آیا با استفاده از ترور هم میتوان دموکرات ماند؟!
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) اخیراً از لیست سازمانهای تروریستی آمریکا خارج شد. این سازمان، در این راستا، متعهد شده است که از این پس، مشی دمکراتیک را در مبارزات خود دنبال کند. به نظر شما، سازمان مجاهدین این امکان را دارد که در مبارزهی سیاسی به رویارویی با جمهوری اسلامی بپردازد؟ در قسمت پیشین این مقاله، عملکرد این سازمان تا آغاز جنگ را مورد بررسی قرار دادیم. اکنون نحوهی عملکرد این سازمان تا سال 1376 مورد برررسی قرار میگیرد.با شروع جنگ تحمیلی، سازمان مجاهدین خلق به سرعت از فرصت بهدستآمده استفاده کرد و کاملاً در اختیار نیروهای بعثی عراق قرار گرفت تا از این طریق به جمهوری اسلامی ضربه بزند. به طور کلی، پس از سال 1364، رهبران سازمان و در رأس آنان، مسعود رجوی، شورای ملی مقاومت را در فرانسه تشکیل دادند. در این شورا 3 هدف مشخص در ارتباط با دولتها و محافل غربی از سوی سازمان پیگیری میشد:
1. آلترناتیو معرفی شدن شورا به جای جمهوری اسلامی.
2. جلب کمکهای تبلیغاتی و مالی کشورها و محافل بینالمللی
3. تضعیف اعتبار و تخریب چهرهی جمهوری اسلامی ایران در صحنهی بینالمللی.[1]
با این حال، سازمان در اجرای این برنامهها بسیار ناتوان و ضعیف عمل کرد تا جایی که دولت فرانسه مجبور شد در سال 1365 رجوی را از کشور خود اخراج کند و بنابراین وی مجبور به مهاجرت به عراق شد. آشکار است که سازمان توانایی جلب توجه از طریق فعالیتهای سیاسی و دیپلماتیک را نداشت و در این مسیر بسیار مبتدی عمل میکرد.[2]
پس از مهاجرت رجوی به عراق، سازمان ارتشی موسوم به «ارتش آزادیبخش ملی» تشکیل داد تا به وسیلهی آن و با کمک ارتش بعث بتواند به ایران ضربه وارد کند. از این تاریخ، اقدامات سازمان از شکل شهری و ترورهای انتحاری درونشهری به لشکرکشی به پایگاههای مرزی ایران تغییر پیدا کرد.[3]
تشکیلات سازمان مجاهدین در دوران مبارزه علیه شاه به صورت «سانترالیسم دمکراتیک» اداره میشد؛ یعنی در رأس سازمان یک «کمیتهی مرکزی» وجود داشت که همهی اعضا در آن دارای رأی مساوی بودند. این اعتقاد ناشی از اصول سازمان بود. ولی از سال 1363 که مسعود رجوی به عنوان رهبر و خطدهندهی اصلی سازمان معرفی شد، ساختار سازمان تغییر پیدا کرد و مسعود رجوی تمام اختیارات را به دست گرفت و از این پس، دفتر سازمان نیز منحل و رجوی رهبر بلامنازع سازمان معرفی شد.[4] قطعاً از سازمانی که با این شکل اقتدارگرایانه اداره میشد، انتظار نمیرفت تا مشیای جزء آنچه در پیش گرفته بود بپیماید.
در خصوص ارتباط سازمان با آمریکا، شورای ملی مقاومت اذعان داشت که از بهمن 1358 تا خرداد 1360 نه تنها در جبههی ضدآمریکایی قرار نداشته، بلکه حتی در تقابل با جریانهای ضدآمریکایی بوده است. در واقع سازمان از بعد از انقلاب، هویّت خود را آشکار کرده است.[5]
تا قبل از انقلاب ایدئولوژیک، سازمان به رهبری جمعی معتقد بود. در یک تقسیمبندی کلی، از سال 1344 یعنی از زمان شکلگیری سازمان تا سال 1350، دمکراتیک و شورایی بودن محور اصلی سازمان بود. از سال 1350 تا 1357 در این سازمان دیکتاتوری مقدم بود و سال 1357 تا 1358 را دورهی انتقال، سال 1358 تا 1363 را دورهی محوریت رجوی بر سازمان و از سال 1363 به بعد را دورهی فرقهگرایی میدانند. البته از 1363 به بعد نیز رجوی با قدرت کامل بر سازمان مسلط بوده است.[6] پس از شروع جنگ تحمیلی، مسعود رجوی متوجه شد که قدرتهای بینالمللی در تلاشاند تا صدام پیروز جنگ با ایران باشد. به همین منظور، عملاً در کنار صدام قرار گرفت.
انقلاب ایدئولوژیک سال 1363 دو هدف اصلی را دنبال میکرد: یکی ارتقای موقعیت زن و تحقق تساوی زن و مرد در سازمان و دیگری مطرح کردن مسعود رجوی به عنوان رهبر همطراز رهبران بزرگ جهان.[7] در طول دوران جنگ عراق علیه ایران، سازمان تمام تلاش خود را به کار برد تا با اقدامات نظامی و با کمک ارتش بعث، بر جمهوری اسلامی غلبه یابد و این امر در حالی صورت گرفت که سازمان مجاهدین عملاً تبدیل به دستنشانده و نیروی ارتش بعث شده بود. در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، سازمان مجاهدین که در عراق مستقر بود، به صورت علنی با ارتش بعث همکاری کرد و این باعث شد جایگاه سازمان در داخل کشور منفورتر از پیش شود.
از زمان رفتن سازمان به عراق، اوج اقدامات آنها علیه ایران زمانی رقم خورد که سازمان تلاش کرد پس از اینکه ایران قطعنامهی 598 مبنی بر پایان جنگ با عراق را پذیرفت، یک جنگ تمامعیار را با کمک نیروهای بعث علیه ایران انجام دهد و حتی تصرف تهران نیز در دستور کار این عملیات بود. در طی این عملیات، که از طرف نیروهای سازمان به فروغ جاویدان و از سمت رزمندگان جمهوری اسلامی ایران به مرصاد معروف است، نیروهای سازمان توانستند اسلامآباد، واقع در استان کرمانشاه، را تصرف کنند؛ ولی با اقدامات نیروهای سپاه جمهوری اسلامی ایران، مجاهدین محاصره و تعداد بسیاری از آنها کشته و مجروح شدند و این حمله نیز خنثی شد.[8]
پس از ناکامی در عملیات فروغ جاویدان، باقیماندهی اعضای سازمان در اردوگاه اشرف مستقر شدند. در همین زمان، سازمان دست به کشتار تعداد زیادی از کردها و شیعیان در عراق زد. سازمان بین سالهای 1368 تا 1376 تلاش کرد روند خود را تغییر دهد تا بتواند به غیر از روش نظامی و تروریستی، با روشهای سیاسی و دیپلماسی، برای خود وجههای به دست آورد و در میان محافل عمومی مشروعیت کسب کند.
به همین منظور، این سازمان با برگزاری جشنها، کنسرتهای موسیقی، نشستهای فرهنگی و سیاسی، دعوت از نمایندگان مجلس کشورهای اروپایی و آمریکا و برپایی مهمانیهای پرهزینه برای ایشان و نیز گفتمان در خصوص دمکراسی، تلاش میکرد خود را به عنوان یک سازمان مدافع دمکراسی و یک اپوزیسیون فعال برای حکومت جمهوری اسلامی معرفی کند. با این همه، موفقیتی از این فعالیتها برای سازمان حاصل نشد.
میتوان مهمترین دلیل عدم موفقیت سازمان در برنامههای سیاسی و فرهنگی را در این دانست که ماهیت تأسیس و بنمایهی سازمان مجاهدین بر اقدامات نظامی و تروریستی قرار گرفته بود. به همین دلیل، این سازمان هیچ گاه نتوانست به عنوان یک جریان سیاسی توفیقی به دست آورد. سازمان، پس از ناکامی در این مسیر، دوباره اقدامات نظامی و تروریستی را، که اساس سازمان بر آن استوار بود، شالودهی وجودی خود قرار داد.[9] این گونه بود که مجاهدین با ناکامی در فعالیتهای سیاسی و فرهنگی، در تلاش برای جلب توجه کشورهای اروپایی و نیز جذب اعضای بیشتری در ایران، دوباره اقدامات نظامی و تروریستی خود را این بار در منطقهی غرب کشور از سر گرفت و در چندین مورد، تعدادی از مردم بیگناه این مناطق را به شهادت رساند.[10] در همین خصوص و در دور جدید فعالیتهای نظامی سازمان مجاهدین، توافقنامهی همکاری میان مسعود رجوی و گروهک تروریستی طالبان در سال 1377 امضا شد که مفاد آن حاکی از همکاری دو گروه در جهت اعمال حرکتهای تروریستی در شرق و غرب ایران است.[11]
به طور کلی، بستر وجودی سازمان مجاهدین خلق، انسداد سیاسی و شرایط بستهی پلیسی و نظامی است. این سازمان نمیتواند بدون استفاده از سلاح نظامی و خشونت به زندگی خود ادامه دهد. رشد و حیات سازمان مجاهدین خلق تنها در فضای بسته، غیرشفاف و خفقانآلود ممکن خواهد بود.
سازمان مجاهدین خلق در خرداد 1377 یک سری عملیات تخریبی از طریق بمبگذاری و خمپارهاندازی در 3 منطقهی تهران انجام داد که طی آنها چند نفر از مردم عادی و یکی از سرداران سپاه جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. علاوه بر این، سازمان در یکی از اقدامات بسیار کثیف خود توانست در فروردین 1378 سرلشکر صیاد شیرازی را به شهادت برساند تا یک بار دیگر نشان دهد که تنها از طریق اقدامات تروریستی و نظامی میتواند نظر مجامع بینالمللی را به خود جلب کند.[12]
ناگفته نماند که سازمان در سال 1372 دو تن از مستشاران آمریکایی در ایران را طی عملیاتی ترور کرد تا با این کار بتواند موجبات جنگ میان ایران و آمریکا را فراهم کند. این سازمان، پس از این اقدام، بلافاصله با فرستادن پیامی به مقامات آمریکایی اظهار بیگناهی کرد، ولی چندی بعد و در مهر 1376 آمریکا سازمان مجاهدین خلق را جزء گروههای تروریستی اعلام کرد و این سازمان از کمکهای مالی و غیره محروم شد. البته در همان زمان هم میان نمایندگان مجلس آمریکا و اعضای مجلس سنا در خصوص تروریست اعلام شدن سازمان اختلافهایی وجود داشت، زیرا سنا معتقد بود که نباید گروههای مخالف رژیم جمهوری اسلامی را در زمرهی گروههای تروریستی قرار داد. با این حال، از این زمان به بعد، سازمان وارد دوران جدید فعالیتهای خود شد.[13](*)
پینوشتها:
[1]جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، تهران، انتشارات سازمان مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص 350.
[2]علیاکبر راستگو، مجاهدین خلق در آیینهی تاریخ، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 245.
[3]همان، ص 247.
[4]همان، ص 250.
[5]جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق: پیدایی تا فرجام، تهران، انتشارات سازمان مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص 456.
[6]همان، ص 74.
[7]همان، ص 85.
[8]یحی فوزی، استراتژی و عملکرد سازمان مجاهدین خلق در برخورد با جمهوری اسلامی، پژوهشنامهی متین، شمارهی 35، 1386، ص 14.
[9]همان، ص 15.
[10]جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق: پیدایی تا فرجام، تهران، انتشارات سازمان مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص 371.
[11]همان، ص 382.
[12]همان، ص 376.
[13]همان، صص 491 تا 495.
/ج