تیکنر، آن Tickner,J.Ann

جین آن تیکنر، دانشیار علوم سیاسی در مدرسه روابط بین الملل دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. و در کالج هالی کراس در ورچستر ماساچوست نیز به تدریس پرداخته است. رویکرد او برای بررسی جنسیت در روابط بین الملل را می توان
شنبه، 24 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تیکنر، آن Tickner,J.Ann
 تیکنر، آن Tickner,J.Ann

 

نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
جین آن تیکنر، دانشیار علوم سیاسی در مدرسه روابط بین الملل دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. و در کالج هالی کراس در ورچستر ماساچوست نیز به تدریس پرداخته است. رویکرد او برای بررسی جنسیت در روابط بین الملل را می توان «زن باوری دیدگاهی» خواند (ـــ زن باوری). این گونه از تحقیقات زن باورانه «هوادار بنای دانش بر مبنای شرایط مادی تجربیات زنان [هستند که] تصویر کامل تری از جهان به دست می دهد... زیرا سرکوب شدگان در مقایسه با سرکوب گران، سرچشمه های سرکوب شدگی خود را بهتر می شناسند»(Tincker 1996:150). اما دیدگاه تیکنر که ما را نسبت به شیوه های متعدد به حاشیه رانده شدن جنسیت در بررسی های متعارف روابط بین الملل-که خودش هم غالباً جنسیت زده است-هشیار می سازد نمی خواهد زنان را برتر از مردان قرار دهد. او زن باوری است که آثارش را درباره جنسیت با این نیت نگاشته است که راه را برای فراتر رفتن از حد نابرابری های جنسیتی در نظریه و عمل روابط بین الملل هموار می سازد. به عنوان بخشی از این تلاش، باید آثار تیکنر را در چارچوب موج خیزنده «سیاست هویت» و جنبش های اجتماعی جدید اواخر دهه 1960 مدنظر قرار داد که خود آن ها هم به آن چه به «نسل دوم زن باوری» معروف است منجر شدند.
وجه مشخصه خیزش «سیاست هویت» در غرب، تأکید بر تفاوت های گروهی به جای وجوه اشتراک گروه ها بود. تا آن جا که به پیدایش «نسل دوم» زن باوری مربوط می شود-که خودش به منزله یک جنبش به مراتب بیش از بسیاری دیگر جنبش های اجتماعی این دوره دوام آورد-احساس روبه رشدی هم در این زمینه وجود داشت که تأمین حقوق رسمی سیاسی و مدنی برای زنان کافی نیست. زن باوران شروع به بررسی ساختارهای ایدئولوژیک ریشه داری کردند که زنان را نسبت به مردان در جایگاه فرودست قرار می دهد. عبارت «امرشخصی، امر سیاسی است» بیانگر این دیدگاه بود که تمایز سنتی میان حوزه های «خصوصی» و «عمومی» غیرقابل دفاع است. زن باوران خواستار اذعان به پدرسالاری در خانواده و آزادی زنان در تمامی حوزه های زندگی اجتماعی و سیاسی بودند.
تیکنر در آثار خودش پیگیر این هر دو هدف بوده و ضمن دفاع از این دیدگاه که زنان دارای آگاهی، دیدگاه ها و تجربیاتی هستند که باید در بررسی روابط بین الملل مدنظر قرار گیرد شیوه های مختلفی را که تجربیات مردان از طریق آن ها به عنوان نقطه نظری جهان روا جا زده شده مورد حمله قرار داده است. باید خاطر نشان سازیم که آثار تیکنر همواره با شناخت عمیق نوشته های مورد انتقادش همراه است و همین، استدلال های او را برای محققان سنتی تر این حوزه قابل فهم می سازد.
آن تیکنر را بیش از همه برای کتابش جنسیت در روابط بین الملل: دیدگاه هایی زن باورانه درباره حصول امنیت جهانی (1992) می شناسند. وی در این کتاب خاطر نشان می سازد که چگونه حوزه روابط بین الملل چنان جنسیت زده است که پیوستگی های با مردانگی را ممتاز می سازد و نظرات زنان را به حاشیه می راند. مانند آثار الشتین، تیکنر هم در آثار خودش واقع گرایی را میراث خوار سنت فکری پرسابقه ای می داند که ملت و شهروند بودن را با خدمت نظام و ویژگی های مردانه ملازم می داند. مفهوم امنیت نظامی مدت هاست که تعاریف امنیت ملی را رقم زده است.
از این گذشه، تیکنر، به تحلی لاین مسئله می پردازد که چگونه سنت های فکری اصلی غرب یعنی واقع گرایی، لیبرالیسم و مارکسیسم همگی ملهم از برداشت هایی درباره مردانگی هستند که بار فرهنگی دارند و همگی ارزش خودمختاری، استقلال و قدرت را مورد تأکید قرار می دهند. این سنت ها فرض هایی را درباره رفتار، پیشرفت و رشد اقتصادی درانداخته اند که زنان را از نظر پنهان می سازد. برای نمونه، فردباوری ذره نگر لیبرالیسم، عقلانیت ابزاری آن و تکیه اش روی اقتصاد بازار بر تجربه مردانه پایه می گیرد حال آن که تمرکز مارکسیسم روی طبقه موجب پنهان ماندن این مسئله می شود که چگونه جنسیت، کار و قدرت را نه تنها در حوزه عمومی تولید بلکه همچنین در حوزه خصوصی تولیدمثل تقسیم می کند. وانگهی، سلطه جنسیتی ملازم با این سنت ها با سلطه بر طبیعت و بهره کشی از آن نیز پیوند یافته است.
تیکنر پس از تحلیل روایت مردانه و ژئوپلیتیکی امنیت ملی، هدف های خود را روشن می سازد. به گفته او احتمالاً جهان از نظامی که وجه مشخصه اش ستیز سیاسی میان دولت های ملی است به سمت نظامی می رود که بی نظمی داخلی و زیست محیطی برایش تهدید به شمار می روند. شاید تعاریف قدیمی تر امنیت ملی دارد هرچه بیش تر منسوخ و بدکارکرد می شود و به جای کاهش ناامنی افراد و محیط طبیعی شان آن را تشدید می کند. بنابراین به گفته او دستیابی به صلح، عدالت اقتصادی و پایداری بوم شناختی را نمی توان از پروژه برابری دو جنس جدا دانست. برای نمونه، زنان در مقام تأمین کننده معاش در جهان سوم وقتی وضعیت منابع غذا، آب و سوخت رو به وخامت می رود باید سخت تر بکوشند.
تیکنر برای پرداختن مفهوم تازه ای از امنیت ملی برخی پیشنهادهای عملی را مطرح می سازد و از ایجاد تغییراتی در سلسله مراتبی هواداری می کند که سیاست ها در آن ها تنظیم و گذاشته می شوند. او خواستار آن است که زنان بیش تر در مواضع قدرت حضور داشته باشند و به میانجی گران و مراقبت کنندگان ارزشی بیش تر از سربازان و دیپلمات های واقع نگری سیاسی داده شود. گرچه تیکنر می کوشد از گوهری پنداشتن «مرد» یا «زن» پرهیز کند ولی به نظر می رسد قبول دارد که زنان ویژگی هایی فرهنگی پیدا کرده اند که آنان را برای میانجی گری، راه حل هایی همیارانه و مراقبت از دیگران مستعدتر می سازد. ولی این مبتنی بر هیچ گونه برتری ذاتی زنان نیست بلکه صرفاً بر این واقعیت پایه می گیرد که زنان شخصاً نابرابری را تجربه کرده اند. در نهایت و مهم تر از همه، وی می کوشد از جد جنسیت فراتر رود. هدف او جایگزین کردن تعریفی زنانه از امنیت به جای تعریفی مردانه از آن نیست بلکه می خواهد ساخت و پرداخت های موجود از تفاوت جنسیتی را از میان بردارد و مفهومی غیرجنسیتی از امنیت بپردازد.
تیکنر برای این منظور کوشیده است تا بین مردان و زنان در بررسی روابط بین الملل تفاهم بیش تری ایجاد کند. از آن جا که برای بررسی اسلوب مندتر جنسیت در حوزه روابط بین الملل آن هم نه صرفاً توسط زنان و برای زنان حصول این تفاهم اهمیت قاطع دارد پس بجاست به اندیشه های او در این خصوص توجه بیش تری کنیم. تیکنر توجه ما را به سه نوع تفاهمی جلب می کند که در یک حوزه روابط بین الملل رواج دارد.
نخست، سو تفاهماتی درباره معنای جنسیت؛ دوم، واقعیت های یا هستی شناسی های متفاوتی که زن باوران و غیر زن باوران هنگام قلم زدن درباره سیاست بین الملل می بینند؛ سوم، شکاف های معرفت شناختی که اساس پرسش هایی در این باره را تشکیل می دهد که آیا اصلاً زن باوران نظریه ای می پردازند یا نه.
(Tickner 1997:613)
سوء تفاهم نخست بر این برداشت نادرست مبتنی است که زن باوران تنها به «کوبیدن مردان» علاقه دارند. تیکنر مدعی است که زن باوران در حوزه روابط بین الملل اصطلاح «جنسیت» را در تعبیری برسازانه و اجتماعی به کار می برند (برسازی). منظور آنان از جنسیت، نهادینه شدن اجتماعی تفاوت جنسی است و جنسیت مفهومی است که توسط کسانی به کار می رود که نه تنها نابرابری جنسی بلکه بیش تر تفاوت های جنسی را که از نظر اجتماعی بر ساخته می شوند می شناسند. او خاطر نشان می سازد که زندگی اجتماعی جنسیت زده را سه فرایند اصلی سرپا نگه می دارد: «نسبت دادن استعاره های جنسیتی دوگانه باور به مفاهیم دوگانه مختلف، توسل به این دوگانه باوری های جنسیتی برای سازمان دادن فعالیت اجتماعی، و تقسیم فعالیت های اجتماعی ضروری بین گروه های مختلف انسان ها»(Tickner 1997:614). بر این اساس، جنسیت برای مردان نیز به اندازه زنان اهمیت دارد. چون مناسبات جنسیت اغلب نابرابر و به نفع مردان است قابل درک است که زنان که (هم در مقام پژوهشگر و هم به منزله کانون بررسی) در حوزه روابط بین الملل به حاشیه رانده شده اند باید در خط مقدم تلاش هایی حضور داشته باشند که برای وارد کردن جنسیت در این رشته صورت می گیرد.
سوء تفاهم دوم از این واقعیت برمی خیزد که بسیاری از زن باوران جز به چالش کشیدن شیوه های مفهوم پردازی «جریان مردانه» روابط بین الملل کاری از دست شان برنمی آید. در حالی که بسیاری از زن باوران به مسئله برسازی اجتماعی جنسیت در تمامی سطوح سیاست جهان علاقه دارند تصویر متعارفی که در این رشته از جهان ترسیم می شود تصویر دولت های غیر اجتماعی است که بر سر قدرت و نفوذ با هم رقابت دارند. با توجه به پای بندی زن باوران به نوعی اخلاق رهایی بخش، آنان را معمولاً با سنت «آرمان گرایی» در این حوزه یکی می گیرند. اما بسیاری از زن باوران از این که جهان میهنی غربی در سنت کانت تجربه مردان را عام و جهانی جلوه می دهند فوق العاده ناراحت اند. بدین ترتیب، زن باوران به جای تلاش برای تعیین جایگاه خودشان در این طبقه بندی ها وقت و انرژی زیادی صرف انتقاد از مکاتب فکری مسلط در این حوزه می کنند.
سومین سرچشمه سوء تفاهم را باید در بدگمانی زن باوران به نحوه «نظریه» پردازی بیش تر محققان روابط بین الملل سراغ گرفت. بررسی روابط بین الملل در انگلستان، ایالات متحده و سایر کشورهای غربی غرقه در سنت فکری جنبش روشنگری است. تیکنر خود این سنت را محصول جنسیت زده ویژگی های مردانه ای می داند که به کارگیری خرد انتزاعی برای شناخت و ارزیابی جهان اجتماعی را ارج می گذارد:
گرچه بیش تر زن باوران پای بند هدف رهایی بخش دستیابی به جامعه ای عادلانه تر هستند... پروژه کانتی دستیابی به این هدف از طریق معرفت روشنگری مشکل ساز است زیرا جنسیت زده است. زن باوران می گویند مفاهیم دوگانه ای چون عقلانی/غیرعقلانی، واقعیت/ارزش، عام/خاص، و عمومی/خصوصی که شالوده معرفت روشنگری را تشکیل می دهند... ذهن (عقلانیت) را از جسم (طبیعت) جدا می کنند و بنابراین زنان را در مقام «شناسنده» کوچک جلوه می دهند.(Tickner 1997:621)
تیکنر سپس نشان می دهد که چگونه این هر سه نوع سوء تفاهم در مباحثات مربوط به امنیت بروز می کند و رویکردهای زن باورانه مانند رویکرد خود او را در مقابل چارچوب های مسلط در حوزه روابط بین الملل قرار می دهد. باید خاطر نشان ساخت که تیکنر این سوء تفاهم هایی را که به روشنی توضیح می دهد برطرف نمی سازد. ولی در مقاله مهم خودش می کوشد سرچشمه اصلی شکاف های میان زن باوران و دیگر محققان این رشته را روشن سازد و نشان دهد که چگونه رویکرد زن باوری می تواند گفتمان امنیت را به شکلی سازنده بسط دهد. هنوز معلوم نیست که آیا هدف تیکنر دایر بر ترویج گفت و گوی بیش تر بین زنان و مردان درباره نقش جنسیت قرین موفقیت می شود یا نه. به نظر من دو مشکل بزرگ وجود دارد که وی سخنی از آن ها به میان نمی آورد ولی باید آن ها را بازشناخت.
نخست، بی گمان حقیقت دارد که:1) پیش از سربرآوردن زن باوری در حوزه روابط بین الملل، زنان به ندرت مورد مطالعه قرار می گرفتند و کل این حوزه نسبت به مسئله جنسیت کور بود، 2)بین محققان مرد و زن در این حوزه عدم توازن شدیدی وجود دارد؛ و 3) هنوز میزان «جنسیت زده» بودن برخی از مفاهیم محوری این رشته به اندازه کافی مورد بررسی قرار نگرفته است. با این حال، هنوز روشن نیست که آیا باید این حوزه را به طور کامل بازسازی کرد یا این که بدون آن که لازم باشد از ذخیره دانش نظری و تجربی این حوزه دست شوییم می توان جنسیت را در دل آن جای داد. تیکنر خود را درگیر این موضوع نمی سازد ولی این موضوع از پرسش های محوری تحقیقات و بحث های آینده در حوزه روابط بین الملل خواهد بود.
دوم، علی رغم اعتقاد خود تیکنر به لزوم «فراتر رفتن از» حد جنسیت، همه محققان زن باور یا پژوهشگران غیرزن باور در تمایل قابل تحسین او به «در جریان نگه داشتن گفت و گو» شریک نیستند. با وجود لزوم بررسی «جنسیت»، بیش تر تحقیقات زن باوران طی دهه گذشته به روشنی حول رهایی زنان دور می زده است. همان گونه که لارا استانچیک می گوید:
مشکل دیگر در زمینه گنجاندن جنسیت به شکلی فراخ تر در رشته روابط بین الملل، ناپدیدشدن ناگهانی «مردان» به رغم حضور فراگیر سابق شان است... در بیش تر مواردی که جنسیت به بحث گذاشته می شود«زنان» به یگانه کانون بحث و سیاست گذاری تبدیل و «مردان» ناپدید می شوند.
(Stancich 1998:131).
این می تواند مشکلی گذرا باشد زیرا تعداد بیش تری از مردان متوجه اهمیت جنسیت در جهان مورد مطالعه شان می شوند و نسل تازه ای از زن باوران هم پیدا می شوند که نسبت به نسل قبلی اشتیاق کم تری برای شکستن چارچوب روابط بین الملل برای پیداکردن جای پایی در این حوزه دارند. در عین حال، از کارهای خوبی که پژوهشگرانی می توانند انجام دهند این است که با آثار تیکنر درباره نقش جنسیت در روابط بین الملل آشنا شوند.
ــ الشتین؛ انلو

مهم ترین آثار تیکنر

-1991 Hans Morgenthau 's principles of political realism:a feminist reformulation,in Rebecca Grant and kathleen J.Newland (eds),Gender and International Relations,Bloomington,Indiana University Press,27-40.
-1992 Gender in International Relations:Feminist perspectives of Achieving Global Security,New York,Columbia University Press.
-1996 Identity in international relations theory:feminist perspectives,in yosef Lapid and Friedrich kratochwil(eds),The Return of Culture and Identity in International Relations Theory,Boulder,Colorado,Lynne Reinner,147-62.
-1971 you just don't understand:troubled engagments between feminists and IR theorists Internationl Studies Quarterly 41:611-32.

خواندنی های پیشنهادی

-1998 Stancich,Laura,Discovering elephants and a feminist theory of international relations,Global Society 12.
-1994 Sylvester,Christine,Feminist Theory and international Relational in a Postmodern Era,Cambridge,Cambridge University Press.
مارتین گریفیتس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.