در حال افزایش است، به گونه‏اى که دیگر نمى‏توان از »اقتصاد ملى« سخن گفت. این شرکت‏ها در حال حاضر، با نادیده گرفتن حاکمیت ملى در کشورهاى ضعیف از یک سو اقتصاد جهانى را رقم مى‏زنند، و از سوى دیگر، سیاست‏هاى کشورهاى متبوع خود را بر آنها تحمیل مى‏کنند. (35)
به هر حال، ثمره‏ى اصلى اقتصاد نوین افزایش قدرت و حوزه‏ى عمل شرکت‏هاى چند ملیتى و کاهش ظرفیت دولت - ملت‏ها براى تنظیم و تعدیل اقتصادهایشان به دلیل تحرک بیش از حد سرمایه است.

نظام فرهنگى

عشق به برهنگى و فحشا را مى‏توان از ویژگى‏هاى تمدن غرب دانست. وضعیت اجتماعى یونان و رم باستان تا حدى قرون وسطا گواه این موضوع است. در عصر نوزایى، این وضعیت تشدید شد. ویل دورانت در تشریح پوشش زنان در این دوره مى‏نویسد: برهنگى چندان از حد گذشته بود که اگر برخى زنان کفش خود را از پاى درآورند به کلى عریان مى‏شوند. (36)این ویژگى - همان گونه - که در مباحث گذشته بیان شد - تمامى عرصه‏هاى هنر را در غرب درنوردید و پدیده‏اى به نام »هرزه نگارى« (37) را به جهان امروز عرضه کرد. این پدیده‏ى شوم هیچ مرز اخلاقى نمى‏شناسد و به یکى از تجارت‏هاى پرسود تبدیل شده است. از هرزه نگارى کودکان تا اعمال جنسى با حیوانات و همجنس بازى و فیلم‏هاى فوق‏العاده مستهجن، که حجم وسیعى از اطلاعات زشت را به بیننده القا مى‏کنند، همه ویژگى‏هاى عصر حاضر هستند (38) و مى‏رود تا در جوامع غربى و به تبع آن، سایر کشورها، این باور را در اذهان زنان و مردان شکل گیرد که انحرافات جنسى جزو رفتارهاى طبیعى هستند؛ یعنى همه چیز تغییر مى‏کند، حتى تمایلات جنسى. تصاویر و فیلم‏هاى چنین اعمالى از طریق اینترنت، نرم‏افزارهاى رایانه‏اى، کتاب‏ها، مجلات و ماهواره‏ها، به همراه استفاده از روش‏هاى هنرى موزیکال و مهارت‏هاى فیلم بردارى با کیفیت بالا، در سرتاسر جهان منتشر مى‏شوند و ارزش‏هاى اخلاقى و سلامت روانى مردم را تهدید مى‏کنند. (39) متأسفانه برخى از کشورها به دنبال آزاد سازى آن هستند. دانمارک یکى از این کشورهاست.
اگر در استعمار نو، سینما و تلویزیون تحت کنترل دولت‏ها قرار داشت و حدودى را رعایت مى‏کردند، در این دوره، هیچ کنترلى امکان‏پذیر نیست. به نام »جریان آزاد اطلاعات«، تمام ارزش‏هاى اساسى و بنیادین را نشانه گرفته‏اند و با فلسفه بافى‏هاى مفتضح، از وجدان‏ها حساسیت زدایى کرده، روابط امن میان بستگان نزدیک را هم دچار رخنه ساخته‏اند. (40)
شرکت‏هاى عظیم سینمایى مانند »برادران وارنر«، عملا به تولید فیلم‏هایى مى‏پردازند که در آن اعمالى مانند همجنس بازى کاملا طبیعى جلوه مى‏کند و در قالبى هنرمندانه و استفاده از بازیگران مشهور و روش‏هاى القاى غیرمستقیم و رمانتیک، حتى به مظلوم نمایى براى آنان مى‏پردازد، تا آنجا که با موضعى حق به جانب، رئیس جمهور اسلامى ایران را در مقابل این سؤال قرار مى‏دهند که »چرا رفتار نظام قضایى ایران با همجنس بازى شدید است؟!« آنها آزادى این عمل را از نمادهاى توسعه یافتگى و تمدن مى‏دانند و مخالفان را نقض کننده‏ى حقوق طبیعى انسان اعلام مى‏نمایند. به همین دلیل، کشورهاى بسیارى آن را قانونى اعلام کرده‏اند.
تجارت برده و صنعت جهان‏گردى مکمل هم گردیده‏اند. سالانه صدها هزاران زن و دختر رسما در بازارهاى اروپایى و امریکایى به فروش مى‏رسند. کوفى عنان دبیرکل )سابق( سازمان ملل در گزارش هزاره‏ى خود، این تجارت را یکى از بحران‏هاى اساسى آینده اعلام نمود. این موضوع کودکان را نیز تهدید مى‏کند. بر اساس آمار، در برزیل، پانصد هزار کودک به تن‏فروشى اشتغال دارند.
فقر اقتصادى در کنار پایین بودن سطح سواد در کشورهاى فقیر، سبب شده است: جوانان و کودکان تن به خودفروشى بدهند. گویى دنیا به توافق رسیده که انسان »ابزار« است و مى‏توان از بدن انسان، صنعتى به نام »سکس« براى تکمیل صنعت جهان‏گردى به وجود آورد. رسانه‏ها نیز رسما آن را تبلیغ مى‏کنند و حتى از خشونت‏هاى جنسى نیز تمجید مى‏نمایند. (41)
در باب موسیقى، آنچه به عنوان »موسیقى عامه‏پسند« مى‏خوانند، تحت سیطره‏ى بلامنازع امریکا و انگلیس قرار دارد که علاوه بر به حاشیه راندن موسیقى سنتى اروپا، موجب فراموشى موسیقى‏هاى محلى نیز شده است. اما موزیک‏هاى جدید دو ویژگى اساسى دارند:
یکى این که ریتم بسیار تند آنها نوعى خشونت ذاتى را در شنونده ایجاد مى‏کند. بنابراین، شنونده حتى اگر به زبان انگلیسى آشنا نباشد، اثر سوء خود را بر او مى‏گذارد. دوم این که محتوا و اشعار این آوازها بسیار مستهجن است و از کلمات زشت و ناپسند نیز استفاده مى‏شود. (42)
بر این آوازها، با استفاده از روش‏هاى سینمایى، فیلم گذارى شده است و متناسب با محتواى بعضا زشت آنها، صحنه‏هاى مبتذل به نمایش گذاشته مى‏شود که تأثیرى مهلک بر مخاطب مى‏گذارد. این نماهنگ‏ها علاوه بر اینترنت، از طریق سى‏دى و ماهواره به سرتاسر جهان ارسال مى‏شوند.

نظام بین‏المللى در استعمار فرانو

همان گونه که بیان شد، از جمله ویژگى‏هاى این دوران، تضعیف شدید حاکمیت ملى کشورهاست. براى این کار، علاوه بر به کارگیرى سازوکارهاى فرهنگى و اقتصادى - که بیان شد - در عرصه‏ى سیاسى نیز در دو سطح فعالیت‏هایى صورت مى‏گیرد:
الف. در سطح جهانى، از طریق ایجاد نظام کاستى و طبقه‏بندى و کاهش نقش سازمان‏هاى بین‏المللى، به ویژه سازمان‏هایى که سازوکار رأى‏گیرى برابر بر آن حاکم است. (43)
ب. در سطح داخلى کشورها نیز دیدگاه فرانسیس فوکویاما، با عنوان »پایان تاریخ« الگویى مشخص به نام »لیبرال - دموکراسى« تنها نظام سیاسى قابل قبول قلمداد مى‏شود. از نظر فوکویاما، با پایان جنگ سرد، باید ایده‏ى لیبرال - دموکراسى و سرمایه‏دارى لیبرال به طرح جهانى بشریت تبدیل شود. به اعتقاد وى، هیچ ایدئولوژى وجود ندارد که ادعاى جهان گسترى داشته باشد و بتواند لیبرال - دموکراسى را به چالش بکشاند. (44)
در حقیقت، سلطه‏ى لیبرالیسم فراملى با اقتصاد بازار، نظمى را به وجود مى‏آورند که گروه قدرتمندى از کشورهاى لیبرال و برخى نهادهاى اقتدارگرى بین‏المللى عملا بر نظام‏هاى داخلى کشورها سیطره پیدا مى‏کنند. هنگامى که این سلطه با فرهنگ مصرفى و ارزش‏هاى غربى همراه شود نظامى کاملا هماهنگ ایجاد مى‏شود. فوکویاما نیز به همین نکته توجه داشت که اظهار مى‏نمود: دوران مباحثات گسترده درباره‏ى چگونگى اداره‏ى جوامع سپرى شده است و این ترکیب را باید »پایان تاریخ« قلمداد کنیم؛ (45) چرا که تحول در هر یک از آنها، کل نظام بین‏المللى را واژگون مى‏سازد. بنابراین، مقابله با دشمنان چنین نظامى هیچ گونه تساهلى را برنمى‏تابد.

روش‏ها و ابزارهاى استعمار فرانو

ابزارها و روش‏هاى متعددى در این دوره، براى انتقال مفاهیم و اطلاعات تأثیرگذار بر جوامع به کار مى‏روند. براى این منظور، روش‏ها و ابزارهایى کاملا علمى و محاسبه شده مورد استفاده قرار مى‏گیرند:
الف. روش‏ها: این روش‏ها از دو شیوه‏ى اساسى بهره مى‏برند: آموزش مستقیم و القا یا آموزش غیر مستقیم.
1. آموزش مستقیم: این روش از طریق ایجاد شبکه‏هاى آموزشى در سطوح ابتدایى، متوسطه و عالى از طریق تأمین استاد و محتوا صورت مى‏گیرد. روش‏ها و محتواى بومى، به ویژه در حوزه‏ى علم انسانى، کاملا متحول مى‏گردند و در بسیارى از موارد، کتب آموزشى در زمینه‏ى ادبیات، جامعه شناسى، فلسفه و علوم اجتماعى، از طریق ترجمه‏ى کتب کهن مورد استفاده در کشورهاى گروه هشت، به سایر کشورها ارسال مى‏شود. همچنین در این کشورها، مدارسى تأسیس مى‏شوند که اداره‏ى آنها مستقیما توسط قدرت‏هاى غربى صورت مى‏گیرد. در کنار این موارد، آموزش از طریق اینترنت، شبکه‏هاى ماهواره‏اى، برگزارى همایش‏هاى علمى و تربیتى در کشورهاى جهان سوم و یا از طریق پایگاه‏هایى در کشورهاى غربى به وسیله‏ى »ویدئو - کنفرانس« و به ویژه تدریس درس مدیریت با همکارى مؤسسات حرفه‏اى و دانشگاه‏هاى غربى هم انجام مى‏گیرد (46) حال اگر تصور کنیم که اصولا دانشگاه‏ها و مراکز آموزش عالى در عموم کشورها با همان شیوه‏ها و محتوا و ساختارهاى درسى در غرب اداره مى‏شوند، به عمق تأثیر گذارى این روش پى خواهیم برد.
2. القاى غیر مستقیم: این روش خطرناک‏ترین نوع انتقال مفاهیم است که در آن اطلاعات مورد نظر، خواسته یا ناخواسته، به ضمیر ناخودآگاه مخاطب منتقل مى‏شوند، به گونه‏اى که در شکل گیرى سلیقه و شخصیت وى نقش ویژه‏اى ایفا مى‏کنند و انتقال گیرنده در انتخاب مفاهیم و اطلاعات و نحوه‏ى بهره‏گیرى از آنها هیچ نقشى ندارد.
این روش امروزه در حد وسیعى از طریق سینما و بازى‏هاى رایانه‏اى، نقاشى، تبلیغات سیاسى و بازرگانى، موسیقى و سایر ابزارها صورت مى‏گیرد. اطلاعات موردنظر در قالب‏هاى متفاوت و به صورتى غیر آشکار به مخاطب منتقل مى‏شوند؛ مثلا، در فیلمى مانند »ارباب حلقه‏ها« اولا، مکرر بر حرکت نیروهاى شیطانى )سارون( از شرق تأکید مى‏گردد؛ ثانیا، بخش بزرگى از نیروها با لباس‏ها و ظاهرى کاملا عربى نشان داده مى‏شوند. به این شکل، به بیننده القا مى‏شود که مشرق زمین محل استقرار دشمن و شیطان است و دشمن نیز ظاهرى این چنین دارد. همین شیوه در فیلم »اسکورپیون کینگ« پى‏گیرى شد و در آن هنرپیشه‏ى اصلى فیلم با ظاهرى کاملا امریکایى به همراه مردمانى افریقایى، نژاد زرد و اروپایى علیه شیاطین، که در سرزمینى صحرایى زندگى مى‏کنند و بر اسب‏هاى عربى سوار مى‏شوند و لباس‏هایى عربى مى‏پوشند مى‏جنگند (47) این موضوع درباره‏ى بازى‏هاى رایانه‏اى نیز صادق است. (48)
ب. ابزارها: مهم‏ترین ابزار استعمار فرانو رسانه‏ها هستند؛ ماند اینترنت، ماهواره، نشریات، کتاب، رادیو، تلویزیون، سینما و مانند آنها، که چون قبلا در مورد آنها بحث کردیم، از پرداختن مجدد به آنها خوددارى مى‏کنیم.

نقش امریکا در استعمار فرانو

امریکا به عنوان محور استعمار فرانو، نقش خود را از راه‏هاى ذیل ایفا مى‏کند:
الف. جهانى سازى ارزش‏هاى امریکایى: امریکا پرشمارترین نشریات )تایم، نیوزویک و واشنگتن پست( را در اختیار دارد. (49) در این کشور تا پایان دهه‏ى هشتاد، 330 ایستگاه تلویزیونى فعال بودند که قطعا در حال حاضر، چندین برابر شده‏اند. این شبکه‏ها از طریق ماهواره براى تمامى جهان برنامه پخش مى‏کنند (50) در عرصه‏ى برنامه و تولید اطلاعات و اخبار، شبکه‏ى تلویزیونى CNN اصلى‏ترین تولید کننده‏ى اخبار در سطح جهان است، تا حدى که در موقعیت‏هاى اضطرارى در همه‏ى کشورهاى جهان، سیاست‏مداران و روزنامه‏نگاران اخبار را در تمام مدت از طریق این شبکه دنبال مى‏کنند. (51) در کنار آن، فاکس نیوز قرار دارد که آن نیز یکى از شبکه‏هاى گسترده محسوب مى‏شود که در اختیار نومحافظه‏کاران است. این امر به امریکا امکان مى‏دهد که هدایت افکار عمومى جهان را از طریق انتشار اخبار هدفمند بر عهده گیرد.
اینترنت، که توسط امریکایى‏ها (52) راه‏اندازى شد، بیش از 300 میلیون شبکه‏ى‏ رایانه‏اى را در سرتاسر جهان به هم مرتبط مى‏کند. (53) شرکت‏هاى عظیم »گوگل«، »یاهو«، »مایکروسافت« و »وودافون« از بزرگ‏ترین شرکت‏هاى اینترنتى جهان هستند که روزانه صدها میلیون کاربر از خدمات آنها استفاده مى‏کنند. این شرکت‏ها همگى امریکایى هستند. لسلى هریس، مدیر دموکراسى و فن‏آورى در واشنگتن، گفته بود: این شرکت‏ها نقش حیاتى در رشد اقتصادى و اصلاحات دموکراتیک در کشورهاى جهان سوم ایفا مى‏کنند و گاهى ابزارى براى سرکوب نیز هستند. این شرکت‏ها راه‏هایى براى کنترل اطلاعات علیه شهروندان به شمار مى‏آیند. در حال حاضر، این شرکت‏ها با آن که هیچ مرز و حدودى براى خود نمى‏شناسند، اما از کنترل حداقلى که دولت‏ها بر اقدامات کاربران خود انجام مى‏دهند، شاکى‏اند و با عنوان »حمایت از آزادى بیان، در دنیاى سایبرنتیک« دست به تبلیغات وسیعى زده و همایش‏هایى را نیز برگزار مى‏کنند. سه شرکت رقیب »گوگل«، »یاهو« و »مایکروسافت« به کمک طرفداران حقوق بشر در امریکا و سایر شرکت‏هاى قدرتمند فن‏آورى اطلاعات، در حال طراحى قانونى واحد حاکم بر جریان آزاد اطلاعات و مبانى آزادى اطلاعات هستند. مقرراتى که سایران مکلف به اجراى آنها هستند. (54) پیشرفته‏ترین و بیشترین پایگاه‏هاى اطلاع‏رسانى در امریکا راه‏اندازى مى‏شوند. این امر به امریکا اجازه داده است که در جنگ »سایبرنتیک«، علیه دشمنان نیز وارد شود. (55) با استفاده از این روش، ارتش امریکا به دنبال این است که همه‏ى تلفن‏ها و شکبه‏هاى رایانه‏اى و همه‏ى نظام‏هاى رادارى روى کره‏ى زمین را تحت کنترل خود درآورد. این شبکه‏ى عظیم در کنار ساخت و توزیع بازى‏هاى مخرب رایانه‏اى، قدرت تأثیر گذارى بسزایى براى امریکا فراهم ساخته است.
ب. اقتصادى: در حال حاضر، امریکا بر سایر قطب‏هاى اقتصادى برترى اقتصادى دارد. (56) هر چند در رقابتى تنگاتنگ، به ویژه در سال‏هاى اخیر، فاصله‏ى آن با دیگران در حال کاهش است و کشورهاى ژاپن، چین و اروپا با آن در رقابت هستند، اما به هر حال، در حال حاضر، این کشور بیشترین سرمایه گذارى خارجى را به خود اختصاص داده است و این امر به او فرصت مى‏دهد تا هزینه‏هاى عملیات گوناگون خود را بپردازد. همچنین با سلاح تحریم، شرکت‏ها و مؤسسات تجارى بین‏المللى و حتى کشورها را از سرمایه گذارى در کشورهایى که دشمن خود مى‏داند، بازمى‏دارد، یا هزینه‏هاى سرمایه گذارى را در آنجا افزایش مى‏دهد.
ج. سیاسى: امریکا نقشى محورى براى خود در دموکراتیک کردن جهان قایل است و این نقش را از دو راه ایفا مى‏کند:
1. از طریق سازمان‏هایى که به منظور ایجاد تغییرات دموکراتیک دلخواه در جهان با عنوان »مؤسسات همیارى دموکراسى« )D.E.N( فعال هستند.
2. امریکا فرماندهى هر نوع اقدام نظامى به نام دموکراتیک کردن جهان را از آن خود مى‏داند. متناسب با آن، خط مشى جدیدى در قالب »جنگ نامتقارن« به نام »جنگ سرخ‏پوستى با سبزاندیشان« (57) در پیش گرفته است. رابرت کاپلان، یکى از شاخص‏ترین استراتژیست‏هاى نومحافظه‏کار در ایالات متحده، در یک سخنرانى به نام »خاورمیانه‏ى جدید« بیان داشت: ارتش امریکا باید به عصر سرخ‏پوستان بازگشت نماید و همان گونه که با قبایل سرخ‏پوست در درون سرزمین امریکا جنگید، با چالش‏هایى که فرهنگ‏ها و ملل مختلف و کوچک براى سلطه‏ى امریکا ایجاد مى‏کنند، بجنگ. (58)
ویژگى‏هاى این خط مشى در عصر استعمار فرانو، به شرح ذیل است:
- استراتژى قلعه‏اى یا امپراتورى قلعه‏ها: در این استراتژى، امریکا براى حضور فیزیکى در سرتاسر جهان، پایگاه‏هاى نظامى خود را در سه سطح در مکان‏هاى گوناگون تأسیس مى‏کند یا گسترش مى‏دهد: پایگاه‏هاى بزرگ مانند تمام سرزمین عراق و افغانستان. این دو کشور بزرگ‏ترین پایگاه‏هاى امریکا را تشکیل خواهند داد. پایگاه‏هاى کوچک مانند پایگاه‏هاى واقع در فیلیپین، یونان، ژاپن و آلمان و پایگاه‏هاى »برگ شقایق« که قابل جابه‏جا شدن هستند و به سرعت جمع مى‏شوند؛ مانند پایگاه هوایى امریکا در نزدیکى بیشکک در قرقیزستان. (59)
- اتخاذ روش »جنگ سرخ‏پوستى« براى مبارزه با گروه‏هاى فراملى و یا دولت‏هاى ضعیف و ناکارآمد؛
- استفاده از عوامل داخلى آشنا به زبان، فرهنگ و قومیت و جغرافیاى منطقه؛
- به کارگیرى عناصر نظامى به جاى عناصر سیاسى در روابط دیپلماتیک در مناطق بحرانى مانند خاورمیانه. (60)
3. برترى سلطه‏ى امریکا: در نظم نوین، این نظریه القا مى‏شود که بدون سلطه و امپراتورى امریکا، نظام بین‏المللى در اغتشاش و هرج و مرج و تاریکى فروخواهد رفت. اختلاف دو حزب قدرتمند امریکا یعنى دموکرات و محافظه‏کار در این خصوص، بر سر سازوکارهاى این قدرت امپراتورى است. (61) پس از حادثه‏ى 11 سپتامبر، حرکت به سمت »امپراتورى جهان گستر امریکا« به عنوان راهبرد امنیت ملى امریکا و رویکردى پسندیده براى هدایت و مدیریت امریکا مورد پذیرش قرار گرفت. محافظه‏کارانى مانند کاپلان، ماکس پوت، (62) هنرى کسینجر و ریچارد هس (63) مى‏خواهند سیاست خارجى امریکا مبتنى بر یک ساختار امپراتورى باشد و از به کار بردن این واژه )امپراتور( نیز ابایى ندارند.
4. یک‏جانبه‏گرایى: در استعمار فرانو امریکا این اجازه را به خود مى‏دهد که بدون نیاز به همکارى سایر کشورها و حتى نهادهاى بین‏المللى، در هر زمان که صلاح بداند، اقدام کند. هانتینگتون مى‏گوید:
امروز تنها یک ابرقدرت وجود دارد. در این جهان تک قطبى، یک ابرقدرت، آن هم فارغ از قدرت‏هاى دیگر، در کنار شمار زیادى قدرت‏هاى کوچک‏تر، نیرویى برتر است که مى‏تواند تک و تنها یا با همکارى ضعیف کشورهاى دیگر و حتى بدون پشتیبانى آنها، مسایل بین‏المللى را حل و فصل کند و هیچ مجموعه‏اى از دیگر قدرت‏ها نیز نمى‏تواند مانعى در برابر آن ایجاد کند. (64)
5. انزوا گرایى و مداخله گرایى: اصالت دادن به اقدام یک جانبه و کاربرد نیروى نظامى، متضمن سیاست انزوا گرایى و مداخله گرایى مشترک است. بر اساس این سیاست، مداخله گرایى به منظور پیشبرد سلطه‏ى امریکا و انزوا گرایى در هنگامى است که استانداردهاى رفتارى امریکا توسط مجامع بین‏المللى رد مى‏شوند. بر این اساس، این کشور، بتواند از همکارى و هماهنگى بین‏المللى خوددارى کند. (65) برخى سخن‏گویان امریکایى به طور صریح، مخالفت خود را نسبت به محدودیت‏هاى مؤسسات و قوانین بین‏المللى اظهار داشته و بر حق عملکرد یک‏جانبه در دفاع از منافع ملى تأکید ورزیده‏اند. (66)
6. مشروعیت در قدرت و نتیجه: اقدام یک‏جانبه‏گرایانه‏ى امریکا به منظور گسترش سلطه‏ى خود در جهان، باید بر دو قدرت نرم‏افزارى و سخت‏افزارى استوار باشد. در این امر، امریکا به مشروعیت عملى که انجام مى‏دهد توجه نمى‏کند، بلکه مشروعیت را در نفس قدرت و نتیجه‏ى حاصل از آن مى‏کاود. در نتیجه، به تأثیرات کوتاه‏مدت اقدامات مذکور نزد افکار عمومى و سیاست گذاران بین‏المللى وقعى نمى‏نهد.

نتیجه‏گیرى

از آنچه بیان شد، به نتایج ذیل دست مى‏یابیم:
1. استعمار فرایندى است که از قریب قرن شانزدهم، به منظور انحصار تجارت از شرق به غرب آغاز شد و سه مرحله‏ى »استعمار کهن«، »نو« و »فرانو« را طى کرده است.
2. استعمار کهن داراى ویژگى‏هاى ذیل است:
الف. اشغال نظامى کشور مستعمره؛
ب. نصب فرماندار یا تشکیل یک شخصیت حقوقى شبه دولتى براى اداره‏ى آن سرزمین؛
ج. توسعه و گسترش فرهنگ استعمارى از طریق گروه‏هاى تبشیرى و اعزام دانشجو به کشورهاى استعمارى و تربیت روشن‏فکران و عناصر وابسته براى ایفاى نقش‏هاى مشخص.
د. تسلط اقتصادى و بهره بردارى از منابع اولیه و ثروت‏هاى کشورهاى مستعمره.
3. استعمار نو، که بر اثر تغییر ساختار اقتصادى و توسعه‏ى صنعتى غرب و نیاز به بازارها و منابع اولیه و رشد فکرى و آگاهى مردم مستعمرات و ترس از نفوذ کمونیسم شکل گرفت، ویژگى‏هاى ذیل را داشت:
الف. قایل شدن حاکمیت ملى و استقلال ظاهرى براى مستعمرات سابق؛
ب. تشکیل یک ساختار جهانى متشکل از نهادها و مقررات بین‏المللى براى کنترل غیر مستقیم سیاسى کشورها؛
ج. اداره و نفوذ شرکت‏هاى چند ملیتى در مستعمرات و تسلط آنها بر منابع و ذخایر کشورهاى مذکور، به گونه‏اى که نظام اقتصادى این کشورها تابعى از نظام اقتصادى بین‏المللى شود؛
د. سلطه‏ى فرهنگى غرب از طریق رادیو و تلویزیون و نشریات پرشمار و سینما، به همراه تغییر مؤلفه‏هاى فرهنگى غرب و نفوذ »سور رئالیسم« و »سکسوالیته« در هنر و ابتذال در فیلم، داستان، نقاشى، مجسمه سازى، رقص، موسیقى و مانند آن؛
ه. اداره‏ى غیر مستقیم سیاسى کشورها از طریق پیروى حکومت‏هاى تحت استعمار از مبانى سیاسى و ایدئولوژیک غرب؛ مانند لیبرال - دموکراسى و سوسیالیسم و قرار دادن عناصر سرسپرده این کشورها در رأس حکومت.
4. با دست‏یابى غرب به فن‏آورى‏هاى عظیم رسانه‏اى و گسترش ارتباطات بین‏المللى و تبدیل جهان به »دهکده‏ى جهانى« و نیاز شدید نظام سرمایه‏دارى غرب به نیروى کار ارزان در مستعمرات سابق و رشد اقتصادى برخى از کشورهاى جهان سوم، دوره‏ى جدیدى از استعمار شکل گرفت که ویژگى‏هاى ذیل را داراست:
الف. در عرصه‏ى اقتصادى، نوعى انتقال فن‏آورى و سرمایه‏گذارى و رشد نسبى برخى از کشورها با حفظ فاصله میان کشورهاى شمال و جنوب؛
ب. رشد فوق‏العاده رسانه‏ها به‏گونه‏اى که قدرت‏هاى بزرگ اقتصادى و غربى مستقیما با افراد ارتباط برقرار مى‏کنند و با استفاده از روش‏هاى آموزش مستقیم و القاى غیر مستقیم و ابزارهاى گوناگونى مانند فیلم، شبکه‏هاى اینترنتى و ماهواره‏اى، نشریات، موسیقى و نرم‏افزارهاى رایانه‏اى، سیطره‏ى غرب بر فرهنگ جهانى را به صورت وسیعى امکان‏پذیر و حتى هویت و شخصیت ملت‏ها را دگرگون مى‏نمایند؛
ج. ساختار جهانى، نظامى کاستى و طبقاتى است که امریکا در رأس آن قرار دارد و سایر کشورها به قدرت‏هاى منطقه‏اى، متوسط و ضعیف تقسیم مى‏شوند. در داخل کشورها نیز حرکت به سوى نظام لیبرال - دموکراسى به عنوان تنها گزینه از سوى غرب مطرح مى‏شود و براى استقرار آن، از همه‏ى گزینه‏هاى لازم از جمله مداخله نظامى نیز استفاده مى‏شود. از این طریق، با استفاده از رسانه‏هاى قدرتمندى که غرب در اختیار دارد و تسلط بر افکار عمومى، کنترل سیاسى کشورها را در اختیار مى‏گیرند؛
د. حاکمیت کشورها از یک سو، به وسیله‏ى قدرت فوق‏العاده شرکت‏هاى فراملیتى و شکستن مرزها به وسیله‏ى امواج رادیویى و شبکه‏هاى اینترنتى، و از سوى دیگر، نفوذ فوق‏العاده سازمان‏هاى بین‏المللى اقتدارگرا، که عملا تحت اداره‏ى قدرت‏هاى بزرگ هستند، تحدید و کاملا تضعیف مى‏شود.
5. امریکا براى خود، نقش امپراتورى جهانى قایل است که با استفاده از قدرت اقتصادى و رسانه‏اى و تسلط بر اینترنت و یکه‏تازى در عرصه‏ى نظامى‏گرى و تحدید اختیارات سازمان‏ها و قوانین بین‏المللى نسبت به خود، سعى در استمرار این سلطه را دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد حقوق بین‏الملل دانشگاه علامه طباطبایى.
2- لغت‏نامه دهخدا، ذیل استعمار.
3- Amprialism.
4- www.wikpedia.com.
5- ساختار نظام جهانى، امریکا و گفتمان استکبارى، ص 15.
6- تاریخ جهانى، ج 2، ص 1.
7- High sea.
8- قومى که از حدود سال 2000 قبل از میلاد وارد یونان شدند و اقوام ساکن در آن جا را تابع خود کردند )تاریخ تمدن، یونان باستان، ص 46(.
9- ایلیاد، ص 3.
10- سیاست، ص 3.
11- تاریخ تمدن، یونان باستان، ص 12 - 14.
12- همان.
13- داروینیسم و تکامل، ص 188.
14- www.Ajabshir.blogfa.com.
15- Ibid.
16- جایگاه و تأثیر آیین مسیحیت در افریقا،.www.aftab.ir.
17- از جمله تصویب قطع نامه‏ى )1514( 15 مجمع عمومى سازمان ملل در سال 1960 و تشکیل کمیته‏ى »استعمارزدایى« در سال 1961.
18- مبانى و مقدمات تاریخ روابط بین‏الملل، ص 146.
19- همان.
20- www.National university of singapor.
21- www.wikipedia.com.
22- www.wikipedia.com.
23- Encyclopedia of Public International Law, v. 10.
24- International Court of Justice, part 54.
25- مانند کنسرسیوم نفتى که پس از کودتاى 28 مرداد توسط کمپانى‏هاى امریکایى و انگلیسى و هلندى بر ایران تحمیل شد.
26- wikipedia Encyclopedia.
27- سازمان‏هاى بین‏المللى، ص 63.
28- ر. ک: سایت هم میهن، صهیونیسم و قدرت رسانه‏اى.
29- Ken Adach. The New word order.
30- www.kamenie.ir.
31- مصائب امپراتورى، ص 20.
32- امریکا در جهان معاصر.
33- امروزه در 30 کشور جهان کمبود آب وجود دارد و تا 20 سال آینده به 52 کشور مى‏رسند، یعنى میلیاردها انسان دچار کم‏آبى مى‏شوند. در چنین شرایطى کمپانى‏هاى بزرگ غربى در این عرصه به سرمایه گذارى‏هاى کلان دست زده‏اند از این میان شرکت‏هاى بزرگ، ondeo, suez veolia veolia از سایران معروف‏ترند، آنها منابع آبى شهرهاى برزگى مانند کازابلانکا، آتلانتا، عمان )اردن(، بوئینوس آیرس و بسیارى از شهرهاى چین، کره جنوبى، سنگال و کانادا را در اختیار دارند و در سال 412، 2003 میلیون مشترى داشتند.
34- در حال حاضر 850 میلیون گرسنه در جهان وجود دارد، که به ترتیب 301 میلیون در آسیا، 204 میلیون در افریقا و در کشورهاى غربى 9 میلیون نفر گرسنه‏اند. میزان گرسنگى نیز میان این دو دسته از کشورها متفاوت است، گرسنگان غربى از کمبود 130 کالرى رنج مى‏برند در حالى که در آسیا و افریقا حداقل 450 کالرى کمبود وجود دارد. در حالى که تولیدات کشاورزى در حال حاضر مى‏تواند 12 میلیارد نفر را کاملا سیر کند. طبق آخرین آمارها مصرف سرانه غلات که مهم‏ترین ماده غذایى کشورهاى فقیر است، در افریقا 20 درصد کاهش یافته است.
Sarah Anderson, John Gavanhagh Thea Lee. Field Guide to the Global Economy,Global Monitoring report 2007, The Worldbank Washington DC.
35- شرکت‏هاى فراملیتى در حال حاضر، دست کم سالانه 418 تریلیون دلار کالا را معامله مى‏کنند، جمع فروش 350 شرکت غول‏پیکر با حدود یک سوم تولید ناخالص ملى پیشرفته‏ترین کشورهاى سرمایه‏دارى دنیا برابرى مى‏کند.
36- تاریخ تمدن، رنسانس، ج 5، ص 616.
37- pornography.
38- www.obscenitycrimes.org.
39- در مطالعه‏اى که در سال 2007 توسط FBI صورت گرفت نشان داد که از 36 قاتل زنجیره‏اى 29 نفر تحت تأثیر هرزه نگارى بوده‏اند. )Ibid(.
40- سن فاحشه‏گرى در برخى از جوامع به سیزده سالگى رسیده، بسیارى از دختران جوان در کشورهاى مختلف بهترین لباس‏هاى خود را در مدرسه مى‏پوشند و به موسیقى‏هاى بسیار مبتذل گوش مى‏دهند که خلاقیت آنان را مى‏میراند. )JohnF, Borowski, commond reams. org( و این ثمره این فرهنگ امپریالیسستى است که مى‏گوید: همه چیز فروشى است.
41- سیاحت و تفرج.
42- Browski.
43- در نظم نوین اگر چه نهادهاى بین‏المللى پابرجا مى‏مانند، اما کارکرد آنها عملا در قبال کشورهاى ضعیف خواهد بود، نه براى ایجاد محدودیت براى قدرتمندان.
44- روابط بین‏الملل در عصر نوین، ص 1033.
45- همان، ج 2، ص 1029.
46- ساختار نظام جهانى، امریکا و گفتمان استکبارى، ص 20.
47- تمام این موارد در ذهن غربى نماد اسلام است. پس هرگاه نام اسلام یا مشرق زمین مطرح مى‏شود اولین چیزى که به ذهن بیننده خطور مى‏کند دشمن بودن، احساس تنفر و ناامنى است.
48- در بازى به نام »اف 111 »پنج کشور از جمله ایران دشمن محسوب مى‏شوند و هدایت‏گر بازى به جاى خلبانان امریکایى باید این کشورها را بمباران کند. در بازى دیگر به جاى ناو امریکایى قایق‏هاى تندرو ایرانى را که ظاهرى حزب اللهى دارند هدف قرار مى‏دهد. متأسفانه این بازى‏ها به راحتى در ایران نیز ترویج مى‏شوند.
49- Usa Today, 1996 / 11 / 3 , p2.
50- عصر اطلاعات، ج 1، ص 394.
51- همان، ص 395.
52- در سال 1969 وزارت دفاع امریکا طرح تأسیس آژانس پروژه‏هاى پیشرفته را که در واقع اینترنت امروزى است ابداع کرد. در سال 1191 بنیاد ملى علوم امریکا بخش غیر نظامى آن را برعهده گرفت. در سال 1996 وزارت بازرگانى و شرکت ICANN حاکمیت مطلق اینترنت را از وزارت دفاع تحویل گرفت.
53- همان، ص 402.
54- www.irith.com.
55- اخیرا سندى تحت عنوان »راهنماى عملیات اطلاعاتى« از پنتاگون کشف شده است که در آن ضمن تأکید بر نقش شبکه‏هاى رایانه‏اى و مخابراتى آن را بخشى از جنگ نظامى مى‏دانند. در این سند تشریح شده است که چگونه باید افسران روابط عمومى و خبرنگاران را توجیه کرد و با استفاده از اینترنت و شبکه‏هاى ماهواره‏اى تبلیغات وسیعى را در راستاى سیاست‏هاى جنگ طلبانه کاخ سفید به ویژه در اقناع مردم امریکا به کار بندند. سند مورد بحث اینترنت را به مثابه یک ابزار جنگى قلمداد کرده است )ایرنا، 16 بهمن 1384، سند سرى امریکا درباره اینترنت(.
56- این کشور با دارا بودن حدود 5 / 10 تریلیون دلار درآمد سالانه از این نظر ثروتمندترین کشور دنیاست.
.www.IRITN.com.
57- منظور بنیاد گرایى اسلامى هستند.
58- د.The Next Midle east.
59- همان گونه که در جنگ با سرخ‏پوستان، ارتش امریکا در سرتاسر خاک این کشور قلعه‏هاى کوچک و بزرگى را احداث کرد و از طریق آنها کنترل نظامى منطقه را بر عهده داشت.
60- Ibid.
61- مصائب امپراتورى، ص 16.
62- The Case From American Empire.
63- The Empire New Cloths.
64- امریکا در جهان معاصر.
65- همشهرى دیپلماتیک.
66- آخرین تهدیدها.




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط