نویسنده: اکبر رضی زاده
یکی از چهره های درخشان شعر معاصر فارسی استاد «مهدی اخوان ثالث» متخلص به: «م. امید» است که در چهارم شهریور ماه 1369 بار سفر را بست و سر به تیره ی تُراب فرو برد.
اخوان در اسفندماه سال 1307 خورشیدی در شهر مشهد مقدس چشم به جهان هستی گشود و بعد از عمری خدمات فرهنگی، اکنون در کنار یار دیرینش حکیم ابوالقاسم فردوسی در «طوس» سر در نقاب خاک کشیده است.
قبل از اینکه به شرح احوال او بنشینیم، ببینیم خودش چه نظری در مورد «مرگ» دارد!
«در آن لحظه گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز نمی دانم چرا شاید برای آن که دنیا کشنده ست
دَد است
درنده است
بد است
زننده است
و بیش از این همه اسباب خنده است.»
اخوان ثالث تحصیل را در رشته ی آهنگری هنرستان به پایان برد و از سال 1327 ساکن تهران شد و به کارهایی از قبیل معلمی در روستاها و دبیری در پایتخت، تدریس در دانشگاه و کار در زمینه ی دوبله ی فیلم های مستند، و نویسندگی و شاعری پرداخت.
نخستین مجموعه شعرش «ارغنون» در سال 1331 منتشر شد، اما با نخستین مجموعه اشعار نیمایی اش «زمستان» 1335 به شهرت رسید. و تا هنگام مرگ بیش از ده مجموعه ی شعر دیگر به چاپ رساند.
«م. امید» علاوه بر شعر، نویسنده، منتقد، محقق و داستان نویس توانمندی هم بود. که در زمینه ی نثر هم چندین مجموعه تألیف کرده است، از جمله: بدعت ها و بدایع نیمایوشیج( 1357)- عطا و لقای نیما(1361) مجموعه چهار داستان با نام مرد جن زده ( 1354).
اخوان در زمینه ی ادبیات کودک و نوجوان نیز کارهایی ارائه نموده است. از جمله کتاب داستان «درخت پیر و جنگل» که در سال 1355 آن را به کودکان ایران زمین تقدیم نموده است.
وی یکی از پیشروان شعر نوی حماسی و اجتماعی امروز است، که از موفق ترین پویندگان سبک شعر آزاد (نیمایی) به حساب می آید.زیرا علاقه ی فراوانی به سرودن اشعار حماسی - میهنی داشت که شاید زادگاه او- خراسان- در این عشق و علاقه ی او تأثیر فراوانی داشته است.
مضامین اشعار اخوان همانند حکیم بزرگوار طوس - فردوسی - در عین داشتن روح روایتگری با معانی وزین شعر خراسانی همراه است. البته با این تفاوت که شعر او غیر از حماسی بودن، اجتماعی نیز می باشد.
شعر دلتنگی های او، مخاطب را به شهر بد آهنگی سازها و برداشتن ره توشه ها، دعوت می کند:
«من اینجا بس دلم تنگ است.
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است!»
یکی از اشعار فراموش نشدنی م. امید شعر اجتماعی و پُر مضمون «زمستان» است. شعری که مایه ای از ادبیات کلاسیک ایران را دارد و مبین اندیشه های نو و بدیع اوست، به همین دلیل زبان شعری وی در میان نوآوران روزگار ما، زبانی رنگین تر، زیباتر و تأثیرگذارتر می باشد.
شعر زمستان گویای مردمی بودن کارها و اندیشه های بکر اوست. اینکه: در میان مردم می زیسته... با آنها هم نشین و هم نفس بوده و از دردهای آنها می سروده است:
«سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون،
که سرما سخت سوزان است...
...مسیحای جوانمرد من
ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سردست...
آی!...
دَمَت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای...»
اخوان ثالث در شعرهای تغزلی به توصیف حالتهای درونی خویش می پردازد و در این گونه اشعار، احساس شاعرانه همراه با نوعی تفکر و اندیشه جلوه گر می شود.
او عقیده داشت که قالب های شعر فارسی همیشه زنده و جان دارند و شاعر امروزی می تواند هم چنان که در قالب های نیمایی (آزاد) شعر می سراید، از قالب های کهن نیز - آنجا که حال و هوای شاعرانه مقتضی باشد- استفاده کند. به هر حال با آنکه او گه گاه در اسلوب قدمایی تفنن هایی دارد، ولی آنچه او را به عنوان شاعری صاحب سبک معرفی می کند، شعرهای تازه اوست.
پرونده ی زندگی این شاعر و نویسنده ی دردمند اجتماعی 23 سال پیش بسته شد و جامعه ی هنری ایران را به سوگ نشاند.
گفتنی است اخوان ثالث در سال 1369 به دعوت «خانه ی فرهنگ آلمان» به اروپا سفر کرد. گویا می دانست این آخرین سفر دنیوی اوست و باید خود را برای سفر اخروی آماده کند و دیری نگذشت که در همان سال در طوس به دیدار معشوق شتافت یادش گرامی باد.
/ج