خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم

بیا تا خرقه ی صوفی ریاکار را برای تطهیر به میخانه ببریم و سخنان شطح آمیز صوفیانه را برای عرضه به بازار خرید و فروش خرافات ببریم؛ سخنان پر از گزاف و دروغ صوفیان از جنس خرافات است که ارزشی ندارد.
چهارشنبه، 17 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
 خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم *** شطح و طامات به بازار خرافات بریم
سوی رندان قلندر به ره آورد سفر *** دلق بسطامی و سجّاده طامات بریم
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند *** چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم *** همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم
کوس ناموس تو بر کنگره ی عرش زنیم *** علم عشق تو بر بام سماوات بریم
خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا *** همه بر فرق سر از بهر مباهات بریم
ور نهد در ره ما خار ملامت، زاهد *** از گلستانش به زندان مکافات بریم
شرممان باد ز پشمینه ی آلوده ی خویش *** گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند *** بس خجالت که ازین حاصل اوقات بریم
فتنه می بارد ازین سقف مُقَرنَس برخیز *** تا به میخانه پناه از همه آفات بریم
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی *** ره بپرسیم مگر پی به مهمّات بریم
حافظ آب رخ بر در هر سفله مریز *** حاجت آن بِه که بر قاضی حاجات بریم

تفسیر عرفانی
1. بیا تا خرقه ی صوفی ریاکار را برای تطهیر به میخانه ببریم و سخنان شطح آمیز صوفیانه را برای عرضه به بازار خرید و فروش خرافات ببریم؛ سخنان پر از گزاف و دروغ صوفیان از جنس خرافات است که ارزشی ندارد.
2. مقام ما در سیر و سلوک، چنان بلند و شامخ است که سجاده و لباس ژنده ی بایزید بسطامی، این صوفی بزرگ را با آن همه ارزش قدسی که دارد، مانند سوغاتی یا رهاورد به رندان و قلندران می بخشیم.
3. برای آنکه همه ی گوشه نشینان، ساغر شراب به دست گیرند و بنوشند و به شادی و سرور بپردازند، برخیز و بیا تا چنگ را به درگاه پیر مناجات کننده ببریم و در آستان او بزم صبحگاهی برپا کنیم.
4. ای یار! ما در عشق تو پایدار هستیم و به آن عهد و پیمانی که در روز ازل با تو بسته ایم، وفا داریم و مانند حضرت موسی که آرزومند دیدار تو به میقات آمد، همواره آرزومند وصال خواهیم بود.
5. طبل شکوه و عزّت و قدرت تو را از بالاترین نقطه ی عرش به صدا در می آوریم و پرچم عشق تو را بر بلندای آسمان ها برخواهیم افراشت تا همگان از آن آگاه شوند؛ از اوصاف تو چنان سخن می گوییم که صدای آن در اوج افلاک بپیچید.
6. ای معشوق! فردای قیامت، خاک کوی تو را به عنوان افتخار و سرافرازی بر سر خود خواهیم ریخت تا همه بدانند که از ارادتمندان و عاشقان تو بوده ایم؛ در راه وصال تو و معرفت اسرار عشق هر جه از دستمان بر آید، می کنیم و رنج ها را تحمل می کنیم.
7. اگر زاهد ظاهرپرست به دلیل داشتن این اندیشه های عرفانی بر ما عیب بگیرد و آغاز ملامت و سرزنش کند، جواب دندان شکنی به او خواهیم داد و سرزنش و اعتراضش را بی پاسخ و بی مکافات نخواهیم گذاشت.
8. ما با این پشمینه ی آلوده ی به شراب و با این بی فضلی و بی هنری خود شرم داریم که اسم کرامات را بر زبان جاری کنیم.
9. اگر دل ما قدر لحظه های به دست آمده را نداند و از این فرصت های روحی و روحانی برای رشد معنوی خود بهره نگیرد، از این عمر بر باد رفته، بسیار شرمنده خواهیم شد.
10. از این سقف پر نقش و نگار آسمان و زیبایی ها و لذت های دنیا فتنه و آشوب می بارد. برخیز و بیا از همه ی این بلاها به میخانه پناه ببریم؛ برخیز تا از فریبندگی های زندگی بگذریم و به عالم رندان و صاحبدلان بپیوندیم که از این جلوه ها مستغنی اند.
11. در این دنیای خاکی فناپذیر تا کی گمراه شدن و از راه به در رفتن؟ بهتر است مسیر درست را از یاران آشنا بپرسیم تا شاید به جهانی فراتر از این دنیای پر فریب و ریا و سرشار از عشق پی ببریم.
12. ای حافظ! دست نیاز به سوی هر انسان پست و فرومایه ای دراز نکن و آبروی خود مریز؛ بهتر آن است که نزد خداوند که برآورنده ی نیازها و آرزوهاست، عرض حاجت کنیم.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط