نویسنده: سمانه حجار پور خلج (1)
منبع: راسخون
چکیده:
در وقوع هر انقلابی، توجه و بررسی شرایط زمانی و مکانی قبل از انقلاب بسیار حائز اهمیت است. در بازشناسی علل شکل گیری انقلاب اسلامی ایران هم، بررسی شرایط دوره ی پهلوی ، مخصوصا دهه ی قبل از انقلاب، دارای اهمیت ویژه است. می توان گفت بزرگترین مجرای سیاسی قبل از انقلاب اسلامی، حزب رستاخیز است. این حزب که رسما از سال 1354 شکل گرفت و تا چند ماه قبل از 22 بهمن 1357، همچنان فعالیت داشت، شامل طیف وسیعی از برنامه های سیاسی رژیم پهلوی و نیز اعضای برجسته ی دولت بود و قشر بزرگی از جامعه ی ایران آن زمان، از مخالفان و موافقان این حزب، را با تمام اهداف و ایدئولوژی های خاص خودشان، شامل می گردید. پس با توجه به اهمیت این حزب، در این مقاله برآنیم به بررسی علل شکل گیری حزب رستاخیز و علل رکود آن و نیز تأثیر آن در شکل گیری انقلاب اسلامی بپردازیم.کلید واژگان:
شاه،حزب، رستاخیز، پهلوی.مقدمه:
رویکرد محمد رضا پهلوی به نظام استبدادی و تشدید رفتار دیکتاتوری وی، خواه ناخواه ایران را به سمت نظام تک حزبی پیش می برد. وجود احزاب متعدد پیش از تشکیل حزب رستاخیز، در واقع صورتی فرمالیته داشت و عملا این حزب ایران نوین بود که بار نظام را به نهایی به دوش می کشید. شاه هم که از این موضوع اطلاع کامل داشت، وجود بقیه ی احزاب را بیهوده تلقی می نمود و در اثر مسائلی هم که پیش آمد، بر تعطیلی تمام احزاب و تشکیل حزبی واحد ترغیب گردید که نتیجه ی آن به تأسیس حزب رستاخیز انجامید. می توان گفت تقریبا تمام تاریخ سیاسی دولت از اواخر سال 1353 تا اواخر سال 1357، در حزب رستاخیز خلاصه می شود. پس می توان این گونه فرض نمود که برنامه های این حزب، در تحلیل تاریخ اواخر رژیم پهلوی و نیز علل سقوط این حکومت و در پی آن وقوع انقلاب اسلامی، تأثیر قطعی داشته است. در این مقاله با بررسی عملکرد این حزب به این مهم دست خواهیم یافت.سیستم دو حزبی رویکردی به سوی نظام تک حزبی
پس از کودتای انگلیسی-آمریکایی 28 مرداد 1332 که یادآور کودتای سوم اسفند 1299 بود و برای تضعیف بنیانهای مشروطه و تقویت موضع شاه صورت گرفته بود، گروه ها و احزاب سیاسی مخالف رژیم پهلوی، از جمله حزب توده و احزاب موافق مصدق، به سرعت سرکوب و از عرصه ی سیاست منزوی شدند. ( شاهدی: 1382: 43-45 ) در واقع تجربه ی تلخ پهلوی از دوران مصدق، سبب انحلال تمامی احزاب گردید. ( صمیمی: 1370: 192-193) محمد رضا پهلوی، در راستای آزادی های محدود سیاسی خود، با هدف جلب همکاری طبقه متوسط ( گازیوروسکی: 1371: 290-291) و نیز جلب رضایت آمریکا و انگلیس و پیروی از سیستم دو حزبی آنان، در سال 1336 دو حزب مردم و ملّیون را تأسیس نمود. ( شاهدی: 1382: 48) اسدالله علم رهبر حزب مردم و منوچهر اقبال رهبر حزب ملّیون بود. از نظر محمد رضا شاه، این دو حزب، بر خلاف احزاب قبل از کودتای 28 مرداد، در پی منافع کشور بودند. وی از نفوذ عناصر ناهمگون به این دو حزب جلوگیری می نمود. به دستور او، این دو حزب تنها در مسائل داخلی امکان رقابت داشتند و باید در مسائل خارجی به صورت واحد عمل می کردند. ( شاهدی:1382: 55-56) محمدرضا هدف تأسیس این دو حزب را حرکت در راستای تکامل بنیادین نظام مشروطه معرفی کرد و این اقدام خود را دموکراتیک خواند. او در کتاب ((مأموریت برای وطنم)) می نویسد: " من چون شاه کشور مشروطه هستم، دلیلی نمی بینم که مشوق تشکیل احزاب نباشم و مانند دیکتاتورها تنها از یک حزب دست نشانده خود پشتیبانی کنم " ( شاهدی:1382: 51-52) عدم اعطای آزادی به دو حزب مردم و ملّیون، سبب تصنعی شدن رقابت احزاب شد و در نتیجه پهلوی در پیاده کردن سیستم دو حزبی انگلستان ناکام ماند و بدبینی مردم نسبت به حکومت تشدید گردید. ( کاتم :1371: 485) در واقع هیچ یک از این دو حزب دست نشانده ی دولت، مورد استقبال مردم قرار نگرفتند. " جاذبه ی عمده ی این حزبها برای بیشتر اعضا، چشم انداز سود بردن از حمایت و فرصتهای پیشرفت اجتماعی و حرفه ای بود که عرضه میکردند..." ( گازیوروسکی:1371: 271) حزب مردم، هر چند به صورت کمرنگ، کار خود را ادامه داد ولی حزب ملّیون، در سال 1339 مضمحل گشت و جای خود را به کانون مترقی داد. این کانون با حمایت مستقیم حکومت و آمریکا، به سرعت پیشرفت نمود، به طوری که دبیر کل آن ،حسنعلی منصور، توانست در سال 1342، حزب ایران نوین را تأسیس کند و علاوه بر دبیر کلی این حزب به مقام نخست وزیری نایل آید. پس کانون مترقی، پایه گذار حزب ایران نوین گردید. فردوست:1370 : 355-365) از اهداف دولت در ایجاد حزب ایران نوین، به کارگیری جوانان تحصیل کرده در امور بود که مهم ترین شرط عضویت آنان اعلان وفاداری به شاه و حکومت بود. ( نجاتی:1371: 317) این حزب، با حمایت های حکومت، در امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور نفوذ زیادی یافت. (صارمی شهاب:1378: 101) تا سال 1353، "حزب نوین ایران تبدیل به شبکه ی ساخته و پرداخته ای از نهادهای صنفی شده بود که تقریبا نود درصد اتحادیه های کارگری و انجمن های تعاونی روستایی را کنترل می کرد؛ و بیشتر اصناف بازار و سپاههای دانش و بهداشت و ترویج و آبادانی را که طبق انقلاب سفید تأسیس شده بودند وابسته ی خود ساخته بود؛ شصت و هفت روزنامه و مجله منتشر می کرد، شبکه ی سراسری از باشگاههای جوانان را میگرداند؛ و حتا دانشکده ای برای تربیت مدیران سیاسی تأسیس کرده بود." ( گازیوروسکی: 1371: 272) حزب ایران نوین، حامی اندیشه های انقلاب سفید، بسیار مورد توجه محمد رضا بود، تا جایی که در اوایل دهه ی 1350، شاه پذیرفت که این حزب، تنها حزب اداره کننده ی امور کشور است و حزب اقلیت از یک تشکیلات منتقد چیزی فراتر نیست. ( شاهدی:1382: 99) در سالها ی نخست دهه ی 1350، حزب مردم تحت نفوذ حزب ایران نوین قرار گرفت و دیگر به عنوان یک حزب رقیب مطرح نبود. پس از ترور حسنعلی منصور، امیر عباس هویدا دبیر کل حزب ایران نوین گردید و موفق شد یکی از متحدانش را به ریاست حزب مردم بگمارد. ( میلانی: 1387: 363) بدون تردید فعالیت های حزب اقلیت (مردم) و اکثریت (ایران نوین) در چارچوب فرمایشات حاکمیت انجام می شد و به همین علت مردم نسبت به آن ها تنفر داشتند و آیت الله خمینی هم به صراحت از آنان انتقاد می کرد. (دیگار:1377: 179-185) در آستانه ی تشکیل حزب رستاخیز، در واقع تمام امور در دست حزب ایران نوین قرار داشت و کشور به سمت نظام تک حزبی سوق داده می شد.القاگران اندیشه ی رستاخیز:
از اواخر دهه ی 1340 بود که فکر ایجاد حزبی مقتدر برای تقویت حاکمیت به پهلوی القا شد و نخستین القاگر آن سفیر آمریکا با وساطت اسدالله علم بود. وی گفته بود حاکمیت نیازمند حزب اکثریت و مقتدر است تا در شرایط بروز بحران حامی سلطنت پهلوی باشد. علم در یادداشت هایش در سال 1351، محمد رضا شاه را علاقمند به تأسیس حزبی واحد نشان داده و احتمال می دهد که این تفکر از سوی خارجیان به ویژه آمریکا به شاه تحمیل شده است. (زونیس:1370: 282-286) در همین زمان بود که گروهی از مشاوران ملکه فرح، از جمله غلامرضا افخمی، امین عالیمرد، ابوالفضل قاضی، احمد قریشی و منوچهر گنجی، طرحی درباره ی ایجاد یک حزب رستاخیز ملی ارائه داده که البته ارتباط این طرح با تأسیس حزب رستاخیز مشخص نیست. آنان می خواستند با این طرح، مشارکت سیاسی مردم را افزایش دهند، چرا که حزب ایران نوین بر عکس این طرح عمل کرده بود. به گفته ی قریشی، شاه این طرح را با عصبانیت رد و آنان را شماتت کرده بود. ( شاهدی:1382: 142-145) در این باره می توان گفت که این کار محصول فکری گروهی از اندیشمندان دربار بود که برای خروج از بن بست سیاسی حاصل از شکست نظام دو حزبی پیشنهاد شده بود. ( آموزگار: 1375: 560) در نظر دیگر، محمد رضا به توصیه ی نسل جدید اصلاح طلب، حزب رستاخیز را ایجاد کرد. ( استمپل: 1377: 21) گروهی از نخبگان معتقد بودندبرای نوسازی سیاسی و اقتصادی کشور، باید نظامی تک حزبی ایجاد شود تا علاوه بر حفظ ثبات کشور، مردم در قالبی منسجم به مشارکت در امور بپردازند. ( استمپل:1377: 54) این گروه از تحصیل کردگان علوم سیاسی و اجتماعی در آمریکا بودند که تحت تأثیر نظریات ساموئل هانگتینتون، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد، راه رسیدن به پیشرفت در کشورهای در حال توسعه را ایجاد حزبی منسجم و واحد، به عنوان رابط بین دولت و جامعه می دانستند که در نهایت پشتیبان رژیم خواهد بود. ( نجاتی: 1371: 495) این گروه که از مخالفان حزب ایران نوین بودند، گروه آموزگار با قلم و فکر داریوش همایون بودند. آنان برای خروج کشور از رکود سیاسی و رسیدن به موقعیتی بالاتر، طرح نظام تک حزبی را به شاه القا کردند. شایان ذکر است که وابستگی داریوش همایون به سازمان سیا، نشانگر دخالت این سازمان در هدایت فکری وی برای تشکیل نظام تک حزبی است. ( مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات: 1378: 30-31) گروهی دیگر از طراحان این حزب، افرادی مانند رسول پرویزی، جهانگیر تفضلی، محمد باهری، پرویز نیکخواه و محمود جعفریان بودند که از خدمت در حزب توده استعفا داده و به خدمت نظام پهلوی درآمده بودند. آنان عمدتا از مخالفان هویدا و حزب ایران نوین بودند و علم اصلی ترین حامی ایشان بود. این گروه معتقد بودند که حزب واحدی مانند کمونیسم، سبب تحکیم نظام تک ساختی سلطنت می شود. ( شاهدی:1382: 142-144) تا این جا می توان گفت که تقریبا تمامی مبتکران طرح تأسیس حزب واحد، از مخالفان اصلی هویدا و حزب ایران نوین بودند که از سوی آمریکا، پشتیبانی فکری می شدند.تصمیم محمدرضا شاه برای تأسیس حزب واحد پس از سفر او به مصر در اواسط سال 1353 و ملاقات با انور سادات و تعاریف او از نظام تک حزبی حاکم بر مصر، جدی تر شد. ( شاهدی:1382: 128) به گفته ی فریدون هویدا، برادر امیر عباس هویدا، هویدا قبل از تأسیس حزب دو بار نظر شاه را در این باره عوض کرده بود؛ ولی به گفته ی سیف الله وحیدنیا، از معاونان دبیر کل حزب ایران نوین، هویدا در جمع اعضای برجسته ی این حزب سعی می کرد طرح ادغام احزاب مختلف در یک حزب واحد را، از آن خود معرفی کند.( تربتی سنجابی:1375: 282) با وجود تمام نظریات مطرح شده مبنی بر منشأ تأسیس حزب واحد، شاه در آغاز کار حزب رستاخیز، اعلام نمود که فکر تأسیس این حزب زاده ی اندیشه ی خود اوست و الگوپذیری از شخص خاصی نیست و به علت عدم فاصله ی میان شاه و ملت، این حزب در واقع به تمام معنی ملی و مردمی است. ( شاهدی: 1382: 152)
انگیزه های تأسیس حزب رستاخیز:
محمدرضا پهلوی، ابتدا سیستم دو حزبی را دموکراسی قلمداد می نمود ولی چندی بعد ایجاد احزاب واحد را شرط دموکراسی خواند. ( نجاتی: 1371: 487-489) وی در سال های پس از انقلاب سفید در سال 1341، کم کم نسبت به دموکراسی غرب موضع انتقادی در پیش گرفت و در فرصت های مختلف به نکوهش سیاست آنان پرداخت. وی در مصاحبه ای در سال 1353، کشورهای غربی را نصیحت نمود که مشکلات اقتصادی آنان، ناشی از ضعف سیاستشان است و بر او لازم است که دموکراسی را برای ایشان تفسیر کند. او گفته است: " دموکراسی فقط زمانی وارد مرحله ی عمل می شود که اراده اکثریت با انضباط کامل پذیرفته شود، در حالی که دموکراسی در بعضی کشورهای غربی عملا تبدیل به هرج ومرج سیاسی شده و همین امر مرا نسبت به آینده اروپا مردد می کند..." طبق این دیدگاه بود که شاه در اواخر سال 1353، بدون اعلام قبلی، تمام احزاب را منحل اعلام کرد و حزب فراگیر رستاخیز ملت ایران را جایگزین آن ها ساخت تا به این طریق دموکراسی غرب را کنار گذاشته و دموکراسی واقعی را برپا سازد. وی معتقد بود ایرانیان تنها باید از علوم غرب بهره بگیرند نه از نظام های سیاسی، اجتماعی و فکری آنان. ( پهلوی،ج نهم:1355: 7793-7795) سفارت آمریکا علت این تأسیس را، افزایش تسلط شاه ایران بر تمام جنبه های زندگی ایران دانسته است. گفتنی است دولت آمریکا هم برای توسعه ی نفوذ خود، از حامیان پهلوی در تأسیس رستاخیز بود. (شاهدی:1382: 135-136)از علل دیگر تشکیل حزب رستاخیز، ناکارایی و عدم توفیق حزب ایران نوین در نفوذ به جامعه و ناامیدی شاه از این حزب حزب در جهت تحقق اهداف خود بود. به نظر ریچارد کاتم، محمدرضا، از زمان تأسیس حزب ایران نوین در پی سیاست حزب واحد بود و برای همین زمینه ی اعتلای آن را فراهم آورد.به نظر پل بارتا، مفسر روزنامه ی لوموند پاریس، شاه با تأسیس حزب ایران نوین، علاوه بر پیشبرد مقاصد انقلاب سفید، تصمیم به ایجاد پایگاهی مردمی برای رژیم داشت که شکست در این هدف او را به تشکیل حزب رستاخیز رهنمون ساخت. داریوش همایون، قائم مقام دبیر کل حزب رستاخیز می گوید: "اصل تشکیل حزب رستاخیز از شکست نظام دو حزبی برخاست که به بن بست رسیده بود. " (هوشنگ مهدوی:1372: 160-161) مسلما هویدا در رأس حزب ایران نوین، مورد بغض بسیاری از مخالفان قرار گرفته بود. احمد علی مسعود انصاری، از نزدیکان دربار پهلوی، می گوید: " هویدا به وسیله شبکه ای که ایران نوین در سراسر مملکت گسترده بود، به هیچ گروه و شخص دیگر در حاکمیت اجازه نمی داد که چشمداشتی به مناصب و پست های درجه اول مملکتی داشته باشند..." (گفته شده آقای علم فکر تأسیس حزب رستاخیز را به شاه تلقین کرده و او را از قدرت گیری حزب ایران نوین برحذر نموده بود؛علت آن هم تنفر علم از هویدا بود و وی همواره در جهت متزلزل کردن موقعیت هویدا نزد شاه تلاش می کرد. ( شاهدی:1383: 102-103) از نظر نگارنده، این نظریه بعید هم به نظر نمی رسد، چرا که به گفته ی زونیس، پنج نفر در قدرت روانی شاه تأثیر مستقیم داشتند: پدر و مادرش، اشرف پهلوی، ارنست برون و اسدالله علم. ( زونیس:1370: 209) علاوه بر علم، افرادی مانند شریف امامی، هوشنگ نهاوندی، جمشید آموزگار، هوشنگ انصاری، عبدالمجید مجیدی و منوچهر گنجی، از رقبای هویدا و حاسدان حزب ایران نوین، در جهت تخریب این حزب گام بر می داشتند. (مسعود انصاری:1376: 98-99) حتی ساواک هم در برابر حزب ایران نوین کارشکنی می کرد که عمدتا این کارشکنی هنگام انتخابات ورد صلاحیت نمایندگان این حزب بود. ملکه فرح و اطرافیان او هم علیه حزب ایران نوین کارشکنی می کردند. ( الموتی:1371: 191-196) قدرت گیری هویدا و تلا ش رقبا برای برکناری وی، سبب حسادت شاه گردید ( آموزگار:1375: 561) و این امر سرانجام به انحلال حزب ایران نوین و تشکیل حزب رستاخیز منجر شد.
از دیگر علل تأسیس حزب رستاخیز، اطلاع شاه از بیماری خود بود. وی پس از آکاهی از بیماری خود، به طور جدی به فکر تأسیس حزب واحد افتاد. ( زونیس:1370: 542) احتمالا شاه می خواست با تربیت کادری وفادار، هم خلأ دموکراتیک کشور را ،که در معرض انتقادات دول خارجی بود، پر کند و هم تضمینی برای حکومت آینده ی فرزندش فراهم سازد. ( آموزگار: 1375: 562) در این صورت احساسات جامعه تحریک می شد و دولت از رکود نجات می یافت و شاه به عنوان " مظهر ملیت" معرفی می گردید. ( صمیمی: 1370: 204) محمدرضا می خواست ازتأسیس رستاخیز برای خنثی کردن خطرات عناصر اجتماعی مخرب استفاده کند. با گسترش حزب، شاه بر طبقه ی متوسط، طبقه ی کارگر وشهری و توده های روستایی تسلط یافت و در میان بازاریان مرفه و نهادهای مذهبی نفوذ کرد. وی از بازاریان هدایای اجباری گرفت و علما را مرتجعان سیاه قرون وسطایی خواند و تقویم اسلامی را عوض نمود. ( جمعی از نویسندگان: 1386: 434) او می کوشید دهقانان و کارگران را در برابر کمونیستها و نیز طرفداران امام خمینی ( قدس سره) قرار دهد و مخالفانش را به چالش بکشد. ( آموزگار:1375: 562) در واقع می توان گفت حزب رستاخیز، بازوی اجرایی رژیم در برابر جامعه ی دینی بود. ( زهیری:1379: 283) از منظر جامعه شناسی سیاسی، چون تلاش شاه و حاکمیت برای جذب طبقه ی متوسط جدید، که شامل دانشجویان، پزشکان، هنرمندان و مانند آنان بود، سودی نبخشید، حزب رستاخیز به وجود آمد تا با بر هم زدن کانون های قدرت، امکان حضور این طبقه در سیاست فراهم شود که البته هرگز عملی نشد. ( شاهدی:1382: 140)
به بیان شاه، یکی از دلایل مهم تأسیس نظام تک حزبی، ترقی کشور است. وی در گزارشی با یک گزارشگر دانمارکی، چنین گفته است:" معمولا حزبی در انتخابات پیروز می شود که دولت را در دست دارد و آنهایی که به حزب مخالف و دیگر اسامی شهرت می یابند در انتخابات بازنده می شوند، برای اینکه کشور من با سرعت پیشرفت می کند و حزب دولتی افتخارات و امتیازات ترقی کشور را از آن خود می داند، بسیار ناپسند است که اندیشمندان و شخصیت های لایق و کاردان تنها به سبب همبستگی با حزب مخالف از صحنه فعالیت های مترقیانه دور بمانند... در حقیقت اکنون امکانات بسیار بیشتری برای اظهار نظر و عقاید در اختیار داریم." ( شاهدی:1382: 155)
در بین علل تأسیس رستاخیز، نباید از تشدید خوی استبدادی محمدرضا شاه غافل ماند. از نظر آبراهامیان علاوه بر اقدامات ساواک در سرکوب جنبش ها و تقویت ارتش، که در راستای تحکیم قدرت بود، افزایش قیمت نفت و سرازیری درآمدهای نفتی به خزانه ی سلطنتی، بر خوی استبدادی شاه دامن زد و چون قدرت خود را بلا منازع دید، حزب رستاخیز را تأسیس نمود تا تمام مردم را به اعلان وفاداری اجبار کند. (آبراهامیان:1377: 541) سفارت آمریکا در گزارش 19 تیر 1354 بیان می کند: " بنا به اعتقاد ما تحرک اصلی شاه در تأسیس حزب رستاخیز به علت تمایل وی به اعمال کنترل بیشتر و نیز کاهش میزان انتقادات داخلی می باشد...)) ( الموتی:1371: 252-254) پس در این نظر، هدف اصلی حزب رستاخیز، " تبدیل دیکتاتوری نظامی از کار افتاده شاه، به سیستم تک حزبی دولتی" بود ( نجاتی :1371: 495) تا تربیت توده ی مردم را برای تأیید و هدایت رژیم بر عهده بگیرد. ( استمپل: 1377: 55) صحنه ی سیاسی از نظر شاه، شرکت مردم در این حزب بود. وی معتقد بود که نظام تک حزبی او با روحیه ی ایرانی سازگار است. ( آموزگار: 1375: 278) از نظر او ایران یک حکومت امپراتوری بوده و هست و باید یک پادشاه از بالا این امپراتوری را متحد سازد تا "دموکراسی شاهنشاهی" ایجاد شود؛ یعنی تمام گروه های قومی در زیر یک پرچم جمع شوند و تمام طبقات جامعه برای تعالی کشور فعالیت کنند. ( پهلوی: 1371: 295-296) محمدرضا پهلوی دو هدف خود را از تأسیس رستاخیز، صرفه جویی در وقت و نیروی انسانی با در برگرفتن تمام طبقات جامعه و عدم وجود جبهه مخالف و امکان شکست در انتخابات می داند و می گوید که به این ترتیب می تواند بر همه ی توانایی های جامعه اتکا کند. او تأسیس این حزب را در راستای سیاست عدم تمرکز خود می داند و معتقد است با همکاری تمام مردان و زنان، اصلاحات رخ می دهد. ( پهلوی:1371: 305-307) ولی باید توجه داشت شاه برای طراحی این حزب، برنامه ی دراز مدتی نریخته و ساختار سیاسی کشور را تغییر نداده بود. رهبران حزب هم درباره ی انتظارات و هدف نهایی رستاخیز منطق درستی نداشته و در سردرگمی بودند و تصویر روشنی از آینده نداشتند. (استمپل : 1377: 55-56) از این نظر می توان گفت ایجاد حزب واحد، از بدترین و بزرگترین اشتباهات شاه بود.
از نظر نگارنده،علت نام گذاری این حزب به رستاخیز، جدای از معنای ظاهری آن، از یک تفکر ریشه دار در پهلوی سرچشمه می گیرد. شاه در کتاب (پاسخ به تاریخ)، چند اعتلا و رستاخیز برای ایران قائل شده است: رستاخیز ساسانی که پس از رکود حمله ی اسکندر رخ داده بود. با حمله ی اعراب باز ایران دچار رکود شد و با ظهور سامانیان دوباره به اعتلا رسید و پس از آن ایران کم کم رو به زوال نهاد تا اینکه با حمله ی مغول و تیمور کار آن یکسره شد، ولی ظهور صفویه رستاخیز دیگری برای ایران بود. پس از آن با هجوم افغان ها دوباره رکود بر ایران حاکم شد و با ظهور نادر تا حدی این رکود تعدیل یافت ولی پس از وی دوباره ایران گرفتار انحطاط گردید. محمدرضا شاه، روی کار آمدن قاجار را بی اهمیت تلقی کرده و تنها به بیان ضعف های آنان پرداخته است. از نظر او، با روی کار آمدن رضاخان بود که ایران محکوم به مرگ، بار دیگر اوج گرفت. ( پهلوی:1371: 40-61) احتمالا محمدرضا پهلوی، تصمیم داشت با تأسیس حزب رستاخیز اعتلایی دیگر برای ایران رقم بزند.
آغاز به کار حزب رستاخیز:
شاه هرگز به نظام سیاسی حزبی اعتقادی نداشت و نظام دو حزبی دست نشانده ی او تا زمانی اجازه ی بروز داشتند که توجیه گر اعمال قدرت او بودند و با از بین رفتن این کارآیی منحل شدند. ( فردوست:1370: 484) شاه در فاصله سال های 1332 تا 1353 بارها از نظام دو حزبی کشور حمایت و تمجید کرد و خود را پادشاه کشوری مشروطه می دانست که مانند دیکتاتورها تنها از یک حزب دست نشانده ی خود حمایت نمی کند. (شاهدی:1382: 124) شواهد این گونه نشان می دهد که هیچ کس از تصمیم نهایی شاه مبنی بر تشکیل رستاخیز آگاه نبود. به گفته ی علم، شاه قبل از تأسیس حزب رستاخیز، ساعت ها در دفترش می نشست ؛ گویا در فکر طرحی مهم برای کشور بود، ولی هیچ اشاره ای به آن نمی کرد. ( میلانی: 1387: 366) وی گفته است، شاه در 11 اسفند 1353 در جلسه ای خصوصی " اظهار داشت که فکر حزب مخالف دیگر بی معنی شده است ؛ در آینده فقط یک حزب وجود خواهد داشت... مناظرات سیاسی در چارچوب همین یک حزب صورت خواهد گرفت... ناراضیان در محدودۀ حزب حاکم آزادی بیشتری را برای ابراز عقیده، بدون خطر متهم شدن به ارتداد، خواهند داشت...)) شاه می گفت که چهار پنج ماه است که روی این مسئله فکر کرده است. ( علم: 1371: 657-661) محمدرضا در این جلسه اعلام کرد پس از کودتای 28 مرداد 1332، کشور در مسیر توسعه قرار گرفته است و دیگر زمان حضور چند حزب در کشور پایان یافته است. سپس از اقدامات رفاهی خود سخن گفت و نتیجه گرفت که با همه ی این اقدامات در راه توسعه، نمی تواند انتقاد به حکومت را تحمل کند. او گفت از این پس مردم دو دسته خواهند شد: گروهی وفاداران به سه اصل حزب رستاخیز یعنی قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب سفید، که عضو حزب رستاخیز خواهند شد و گروهی که به این سه اصل معتقد نیستند؛ آنان باید یا از ایران بروند یا زندانی شوند، ولی آن هایی که علنا اعلام می کنند مخالف حاکمیت نیستند، در کار خود آزاد خواهند بود. ( شاهدی:1382: 165-166) چون شاه سال ها قبل از تشکیل رستاخیز اعلام کرده بود که اگر من یک دیکتاتور بودم، یک حزب تنها ایجاد می کردم تا بر امور مسلط شوم، بنابراین پس از تأسیس نظام تک حزبی، ایرانیان مطمئن شدند که شاه از مشروطه فاصله گرفته و به دیکتاتوری می اندیشد، چرا که تمام ایرانیان را به پیوستن به این حزب ملزم ساخته بود. ( زونیس: 1370: 138) لازم به ذکر است که شاه در همان جلسه اعلام تأسیس حزب، امیرعباس هویدا را به سمت دبیرکلی حزب، انتصاب نمود. ( شاهدی:1382: 167)موافقان و مخالفان حزب رستاخیز:
پس از تأسیس حزب رستاخیز، عده ای از موافقان آن، به تحلیل و توجیه این اقدام پرداختند که برخی از ایشان عبارتند از:الف) احسان نراقی اهل کاشان و دارای دکترای علوم سیاسی بود که با ساواک و حاکمیت ارتباطی نزدیک داشت. وی حزب رستاخیز را عامل شکوفایی استعدادهای تمام مردم کشور و مظهر مشارکت ملی خواند.
ب) داریوش همایون دارای دکترای علوم سیاسی و سردبیر و مؤسس روزنامه های مختلف از جمله روزنامه ی آیندگان و از مطرح ترین حامیان حزب بود. او در دفاع از رستاخیز، مقلات زیادی نوشت و معتقد بود با تأسیس این حزب زمینه برای مشارکت سیاسی جامعه ی ایرانی فراهم شده است.
ج) سناتور عماد تربتی از طرفداران حزب مردم و اسدالله علم بود که با توسل به آیه ی شریفه ی " واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا " سیستم چند حزبی را نفی و از نظام تک حزبی دفاع نمود. ( شاهدی:1382: 168-179)
د) دکتر عنایت الله رضا از نظریه پردازان حزب بود که تأسیس رستاخیز را گامی مؤثر برای رسیدن به دروازه های تمدن عنوان می کرد.
ه) محمدرضا عاملی تهرانی قائم مقام دبیر کل حزب، حزب رستاخیز را ضرورتی تاریخی و نهضتی اجتماعی می دانست.
و) کاظم ودیعی دارای دکترای جغرافیای سیاسی اعلام نمود که توسعه ی صنعتی غرب آنارشیسم و در شرق مستبدانه است و ایران با انتخاب راه وحدت ملی، مسیری جدا برگزیده است.
ز) عسگر حقوقی، درباره ی دفاع از ضرورت حفظ نظام شاهنشاهی و تأسیس رستاخیز، کتاب " آرمان شهریاری" را نگاشت.
ح) دکتر هوشنگ نهاوندی، رئیس دانشگاه تهران هم، ویژگی نهایی حزب رستاخیز را شمولیت تمام ملت ایران در آن خواند. ( شاهدی:1382: 190-195) اسدالله علم و فرح و اشرف پهلوی- که در آن هنگام رئیس سازمان زنان بود- جزء نخستین کسانی بودند که عضویت خود را در حزب اعلام کردند. پس از شخصیت ها و رجال سیاسی و دولتی، تجارتخانه ها، شرکت ها، مؤسسات و کارخانه ها هم عضویت خود را اعلام نمودند، در حالی که بسیاری از کارگران و کارمندان آن ها، نادانسته از سوی مدیر خود به عضویت اعلام شده بودند. ( شاهدی:1382: 300-304) توده ای های نادم، در زمره ی وفادارترین افراد به شاه و حزب رستاخیز بودند. همکاری حزب توده با رژیم پهلوی، از سال 1320 آغاز شد. برخی به علت کسب منافع بیشتر و برخی برای هماهنگی سیاستهایشان با رژیم حاکم به خدمت حاکمیت در آمدند، ولی نفوذ حزب توده در رستاخیز، سبب نارضایتی و نگرانی بسیاری از گروه ها از جمله ساواک گردید و از علل مهم شکست برنامه های حزب و رویگردانی مردم، نفوذ همین توده ای ها تلقی شده است؛ چرا که آنان خواستار اداره ی حزب با ایدئولوژی کمونیست بودند. ( شاهدی:1382: 331-335)
حزب رستاخیز، اقدامات تحمیلی و تطمیعی زیادی برای جذب اعضا انجام داد و جمعیت آن به حدود پنج میلیون نفر رسید؛ ( گازیوروسکی:1371: 273) ولی بر خلاف این رقم زیاد اعضا، از کمترین حمایت مردمی برخوردار نبود و کار آن جز تجمع عده ای فرصت طلب برای تدوین وظایف حزب و ستایش شاه نبود.( صمیمی: 1370: 205) با نگاهی گذرا به حامیان حزب، می توان متوجه وابستگی تمام آنان به دربار شد. در واقع این افراد تنها در جستجوی منافع بیشتر بودند و حمایت از حزب در حقیقت برای ایشان مسئله ی اصلی نبود.
اصلی ترین مخالفان سیاسی حزب رستاخیز، روحانیون و در رأس ایشان آیت الله خمینی (ره) بودند. پس از آنان، هواداران جبهه ی ملی و نهضت آزادی، احزاب و برخی دولتمردان، قرار داشتند. ( علم:1380: 404-405) امام خمینی، که در این هنگام در عراق در تبعید به سر می بردند، در پیامی اعلام کردند: " نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملّت مُسلم، شرکت در آن برای عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهی از منکر است..." ( نظرپور:1386: 157) امام گفته بودند: " علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب مقدمه بدبختی های بسیاری است که اثراتش به تدریج ظاهر می شود... بر سایر طبقات... است که با مبارزات پی گیر و همه جانبه و مقاومت منفی، اساس این حزب را ویران کنند..." ( دوانی:بی تا: 262-267) مردم ایران پس از اعلان نفی حزب رستاخیز از سوی امام، از عضویت در این حزب سرباز زدند. ( مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات:1378: 32) امام خمینی، در طول فعالیت حزب رستاخیز، بارها مخالفت خود را اعلام نمودند و در آذرماه 1356 آن را " حزب مفتضح رستاخیز" نامیدند. جدیت امام در مخالفت با این حزب، دیگر روحانیون را هم به صحنه ی انتقاد کشانید و برخی از علما همچون آیت الله غفاری، بهشتی، لاهوتی، خامنه ای، روحانی و طاهری تحت تعقیب قرار گرفتند و آیت الله منتظری دستگیر شد. آیت الله مدنی و گلپایگانی هم جزء مخالفان جدی حزب بودند. در کل باید گفت، اکثر روحانیون به جز روحانیون وابسته به دربار، جزء مخالفین حزب رستاخیز بودند و به روش های مختلف از عضویت مردم در این حزب جلوگیری کرده و در تقبیح آن می کوشیدند. در همان روزهای نخست انتشار حکم تحریم امام، 25 تن از علمای حوزه علمیه ی قم دستگیر و تبعید شدند. با انتشار این اعلامیه، اتحادیه های انجمن های اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا ، برای اجرای حکم تحریم، تلاش های بسیاری کردند. ( شاهدی:1382: 357-363)
بسیاری از نخبگان اطراف شاه، با تأسیس حزب واحد مخالف بودند و از آن انتقاد می کردند.( آموزگار:1375: 607) برخی دولتمردان و طرفداران رژیم هم از مخالفان رستاخیز بودند که برخی از آنان عبارتند از:
الف) اردشیر زاهدی که در آن هنگام سفیر ایران در آمریکا بود و از همان جا نامه ای انتقادی به شاه نوشت. (باقی:1373: 215)
ب) جعفر شریف امامی هم شاه را از عواقب ناخوشایند این کار برحذر می داشت و پس از رسیدن به سمت نخست وزیری هم اعلام کرد که حزب رستاخیز را به عنوان حزب واحد به رسمیت نمی شناسد. ( بهنود:1374: 772)
ج) هلاکو رامبد، نماینده ی مجلس بیست و چهارم هم به نزد سفیر ایران در لندن رفت و مخالفت خود را با نظام تک حزبی مطرح نمود. ( راجی:1364: 62)
د) دکتر مظفر بقایی کرمانی از طرفداران سلطنت، در 14 اسفند 1353، ضمن نامه ای مکتوب، اعتراض خود را با تأسیس نظام تک حزبی اعلام نمود. او نگران بود که با این کار، مخالفت عمومی علیه حکومت برانگیخته شود. وی شاه را از عواقب نظام های تک حزبی آگاهی داده و بیان کرد کشورهایی که تمرکز امور را در یک نفر داشته اند، با سرنگونی آن شخص، مملکت آشفته گردیده است. وی در این باره، حکومت ناپلئون، هیتلر، موسولینی، استالین و غیره را مثال زد. ( بقایی کرمانی:بی تا: 28-29)
ه) ابراهیم خواجه نوری از نویسندگان آن زمان، طی نامه های مکرر به هویدا و آموزگار، ناکارآیی حزب رستاخیز را بیان می داشت.
این انتقادات از شاه، هرگز به طور جدی در محافل مطرح نشد؛ چرا که کسی جرأت انتقاد صریح از وی را نداشت. ( شاهدی:1382: 200-202)
علاوه بر ایشان، گروه های چپ، سازمان مجاهدین خلق ایران، نهضت آزادی و بازماندگان جبهه ی ملی هم از مخالفان حزب رستاخیز بودند و از عضویت در حزب خودداری می کردند. اقلیت بهایی ایران هم عضویت پیروانش را به دستور بیت العدل اعظم در ایتالیا، ضمن اعلام وفاداری به شاه منع نمود. این بهانه ای به دست رژیم داد تا امام را با بهائیت مرتبط دانسته و چهره ی ایشان را مخدوش نمایند، ولی این تلاش ها به جایی نرسید و سبب بی اعتباری حکم تحریم امام نگردید. ( شاهدی:1382: 364-367)
حزب رستاخیز و مردم:
بسیاری از مردم، تشکیل رستاخیز را، حرکتی ابلهانه و محکوم به شکست خواندند. ( آموزگار: 1375: 560) با این که شاه مخالفان این حزب را، خائنین به کشور نامید و عضویت تمامی مردم ایران را در این حزب ضروری خواند، در میان اقشار عظیم ایران که شامل روستائیان می شد، این پدیده کاملا ناشناخته ماند و در شهرهای کوچک هم جلوه ای مطلوب نیافت. در شهرهای بزرگ هم، اعلام تأسیس رستاخیز، بر تنفر و بدبینی مردم افزود و موافقان بسیار کمتر از مخالفان بودند، ولی کنترل شدید ساواک، سبب سکوت مردم می شد. مردم قدرت اعتراض آزادانه را نداشتند ولی در میان خود این حزب را "رسوا خیز " می نامیدند و آن را مسخره می کردند. حتی در میان افراد وابسته به حاکمیت، کمتر کسی به این حزب دلبستگی و امیدواری داشت. رؤسای ایلات هم برای حفظ موقعیت خود به این حزب می پیوستند. ( شاهدی:1382: 285-287)در 13 اسفند 1353، بخشنامه ای به استانداری ها و فرمانداری های تمام کشور صادر شد تا تسهیلات کافی را برای ثبت نام افراد در حزب فراهم آورند. مسلما اگر عضویت داوطلبانه بود، تعداد اعضا بسیار کمتر می شد. قبل از رسیدگی به کار ارباب رجوعان در ادارات دولتی، دفتری قرار داده شده بود تا برای عضویت ثبت نام کنند. در این حالت بود که بسیاری افراد در مکان های مختلف، مجبور به ثبت نام در این حزب می شدند و حتی چندین بار به عضویت در می آمدند و همین آمار اعضا را بالا می برد. ( حیدری:1357: 71-72) مسئولان حزب با کمک مقامات محلی، به بهانه های مختلف مانند تعویض شناسنامه، شناسنامه های روستائیان را گرفته و برای عضویت حزب ثبت نام می کردند؛ بدون این که خودشان اطلاعی داشته باشند. پس از مدتی، برخی مانند داریوش همایون اعلام نظر کردند که برای ثبت نام از ایرانیان خارج کشور هم تسهیلاتی فراهم شود تا حاکمیت پهلوی در خارج کشور هم تثبیت شود. در نتیجه در برخی کشورها مانند سوئد، فرانسه و آمریکا، که حضور ایرانیان بیشتر بود، دفتر ثبت نام ایجاد شد، ولی استقبال ایرانیان در خارج از کشور بسیار کم بود و اکثر افرادی که عضو حزب شدند، به طرق مختلف با عوامل رسمی حاکمیت ایران در خارج ارتباط داشتند و ناگزیر از عضویت بودند. به هر حال جمعیت اعضا به گونه ای نبود که بتواند سوژه ی تبلیغاتی شاه شود. ( شاهدی:1382: 316-320) با نگاهی به منابع اطلاعاتی آن زمان، متوجه می شویم که تمام وعده های مسئلان حزب رستاخیز به مردم و اعضا، جنبه ی تبلیغاتی داشت و هرگز به مرحله ی اجرا در نیامد. بسیاری از کمیته ها و نهادهایی که قرار بود برای رفاه و ارتقای وضعیت اعضا زیر نظر حزب تأسیس شود، فقط به صورت طرح و تصویب باقی ماند و هیچ سازمانی علنا تشکیل نیافت. تحت همین تبلیغات عمل نشده بود که برخی از اقشار مردم، از جمله دانش آموزان و عشایر و روستائیان، بدون داشتن آگاهی درست، به رستاخیز پیوستند.
با این که زنان از دهه ی 1340، اجازه ی شرکت در انتخابات داشتند، میزان مشارکت سیاسی آنان قابل توجه نبود. با تأسیس رستاخیز هم، تعداد زنان عضو، بسیار کمتر از مردان بود و این به علت مشکلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زنان برای مشارکت در اجتماع بود. " سازمان زنان ایران" به مدیریت مهناز افخمی، تنها تشکل زنان بود که عضویت خود را در حزب اعلام کرد. ( روزنامه آیندگان: 1354: 4) مسئولان حزب با نمایندگان زن، جلساتی درباره ی راه های جذب زنان در فعالیت های حزبی، برگزار کردند؛ ( روزنامه آیندگان: 1355: 6) ولی با این حال تعداد اعضای زن در حزب رستاخیز، هرگز افزایش چشمگیری نیافت.
مسئولان حزب رستاخیز، تمایل بسیاری به جذب دانشجویان و دانشگاهیان، که جزء سیاسی ترین اقشار جامعه بودند، داشتند ولی عکس العمل دانشجویان منفی بود و اکثر آنان تأسیس حزب را گامی اساسی در گسترش دیکتاتوری می دانستند؛ هر چند انزجار خود را به صورت مخفی اعلام می کردند چرا که گارد ویژه ی دانشگاه، به شدت مراقب مخالفت علنی دانشجویان بود. بسیاری از دانشجویان ایرانی دانشگاه های اروپا و آمریکا هم با حزب رستاخیز مخالفت کردند و در تقبیح نظام سیاسی ایران کوشیدند. حتی در میان هیأت علمی و اساتید دانشگاه ها هم، جز کسانی که به علل سیاسی و اجتماعی به عضویت حزب در آمدند، استقبال چندانی از این حزب نشد. مسلم است که تمام کارمندان اداری دانشگاه ها، مجبور به عضویت در حزب بودند و همین به عنوان استقبال دانشگاهیان معرفی گردید. ( شاهدی:1382: 367-369)
حزب رستاخیز و مطبوعات:
در سال های نخست دهه ی 1350، مطبوعات زیر نظر نظارت دقیق سازمان اطلاعات و جهانگردی و ساواک بود. شاه با این تصور که با توقیف تمامی روزنامه ها، مکانی برای انتقاد از رستاخیز باقی نمی ماند، دستور توقیف 63 نشریه را در تابستان 1353 اعلام کرد. ( برزین:1354: 210-212) غلامرضا کیانپور، وزیر اطلاعات، علت این توقیف را عدم استقبال عمومی و تیراژ کم نشریات دانسته بود. پس از این توقیف، در طی کمتر از یک سال، تعداد نشریات داخلی تا 95 درصد کاهش یافت. ( دلانوا: 1371: 139) واضح است که دلیل وزیر اطلاعات بهانه ای بیش نبود، چرا که طبق روزنامه های موجود از آن دوران، روزنامه های مدافع دولت حتی با تیراژی بسیار کم، توقیف نشدند و به کار خود ادامه دادند.پس از تشکیل رستاخیز، تمام نشریات حزبی سابق و روزنامه های وابسته به حکومت، به تمجید و ستایش ازاین حزب و نکوهش احزاب قبلی پرداختند.در واقع آنان به صورت اولین نشریات غیر رسمی حزب رستاخیز عمل کردند و تا پایان انتشار خود حامی این حزب بودند. از جمله ی این نشریات می توان به هفته نامه های " خواندنیها" و " رنگین کمان"، و روزنامه های " آیندگان" ، " کیهان" و " اطلاعات" و نیز فصلنامه ی " جامعه نوین" اشاره کرد.
نشریات رسمی حزب رستاخیز، عبارتند از:
الف) روزنامه ی رستاخیز که از اردیبهشت 1354 تا آذر ماه 1357 منتشر می شد.
ب) هفته نامه ی رستاخیز جوان که مطالب آن برای نوجوانان و جوانان به زبانی ساده چاپ می شد و آنان را با اهداف و کارکردهای حزب آشنا می کرد.
ج) رستاخیز روستا که ماهنامه ای راجع به مسائل روستایی و کشاورزی بود و اطلاعاتی هم راجع به حزب منتشر می کرد.
د) رستاخیز کارگران هم ماهنامه ای با محتوای مسائل اجتماعی-فرهنگی کارگران و رسالت های حزب بود.
ه) اندیشه رستاخیز، فصلنامه ای با ماهیت فکری-فلسفی بود و حاوی مقالاتی از اندیشمندان در دفاع از نظام شاهی و رستاخیز بود.
و) رستاخیز هوایی، هفته نامه ای بود که از اردیبهشت 1355 منتشر می شد و حاوی اطلاعاتی از عملکرد حزب بود که در تمام جهان توزیع می گشت.
ز) مجله ی تلاش که از سال 1344 زیر نظر هویدا منتشر می شد، در شهریور 1354 به ارگان حزب تبدیل شد. این ماهنامه درباره ی مسائل سیلسی، اجتماعی و فرهنگی کشور و اطلاعاتی راجع به رستاخیز بود و رویکردی باستان گرایانه در توجیه رژیم شاهی پهلوی داشت.
ح) ماهنامه کانون که حاوی مطالب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اطلاعاتی درباره ی رستاخیز و کانون ها و اخبار شهرستان های مختلف بود.
ط) ماهنامه مبانی که از بهمن 1356 منتشر ی شد و به مسائل تئوریک حزب می پرداخت.
همزمان با انتشار این ارگان ها، تلاش زیادی برای حذف مطبوعات مستقل و کم ارادت به حزب صورت گرفت. ( شاهدی:1382: 386-399)
اصول برنامه های حزب رستاخیز:
برنامه های حزب رستاخیز، همگی بر مبنای تحکم بخشی به قدرت ححکومت پهلوی تدوین شده بود. علی شجاعی گفته است: " حزب رستاخیز ملی ایران معتقد است که نظام شاهنشاهی ایران، راز بقا و تجسم همۀ ویژگیهای فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی ملت ایران و تکیه گاه قلبی مردم ایران زمین و شیوۀ اصیل و طبیعی حکومت در سراسر تاریخ کهنسال ایران است... و این استوارترین و منطقی ترین شیوۀ حکومت در این مرز و بوم باستانی است." ( شجاعی صائین: 1384: 28-29)
تدوین مرام نامه و اساسنامه حزب در همان ابتدا انجام شد و در تهیه ی آن از رقبای پیشین هم دعوت به همکاری گردید و این کار در 24 اسفند 1353 پایان یافت. ( روزنامه آیندگان: 1353: 20) در 27 اسفند ، این اساسنامه، به دستور هویدا در میان مردم منتشر شد تا آنان هم نظرات خود را اعلام کنند! در مرام نامه، اصول اساسی حزب با عنوان نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت مطرح و تبیین شده بود. سپس بر طبق این بنیادها، سیاست های ایران را در قالب سیاست اقتصادی، سیاست اجتماعی و سیاست خارجی مطرح کرده بود. این مرام نامه تصویری ایده آلی داشت و شاه می خواست وانمود کند که ایران با تأسیس رستاخیز، آخرین مراحل توسعه را هم در پیش گرفته است. این مرام نامه می خواست تأسیس حزب را در جهت تکامل دموکراسی معرفی کرده و انقلاب سفید را به عنوان پشتوانه ی این حزب بشناساند. ( شاهدی:1382: 215-217)
اساسنامه ی حزب همزمان با مرام نامه انتشار یافت و در آن ارکان اصلی حزب و وظایف آن ها بیان گردید. پنج رکن اساسی حزب عبارت بود از:
الف) هیأت اجرایی که شامل دبیر کل حزب و قائم مقامان او و 55 نفر از منتخبین شورای مرکزی بود و ماهی یک بار برای بررسی امور جاری حزب تشکیل می شد.
ب) دفتر سیاسی که بالاترین مرجع تصمیم گیری حزب و ریاست آن به عهده ی نخست وزیر بود.تعداد اعضای آن معمولا سی نفر بود و ماهی یک بار تشکیل جلسه می داد و وظیفه ی آن هماهنگی میان حزب و دولت و رسیدگی به مسائل مملکتی از سوی هیأت اجرایی یا نخست وزیر بود.
ج) کنگره که بالاترین رکن حزب بود و قرار بود هر چهار سال یک بار تشکیل شود. اعضای آن از کانون های حزبی بودند و تغییر و اصلاح در اساسنامه و مرامنامه ی حزب، تعیین دبیر کل و تصویب سیاست ها و برنامه های کلی حزب به عهده ی ایشان بود.
د) دبیر کل که بالاترین مقام اجرایی حزب بود و تشکیل واحدهای اجرایی حزب و نظارت بر آن ها، عزل و نصب مسئولان اداری حزب، تعیین اعتبارات لازم برای حزب، ارائه ی گزارش عملکرد حزب به کنگره و نمایندگی قانونی حزب به عهده ی او بود. در طول فعالیت حزب، دبیران کل آن عبارت بودند از: امیر عباس هویدا، جمشید آموزگار، محمد باهری، مجددا جمشید آموزگار و در آخر دکتر جواد سعید.
ه) شورای مرکزی حزب که از نمایندگان شوراهای حزبی شهر و شهرستان و استان تشکیل می شد و مدت کار هر یک دو سال بود. شورای مرکزی باید هر شش ماه یک بار تشکیل جلسه می داد و وظایفی از جمله تصویب آیین نامه شوراها و کانون های حزبی و رسیدگی به امور آنان و انتخاب اعضای هیأت اجرایی داشت. ( شاهدی:1382: 263-281)
تشکیلات بیرونی حزب:
کانون ها: مهم ترین هسته های تشکیلاتی حزب و رابط مدیریت حزب با اعضا در سراسر کشور بودند. عضویت در کانون داوطلبانه بود و جنبه ی صنفی نداشت و افراد طبقات مختلف هم می توانستند عضو آن شوند. این کانون ها عملا کارایی نداشتند و هرگز جلسات آنان تشکیل نمی شد و صرفا ماهیتی تشریفاتی داشت. ( روزنامه آیندگان: 1355: 4) فعالیت کانون های حزب در استان ها، برای کسب سهم بیشتری از منابع کشور، پر رونق تر بود، ولی آنان هم وقتی فعالیت خود را فاقد اثربخشی دیدند، اشتیاق خود را از دست دادند. ( استمپل: 1377: 61) عدم سازماندهی و برنامه ریزی منسجم، علت اصلی رکود کانون های حزبی بود، به طوری که حتی شاه هم به این روند انتقاد کرد و خواهان تعدیل این رکود شد ( روزنامه آیندگان:1355: 16) ولی در کل باید گفت تمامی راه حل ها برای فعال کردن کانون ها سودی نبخشید و هرگز نتوانست کانون ها را به تحرک وا دارد.کمیته ها: حزب رستاخیز برای تسلط بر تمام شئون زندگی جامعه ی ایرانی، اقدام به تشکیل کمیته های متعدد در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کرد و سال 1354 به علت گستردگی کمیته های حزبی، به " سال کمیته های حزبی" معروف شد. ( شاهدی:1382: 429) هیأت اجرایی مسئول نظارت بر کمیته ها بود. در اواخر 1354 بود که ناکارایی کمیته ها آشکار شد و حزب به برچیدن تدریجی کمیته ها اقدام نمود و اعلام کرد که نیروهای فعال آنان به کانون ها بپیوندند.
شوراهای حزبی: از تیرماه 1354 تشکیل شدند و اعضای آن ها از کانون های حزبی در شهرها و روستاها انتخاب می شدند. (روزنامه آیندگان: 1354: 1) مسئولان حزب در نظر داشتند شوراهای حزبی را جایگزین انجمن های محلی نمایند. به علت وجود کانون های غیر فعال، انتخابات شوراها روندی منسجم نیافت. شورای مرکزی هم به علت تأخیر در تشکیل این شوراها، برای اولین بار در اردیبهشت 1357 تشکیل شد که همان هم به علت تقلبات بسیار، مورد مخالفت اعضا قرار گرفت. ( شاهدی :1382: 489-494)
تشکیل جناح های درون حزبی:
شاه با نظر به سیستم دو حزبی، دو جناح سازنده و پیشرو را در حزب ایجاد کرد و این پیش درآمدی بر احیای دوباره ی نظام دو حزبی یا چند حزبی وابسته به دربار بود، هر چند موفقیتی به دست نیاورد. ( مدیر شانه چی: 1375: 92)در همان روز تأسیس حزب رستاخیز، ایجاد جناح های درون حزبی مد نظر قرار گرفت و مقدمات آن فراهم گردید. هویدا در تیر ماه 1354 اعلام کرد که وظیفه ی این جناح ها، بسیج فکری مردم در چارچوب حزب است. ( روزنامه آیندگان: 1354: 1) جمشید آموزگار به رهبری جناح ترقی خواه یا پیشرو و هوشنگ انصاری، وزیر دارایی، به رهبری جناح لیبرال سازنده یا سازنده انتخاب شدند. جناح پیشرو، طرفدار نوسازی و توزیع عادلانه ی ثروت بود و جناح سازنده طرفدار سازندگی در کلیه ی عرصه ها. ( روزنامه آیندگان: 1354: 4) جناح ها ی حزب ، قدرت مستقلی نداشتند و رقابت آنان در مجلس ممنوع شده بود و همین امر، شکوفایی آنان در امور سیاسی را محدود می کرد . ( استمپل: 1377: 59) جناح سازنده طرفدار روش های مسالمت آمیز و جناح پیشرو طرفدار مقابله ی خشونت آمیز با ناآرامی ها بود و همین اختلاف دو جناح را شدت می بخشید. پس از بروز آشفتگی ها در کشور و عدم کارآمدی جناح ها، محمدرضا شاه، دستور به ایجاد جناح سوم به رهبری هوشنگ نهاوندی، دستور داد، ولی به علت شرایط موجود و مخالفت شریف امامی با حزب رستاخیز، نتوانست فعالیت خاصی انجام دهد.( شاهدی:1382: 470-481)
پایان کار حزب رستاخیز:
با روی کار آمدن جعفر شریف امامی در 5 شهریور 1357، حزب رستاخیز، قدرت اسمی خود را هم از دست داد. وی اعلام کرد که دولت او حزب رستاخیز را به رسمیت نمی شناسد. او در پی اعلام آزادی احزاب دیگر و لغو سانسور مطبوعات، از حزب رستاخیز استعفا داد. ( میلانی: 1387: 388) این موضع گیری روند انحلال حزب رستاخیز را تسریع نمود. با تمام تلاش رژیم برای استحکام حزب رستاخیز، دفاتر حزب، نخستین هدف حمله ی مردم در سال 1357 بودند و در واقع این حزب زودتر از نهادهای دیگر رژیم پهلوی از پا در آمد. ( نجاتی: 1371: 497) عدم پشتیبانی دولت و قطع کردن حمایت مالی خود از حزب، سبب فروکش کردن انگیزه ی بسیاری از فعالان حزب گردید و بسیاری از اعضا از حزب کناره گیری کردند. با این اوضاع، دکتر جواد سعید، آخرین دبیرکل حزب، مرتب بر انحلال حزب تأکید می کرد، و به همین علت در 9 مهر 1357، استعفا داد و سرنوشت حزب به دست هیأت اجرایی افتاد. (روزنامه آیندگان: 1357: 13) ولی هیأت اجرایی هم نتوانست رستاخیز در حال سقوط را بر سر پا نگه دارد. دارایی های حزب سرنوشتی نامعلوم یافت و اوضاع وخیم رژیم، مجالی برای پرداختن به امور حزب باقی نمی گذاشت. سرنوشت نشریات وابسته به حزب هم مشخص نیست. پس از انحلال حزب در 12 مهر 1357، گروه " مبارزان متحد" تصمیم به احیای رستاخیز گرفتند که البته هرگز موفق به فعالیت مجدد آن نشدند. ( شاهدی:1382: 355-360) با انحلال حزب رستاخیز، طرفداران رژیم، به علت عدم وجود ساختار سیاسی هماهنگ کننده ی آنان، پراکنده شدند. رهبران حزب هم یا در هرج و مرج تهران حل شدند و یا به شهرهای خود بازگشتند. ( استمپل: 1377: 181)به نظر نگارنده، از علل سقوط حزب رستاخیز می توان به تداوم روش های استبدادی حکومت با تکیه بر حزب، شعاری بودن امور و برنامه های حزب که هرگز از قالب بخشنامه فراتر نرفت، سست اعتقادی اعضای حزب به رستاخیز، رقابت های درونی حزب و نفوذ فرصت طلبان در کادر حزب و سرانجام عدم اتحاد و یکپارچگی اعضای حزب، اشاره کرد.
در پایان باید جملات معروف محمد رضا پهلوی را درباره ی نظام تک واحدیش بیان نمود که " بدبختانه، غلط بودن فکر ایجاد این حزب در عمل به اثبات رسید... حزب رستاخیز نتوانست به هدفهایی که به خاطرش ایجاد شده بود نائل شود. نتوانست نقش میانجی دولت و ملت را برای رسیدن به ایده ها و تأمین احتیاجات بازی کند" ( پهلوی: 1371: 306)
نتیجه:
رویکرد رژیم پهلوی به تشکیل نظام تک حزبی، بی تردید در راستای قدرت بخشی به حکومت و تضمین بقا و تداوم حکومت بود که اصلی ترین علت شکل گیری آن، خوی استبدادی نظام شاهنشاهی ایران بود. تأسیس حزب رستاخیز، به جای قدرت بخشی به دولت، از اندک محبوبیت باقی مانده ی حکومت نزد مردم کاست و طولی نکشید که ناکارا بودن و فرمایشی بودن آن بر همگان ثابت گردید. اکثر اعضای این حزب برای رسیدن به موقعیت بالاتر و عده ای هم از سر نادانی و ناآگاهی به عضویت این حزب در آمده بودند. به هر حال این حزب هرگز نتوانست به اهدافی که در پیش گرفته بود نائل آید و با بروز زمزمه های انقلاب و از دست دادن حمایت های دولت، مضمحل گردید.پی نوشت:
1- مدرس دانشگاه و کارشناس ارشد تاریخ
فهرست منابع:
آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نی، تهران، 1377.
آموزگار؛ جهانگیر، فراز و فرود دودمان پهلوی، ترجمه اردشیر لطفعلیان، مرکز ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1375.
استمپل؛ جان.دی، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، مؤسسات خدمات فرهنگی رسا، تهران،1377.
باقی، عماد الدین، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، تفکر، قم، 1373.
برزین، مسعود، مطبوعات ایران، کتابخانه بهجت، تهران، 1354.
بقایی کرمانی، مظفر، شناخت حقیقت در پیشگاه تاریخ، بی جا، بی تا.
بهنود، مسعود، از سید ضیاء تا بختیار، جاویدان، تهران، 1374.
پهلوی، محمد رضا، مجموعه تألیفات، نطق ها، پیام ها، مصاحبه ها و بیانات محمد رضا پهلوی، ج9، کیهان، تهران، 1355.
پهلوی؛ محمد رضا، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، نشر مترجم، تهران، 1371.
تربتی سنجابی؛ محمود، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران، آسیا، تهران، 1375.
توفیق؛ فریده، روزنامه توفیق و کاکا توفیق، نشر آبی، تهران، 1384.
جمعی از نویسندگان، انقلابی متمایز جستارهایی در انقلاب اسلامی ایران، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1386.
حیدری، محمد، فساد و اختناق در ایران، مؤسسه اطلاعات، تهران،1357.
دلانوا، کریستین، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، طرح نو، تهران، 1371.
دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 6، بنیاد فرهنگی امام رضا، بی جا، بی تا.
دیگار؛ ژان پیر، ایران در قرن بیستم، ترجمه عدالرضا هوشنگ مهدوی، البرز، تهران،1377.
راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس خاطرات پرویز راجی، ترجمه ح.ا. مهران، مؤسسه اطلاعات، تهران، 1364.
زونیس؛ ماروین، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، طرح نو، تهران،1370.
زهیری؛ علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد، دفتر نشر و پخش معارف، قم، 1379.
شاهدی؛ مظفر، حزب رستاخیز اشتباه بزرگ، جلد اول و دوم، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران،1382.
شجاعی صائین؛ علی، کوروش قرن بیستم، نشر مدرسه برهان، تهران، 1384.
صارمی شهاب؛ اصغر، احزاب دولتی و نقش آن ها در تاریخ معاصر ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1378.
صمیمی؛ مینو، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، نشر اطلاعات، تهران، 1370.
علم، اسدالله، یادداشتهای علم، ج4، مازیار و معین، تهران، 1380.
علم؛ اسدالله، گفتگوهای من با شاه، جلد دوم، انتشارات طرح نو، تهران، 1371.
فردوست؛ حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ج 2، مؤسسه مطاللعات و پژوهش های سیاسی، تهران، 1370.
کاتم؛ ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، نشر گفتار، تهران، 1371.
گازیوروسکی؛ مارک.ج، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی، نشر مرکز، تهران، 1371.
مدیر شانه چی؛ محسن، احزاب سیاسی ایران، نشر مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1375.
مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، تهران،1378.
مسعود انصاری ، احمد علی ؛ من و خاندان پهلوی ، پیکان ، تهران ، 1356 .
الموتی، مصطفی، ایران در عصر پهلوی، ج 12 و 16 ، پکا، لندن، 1371.
میلانی؛ عباس، معمای هویدا، نشر اختران، تهران، 1387.
نجاتی؛ غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، جلد اول و دوم، نشر مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1371.
نظرپور؛ مهدی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، انتشارات زمزم هدایت، قم، 1386.
هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، انقلاب ایران به روایت رادیو بی بی سی ، طرح نو ، تهران، 1372.
روزنامه ها:
روزنامه آیندگان، سال 1353 تا 1357، شماره های 2273، 2521، 2713، 2174، 2267، 2266، 2447، 2587، 3231.
/م