دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

ای صاحبدلان!سختی های راه عشق و ناز و کرشمه های معشوق، رازهای درونی و اسرارم را برملا ساخته و دلم را از من گرفته است؛ محض رضای خدا فکری به حال من کنید تا دل از دست رفته ام را بازیابم.
يکشنبه، 18 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را   ***  دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شُرطه برخیز  ***   باشــد که باز  بینم  دیدار  آشنا   را

دَه روزه مهر گردون، افسانه است و افسون ***  نیکی به جـای یاران  فرصت شمار  یارا

در حلقه ی گُل و مُل خوش خواند دوش بلبل  ***  هــاتِ  الصَّبوح  هُبّوا  یـــا  ایّها  السُّکارا

ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت *** روزی تفقّدی کن درویش بینوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است  ***  با دوســـتان مروت  با دمشنان  مدارا

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

در کوی  نیـــکنامی  ما را  گـذر ندادند  ***  گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی، اُم الخبائثش خواند ***  اَشهی  لَنا  و  اَحلی  مِن  قُبله ا لعَذا  را

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی *** کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد ***  دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه ی ســکندر جام می است بنــگر  *** تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشـندگان عُمرند *** ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقهی می آلود ***  ای شیخ  پاک دامن معــذور دار ما را
 

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را


تفسیر عرفانی

1.ای صاحبدلان! سختی های راه عشق و ناز و کرشمه های معشوق، رازهای درونی و اسرارم را برملا ساخته و دلم را از من گرفته است؛ محض رضای خدا فکری به حال من کنید تا دل از دست رفته ام را بازیابم.

2.ای باد موافق و این نسیم جان بخش!ما در دریای سختی ها و مشکلات گرفتار شده ایم و کشتی مان شکسته است؛ پس به یاری ما بشتاب و ما را در رسیدن به ساحل وصال کمک کن که محتاج آن هستیم؛ باشد که دوباره چهره ی زیبای یار را دوباره ببینیم.

3.خوبی ها و محبت های این روزگار، گذرا و موقتی است و در زیر هر کدام، نیرنگ و حیله ای پنهان است؛ تنها کاری که اثر همیشگی دارد، نیکی کردن در حق دوستان است.پس ای معشوق!تو نیز به عاشقان خود نیکی کن و آنان را با لطف و عنایت خود شاد نما.
 

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را


4.دیشب بلبل در مجلس گل و باده که همه از شراب عشق و تجلیات معشوق، مست بودند، چه آواز خوشی خواند:ای ساقی!شراب بامدادی را بیاور و ای مستان از خود بی خود شده!بیدار شوید و خمار شب پیش را با شراب صبحگاهی از بین ببرید.

5.ای معشوق که صاحب کرامت و بخشش هستی!به شکرانه ی سلامت خود، یک روز این عاشق خسته و زار خود را مورد لطف و تفقد قرار ده تا در سایه ی لطف و عنایتت آرامشی یابد و سختی های این راه را تحمل نماید.

6.آسایش و راحتی در دو دنیا عبارت است از اینکه با دوستان، به ملایمت رفتار کنی و با دشمنان مدارا نمایی؛ کسی که این گونه عمل کند، در دو جهان آسوده است.حال ای معشوق، تو نیز با عاشقان خود این گونه رفتار کن و آنان را با وجود خطاها و گناهان بسیار از لطف و مرحمت خود محروم مکن و با آنان مهربان باش.
 

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را


7.ما عاشقان، مست و خراب جمال معشوق خود هستیم و سرنوشت ما از روز ازل این گونه بوده است و ما را از کوی نیکنامی و هوشیاری گذر نداده اند؛ اینک ای مدعی و ای زاهد ظاهرپرست!اگر این را نمی پسندی حکم ازلی را تغییر بده.

8.آن شراب تلخ مزه که زاهد پشمینه پوش، آن را منشاء تمام بدی ها می خواند، برای ما دل انگیزتر و شیرین تر از بوسه ی دوشیزگان است؛ زیرا آن شراب، ما را در عشق محبوب غرق می کند و از این دنیای مادی می رهاند و به ساحل وصال می رساند و سر منشاء تمام لذات و خوبی هاست.

9.ای سالک!در هنگام فقر و تنگدستی سعی کن به جای ناراحتی، به عیش و نوش بپردازی و بدانی که شراب -این دگرگون کننده ی هستی -گدایان را مانند قارون، بی نیاز و ثروتمند می سازد.

10.ای سالک!از آیین و راه و رسم عاشقی تجاوز مکن و هرگز خودبین و خودخواه مشو وگرنه معشوق که سخت ترین سنگ ها در دست او مانند موم است و همه چیز در پنجه ی قدرت اوست، تو را به آتش غیرت خود خواهد سوزاند؛ برای رسیدن به معشوق، تسلیم شرط راه است نه سرکشی و طغیان.
 

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را


11.جام شراب مانند آیینه ی اسکندر است که عجایب نما و غیب نما است.اگر در جام شراب نیز به دیده ی تحقیق و تأمل بنگری، بی اعتباری این دنیای خاکی را خواهی دید و اینکه چگونه داریوش سوم، آن پادشاه پر عظمت به دست اسکندر کشته شد.دل انسان عارف نیز مانند جام شراب است.

12.زیبارویانی که فارسی را به شیرینی صحبت می کنند، جان و روح تازه ای به انسان می بخشند و انسان از مصاحبت و هم نشینی با آنان لذت فراوانی می برد.اینک ای ساقی!تو این خبر خوب را به دیگر عاشقان و رندان بده.

13.این سرنوشت ازلی و تقدیر الهی من است که همیشه عاشق و بد نام و خراب باشم و این را از عنایات معشوق می دانم که اینک ای شیخ پاکدامن که به تقوی و دینداری ظاهری و متحجرانه اکتفا کرده ای، من را معذور بدار که می خواهم این راه را ادامه دهم و نصایح تو را قبول نمی کنم.
 

به کوشش:

رضا باقریان موحد
 

منبع مقاله :

باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط